[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: معرفي مجله :: آخرين شماره :: آرشيو مقالات :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
آرشیو مقالات::
در باره نشریه::
هیئت تحریریه::
اعضای دفتر مجله::
بانک‌ها و نمایه‌نامه‌ها::
ثبت نام::
راهنمای نگارش مقاله::
ارسال مقاله::
فرم تعهدنامه::
راهنما کار با وب سایت::
برای داوران::
پرسش‌های متداول::
فرایند ارزیابی و انتشار مقاله::
شرح امور دفتر مجله::
در باره کارآزمایی بالینی::
اخلاق در نشر::
در باره تخلفات پژوهشی::
اخبار::
لینکهای مفید::
تسهیلات پایگاه::
تماس با ما::
::
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
Google Scholar

Citation Indices from GS

AllSince 2020
Citations85943598
h-index3619
i10-index25685
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
34 نتیجه برای مغز

دکتر رامین آذرهوش،
دوره 1، شماره 1 - ( 1-1378 )
چکیده

مغز استخوان را می توان حتی در بیماران سرپایی که به کلینیک ها مراجعه می کنند، با کمترین خطر، نمونه برداری کرد. نمونه برداری معمولا به دو روش: آسپیراسیون و بیوپسی صورت می گیرد. آسپیراسیون مغز استخوان از بسیاری از جهات، همچون: سهولت و ارزش تشخیصی، در اکثر بیماری های خونی، بیش از بیوپسی کاربرد یافته است. در شرایط خاصی انجام آسپیراسیون برای مقاصد تشخیصی امکان پذیر نیست، لذا بایستی به تنهایی در مورد نمونه بیوپسی به قضاوت پرداخت. از طرفی ارزیابی ذخایر آهن مغز استخوان، در تشخیص پاره ای از بیماری های هماتولوژیک مثل: انواع آنمی ها، اهمیت ویژه ای دارد، بطوری که ارزیابی ذخیره های آهن و سیدروبلاست ها، امکان دسته بندی کم خونی های میکروسیتی را به صورت فقر آهن، کم خونی بیماری مزمن و کم خونی سیدروبلاستی فراهم می آورد. چنانچه نتوان مغز استخوان را آسپیره کرد (Dry tap) انجام بیوپسی برای ارزیابی های فوق تنها راه موجود می باشد. مطالعه انجام گرفته بر روی 75 نمونه آسپیراسیون و بیوپسی همزمان مغز استخوان نشان داده است که حساسیت رنگ آمیزی آهن در بیوپسی نسبت به رنگ آمیزی آهن در آسپیراسیون بعنوان آزمون طلایی، 88%، ویژگی آزمون معادل 64%، ارزش اخباری مثبت آن 56.5% و ارزش اخباری منفی مذکور 91% می باشد و استفاده از آن می تواند در موارد خاصی – که انجام آسپیراسیون با موفقیت همراه نبوده است – اطلاعات سودبخشی را در اختیارمان قرار دهد.
سید عابدین حسینی، دکتر حمیدرضا بذرافشان،
دوره 3، شماره 2 - ( 7-1380 )
چکیده

مطابق تعریف، حوادث عروق مغزی همان تغییرات نورولوژیکی ناشی از کاهش خون رسانی مغزی می باشد. این بیماری شایع ترین بیماری سیستم عصبی و سومین عامل مرگ و میز در کشورهای غربی است. اما متاسفانه آمار دقیقی از عوامل خطر ساز مسبب این بیماری در ایران در دسترس نیست. پژوهش حاضر به منظور شناسایی این عوامل قبل از ایجاد عارضه، انجام شده است. این یک پژوهش توصیفی می باشد و 150 نفر از مبتلایان به حوادث عروق مغزی در مدت یک سال در مرکز آموزشی - درمانی پنجم آذر گرگان مورد برسی قرار گرفتند. جمع آوری اطلاعات از طریق پرسشنامه تهیه شده که حاوی 17 سوال بود انجام گرفت. پرسشنامه بر بالین بیمار و با استفاده از منابع اطلاعات(پرونده، همراه و خود بیمار) تکمیل شده است. اطلاعات استخراج شده از پرسشنامه تجزیه و تحلیل شد که براساس نتایج حاصله، میانگین سنی مبتلایان 66 سال و بیشترین درصد آنان(86 درصد) از قوم فارس بود. 64 درصد بیماران سابقه ابتلا به پرفشاری خون داشته اند. میانگین قند خون آنان 152 میلی گرم در دسی لیتر و بیشترین درصد بروز اختلالات بعد از حادثه عروق مغزی 74.7 درصد از نوع حسی و حرکتی بوده است. نتیجه آن که برای افراد در معرض خطر، پیش بینی و ارائه برنامه آموزشی می تواند در کاهش و تعدیل عوامل مسبب حادثه عروق مغزی موثر باشد و از بروز سکته مغزی و عوارض نامطلوب آن جلوگیری کرده و در این باره لزوما باید، برنامه توانبخشی بیماران برحسب نیاز آنها تدوین و به اجرا گذاشته شود.
دکتر حسین حقیر، پروفسور پرویز مهرآئین، دکتر مهدی مهدی‌زاده،
دوره 7، شماره 1 - ( 1-1384 )
چکیده

زمینه و هدف: قشر سینگولیت در بسیاری از عملکردهای مغز انسان نقش دارد. تفاوت جنسی در حجم و شاخص های سطحیقشر سینگولیت کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این تحقیق به منظور تعیین تفاوت جنسی در حجم و شاخص های آناتومی سطحی قشر سینگولیت در نیم کره چپ مغز افراد سالم و راست دست انجام شد.روش بررسی: این مطالعه توصیفی - مقطعی روی72 مغز ( 38مرد و 34زن) اتوپسی شده متعلق به افراد راست دست انجام شد. نیم کره راست هر مغز برای مطالعات نوروپاتولوژیک و تایید سلامت مغز و نیم کره چپ برای بررسی های است استریولوژیک استفاده شد. محاسبه حجم، مساحت و ضخامت قشر سینگولیت از روی تصاویر برش های کورونال و سریال 5 میلی متری نیم کره چپ هر مغز، به کمک روش استریولوژیک انجام گرفت. نتایج با آزمون تی استودنت تحلیل شد.یافته ها: حجم قشر سینگولیت چپ در مردان و زنان به ترتیب 10.92±3.06و 10.05±2.30 سانتی متر مکعب بود. مساحت بیرونی قشر مذکور در مردان 43.87±10.73 سانتی متر مربع و در زنان43.74±8.68 سانتی متر مربع بود. مساحتدرونی قشر سینگولیت چپ در مردان و زنان به ترتیب 11.56 ± 34.87 و 36.55±8.08 سانتی متر مربع بود. تفاوت جنسی معنی داری در حجم و مساحت های قشر سینگولیت چپ مشاهده نشد. ضخامت قشر سینگولیت چپ در مردان 0.5±2.88 میلی متر و در زنان 0.3±2.51 میلی متر بود. ضخامت قشر سینگولیت چپ در زنان نسبت به مردان 12.85 در صد کمتر بود (p<0.05)نتیجه گیری: هر چند حجم و مساحت های بیرونی و درونی قشر سینگولیت چپ در دو جنس مشابه است ولی ضخامت این قشر در زنان راست دست و سالم به طور معنی داری کمتر از مردان است. هر چند اهمیت عملکردی این تفاوت ها و شباهت های جنسی در نواحی مختلف قشر مغز انسان هنوز به خوبی روشن نیست، ولی دانشمندان به هنگام بررسی های مورفومتریک خود روی مغز باید از وجود چنین تفاوت ها و شباهت هایی آگاه باشند.
دکتر علیرضا مهری دهنوی، دکتر رسول امیرفتاحی، دکتر مجتبی منصوری، بهزاد احمدی، احسان نگهبانی،
دوره 10، شماره 2 - ( 4-1387 )
چکیده

زمینه و هدف : به منظور جلوگیری از بروز هشیاری به هنگام جراحی و نیز تجویز بیش از حد داروهای هوشبری و با توجه به آشکار شدن عملکرد داروهای هوشبری به صورت اثرگذاری مستقیم روی سیستم عصبی مرکزی، استفاده از علائم اخذ شده از مغز همانند الکتروانسفالوگرام در بررسی و پایش عمق بیهوشی ضروری است. این مطالعه به منظور بررسی وجود ارتباط بین سطح هشیاری و فعالیت الکتریکی سلول‌های مغزی در بیماران تحت جراحی تعویض دریچه آئورت انجام شد. روش بررسی: در این مطالعه توصیفی امواج مغزی 6 بیمار که در مرکز تخصصی قلب اصفهان طی تابستان 1386 تحت جراحی تعویض دریچه قلبی قرار گرفته بودند، از مرحله قبل از اعمال بیهوشی تا رسیدن به هشیاری کامل به طور پیوسته ثبت و به رایانه منتقل شد. سپس چندین روش پردازشی به امواج ضبط شده اعمال شد و سه ویژگی زمانی، طیفی و دوطیفی از این امواج استخراج گردید. در نهایت با استفاده از نرم‌افزار SPSS-11 و بهره‌گیری از آزمون آماری آنالیز واریانس یک‌طرفه مقایسه‌ای بین مقادیر میانگین ویژگی‌های سه‌گانه مذکور در عمق‌های مختلف بیهوشی انجام گرفت. یافته‌ها : از بین سه ویژگی استخراج شده از امواج مغزی، ویژگی زمانی در بیهوشی‌های عمیق و ویژگی فرکانسی در سایر عمق‌ها با سطح هشیاری مرتبط بود (05/0P<). ویژگی دوطیفی تنها در بخش مراقبت‌های ویژه با سطح هشیاری مرتبط بود (05/0P<). نتیجه‌گیری: این مطالعه نشان‌داد که بین فعالیت الکتریکی سلول‌های مغزی و سطح هشیاری در بیماران تحت مطالعه ارتباط وجود دارد. نتایج این مطالعه بر امکان استفاده از پردازش رایانه‌ای امواج مغزی به عنوان ابزاری کمکی در تشخیص، کنترل و پایش عمق بیهوشی تاکید دارد.
دکتر آزیتا آذریان، دکتر طاهر آخوندزاده،
دوره 10، شماره 3 - ( 7-1387 )
چکیده

زمینه و هدف : سی‌تی اسکن مغزی صحت (accuracy) شناخته شده‌ای در تشخیص تومورهای مغزی دارد. این مطالعه با هدف بررسی میزان هماهنگی تشخیص‌های داده شده توسط سی‌تی‌اسکن با نتایج آسیب‌شناسی در ضایعات مغزی مراجعین بیمارستان قائم (عج) مشهد انجام گردید. روش بررسی: این مطالعه توصیفی به صورت مقطعی روی 75 بیمار 5 تا 83 ساله که مشکوک به ضایعه فضاگیر مغزی بودند، در سال 1381 انجام شد. برای این بیماران پس از بستری و معاینه توسط متخصص اعصاب یا جراح مغزواعصاب سی‌تی‌اسکن مغزی انجام گردید. سپس برحسب یافته‌های سی‌تی‌اسکن یک تا سه تشخیص افتراقی برای هر بیمار مطرح گردید. پس از آن بیماران تحت عمل جراحی و انجام بیوپسی قرار گرفتند و تشخیص‌های سی‌تی‌اسکن با یافته‌های آسیب‌شناسی مقایسه گردید. یافته‌ها : بیشترین هماهنگی تشخیص‌های رادیولوژیک و آسیب‌شناسی در آدنوم هیپوفیز، نورینوم آکوستیک، کیست اپیدرموئید و کرانیوفارنژیوما دیده شد. همچنین برحسب یافته‌های سی‌تی‌اسکن، بیشترین حساسیت و ویژگی و ارزش اخباری مثبت و منفی مربوط به آدنوم هیپوفیز ، آستروسیتومای با درجه بالا و مننژیوما بود. نتیجه‌گیری: این مطالعه نشان داد که هیچ‌یک از روش‌های تصویربرداری حساسیت و ویژگی منحصر به فرد و صددرصد برای تشخیص ضایعات مغزی را ندارند. اگرچه روش‌های مختلف هرکدام اطلاعات تکمیلی و مستقل از یکدیگر را ارائه می‌دهند، سی‌تی‌اسکن نیز توانائی متفاوتی در تشخیص انواع مختلف تومورها و ضایعات مغزی را دارد.
نیما رضازاده، دکتر حسین شاره، محسن احدی، دکتر حسین کریمی،
دوره 11، شماره 2 - ( 4-1388 )
چکیده

زمینه و هدف : اتیسم یک اختلال عصبی رشدی مغز است که در سال‌های اولیه زندگی رخ می‌دهد و با علائمی چون اختلالات کیفی در ارتباط کلامی و غیرکلامی، اختلال در تعاملات اجتماعی، عدم توانایی در ارتباط با دیگران، رفتار کلیشه‌ای، فقدان تماس چشمی و حالات صورتی نامناسب بروز می‌کند. شیوع آن 5-2 در ده هزار کودک بوده و در پسران شایع‌تر است. با توجه به تاخیر رشد زبان و گفتار در این کودکان باید بین اختلال رفتاری، ارتباطی و حسی با کم‌شنوایی حسی عصبی یا انتقالی تشخیص افتراقی صورت گیرد. هدف از این مطالعه بررسی ناهنجاری‌های احنمالی تاثیرگذار بر عصب حلزونی یا مسیر شنوایی در ساقه مغز کودکان مبتلا به اتیسم بود.

 

روش بررسی : این مطالعه مورد - شاهدی روی 12 کودک مبتلا به اتیسم (گروه مورد) و 12 کودک سالم (گروه شاهد) که به صورت داوطلبانه به مرکز جامع توانبخشی ظفر تهران طی پاییز و زمستان 1384 مراجعه نمودند؛ انجام شد. پاسخ‌های شنیداری ساقه مغز در گروه مورد و شاهد در محدوده سنی 12-3 سال ثبت شد. مقادیر زمان نهفتگی مطلق امواج I، III و V و همچنین فواصل بین موجی I-III، III-V و I-V در کودکان مورد و شاهد مقایسه شد. موج V در تمامی کودکان مورد و شاهد تا سطح آستانه ردیابی شد.

 

یافته‌ها : زمان تاخیر موج V و فاصله بین قله‌‌ای امواج III-V و I-V در کودکان مبتلا به اتیسم افزایش معنی‌داری را نسبت به گروه شاهد نشان داد (P<0.05).

 

نتیجه‌گیری: این مطالعه نشان داد که سرعت انتقال عصبی در مسیر شنوایی ساقه مغز کودکان مبتلایان به اتیسم کاهش می‌یابد. صدمه به ساقه مغز قسمتی از اختلال نورولوژیک در کودکان اتیستیک است که موجب تاخیر گفتار و اختلال در رشد اجتماعی و شناختی می‌شود. افزایش زمان تاخیر امواج انتهایی ABR در تشخیص زود به هنگام اتیسم کمک‌کننده می‌باشد.


دکتر پروین دخت بیات، دکتر محمدرضا دارابی،
دوره 11، شماره 3 - ( 7-1388 )
چکیده

زمینه و هدف : میدان‌های الکترومغناطیسی ضعیف (L.E.M.F) توسط دستگاه‌های مختلفی که با نیروی الکتریسیته کار می‌کنند؛ تولید می‌شوند. این مطالعه به منظور تعیین اثر میدان الکترومغناطیسی ضعیف بر مرگ جنینی داخل رحمی و مگاکاریوسیت‌های مغز استخوان نوزادان موش NMRI انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه تجربی 64 سر موش ماده نژاد NMRI با سن حدود 8-6 هفته تهیه و در حیوان‌خانه دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی اراک نگهداری شدند. هر دو سر موش ماده با یک سر موش نر هم قفس شدند و به واسطه مثبت شدن پلاک واژینال روز صفر حاملگی تعیین شد. موش‌های حامله به صورت تصادفی در دو گروه کنترل و مورد قرار گرفتند. گروه مورد در روزهای 11-7 حاملگی به مدت 8ساعت در روز در معرض امواج الکترومغناطیسی با قدرت HZ50 و mT 5/0 قرار داده شدند. تعداد نوزادان زنده و مرده به‌دنیا آمده و وزن آنان ثبت گردید. نوزادان زنده در روز پانزدهم بعد از تولد پس از بیهوشی تشریح شدند و به روش فشردن تیبیا و کل ستون فقرات مقدار 1میلی‌لیتر از مغز استخوان جمع‌آوری و به نسبت 1:1 با محیطIMDM در لوله 15cc (FULCON) ترکیب شدند. سلول‌های منونوکلئار جداسازی شد و شمارش سلولی بر روی لام نئوبار با عدسی شئی 40 انجام شد. نتایج توسط آزمون تی تجزیه و تحلیل گردید. یافته‌ها : میانگین وزن نوزادان یک‌روزه در گروه مورد و شاهد از نظر آماری تفاوت معنی‌داری داشت (P<0.05). میانگین تعداد نوزادان مرده در گروه مورد بیشتر از گروه کنترل بود (P<0.05). میانگین تعداد مگاکاریوسیت‌ها در گروه مورد نسبت به گروه کنترل با دو روش لام‌نئوبار و هموسیتومتری افزایش یافت؛ ولی این افزایش از نظر آماری معنی‌دار نبود. نتیجه‌گیری: این مطالعه نشان داد که در معرض قراردادن موش‌های باردار با امواج الکترومغناطیسی ضعیف سبب افزایش تعداد مگاکاریوسیت‌ها و مرگ جنینی داخل رحمی شده و همچنین سبب کاهش وزن نوزادان زنده می‌گردد.
دکتر مجید کاتبی، دکتر منصوره سلیمانی، رضا فراهانی پاد، محمدعلی عباسی مقدم، دکتر مهدی مهدی زاده، دکتر هما رسولی،
دوره 12، شماره 2 - ( 4-1389 )
چکیده

زمینه و هدف : تاکنون درمان دارویی موثری برای جلوگیری از کاهش نورون‌ها بعد از صدمات مغزی مشخص نشده است. در این مطالعه اثر دیازوکساید به عنوان تعدیل کننده‌های کانال پتاسیم میتوکندریایی بر تغییرات فراساختاری نورون‌ها بعد از ایسکمی-ریپرفیوژن بررسی شد. روش بررسی : در این مطالعه تجربی موش‌های صحرائی نر نژاد ویستار به صورت تصادفی در 8 گروه 3تایی شامل گروه شم ، گروه حامل ، گروه‌های 1 ، 5 و 25 میلی‌گرم/کیلوگرم گلی‌بنکلامید و گروه‌های 2 ، 6 و 18 میلی‌گرم/کیلوگرم دیازوکساید گروه‌بندی شدند. حیوانات گروه‌های مداخله (دوم تا هشتم) 2 ساعت بعد از تزریق تحت جراحی انسداد چهار رگ اصلی خون‌دهنده به مغز به مدت پانزده دقیقه قرار گرفتند. بعد ‌از 24 ساعت ریپرفیوژن، بررسی فراساختاری نورون‌ها شامل تغییرات هسته و میتوکندری توسط میکروسکوپ الکترونی انجام شد. یافته‌ها : تغییرات مورفولوژیک فراساختاری پاتولوژیک شامل تورم میتوکندریایی و صدمه به کریستاها و هسته متراکم در نورون‌ها به‌دنبال ایسکمی رخ داد. در گروه‌هایی که گلی‌بنکلامید دریافت کرده بودند؛ تغییرات مورفولوژیک فراساختاری شدید بوده است. این تغییرات در حیواناتی که دوز بیشتری از گلی‌بنکلامید را دریافت کرده بودند؛ بیشتر مشاهده شد. در حیوانات آزمایشگاهی که دیازوکساید را به میزان 8 میلی‌گرم/کیلوگرم وزن بدن دریافت کرده بودند؛ تغییرات موفورلوژیک فراساختاری پاتولوژیک هسته و میتوکندری کاهش واضحی داشت. کاهش عوارض ناشی از ایسکمی در گروه‌های دریافت کننده 2 و 6 میلی‌گرم/کیلوگرم وزن بدن دیازوکساید مشاهده نشد. نتیجه‌گیری : این مطالعه نشان داد که دیازوکساید با دوز 18 میلی‌گرم/کیلوگرم وزن بدن در موش‌های صحرایی دارای نقش حفاظتی در برابر تغییرات فراساختاری نورون‌ها شامل تخریب میتوکندری و تغییرات ظاهری آپوپتیک ناشی از ایسکمی می‌باشند.
مسعود غریب، دکتر علی حسینی، نازیلا اکبر فهیمی، دکتر مسعود صالحی،
دوره 12، شماره 3 - ( 7-1389 )
چکیده

زمینه و هدف : محدودیت‌درمانی روشی است که در آن با محدود کردن اندام سالم فردی که دچار فلج نیمه بدن شده؛ مجبور به استفاده از اندام مبتلا شود. این مطالعه به منظور تعیین اثر روش محدودیت‌درمانی تعدیل‌یافته بر کیفیت مهارت‌های اندام فوقانی مبتلا در کودکان فلج مغزی نیمه بدن انجام شد. روش بررسی : این کارآزمایی بالینی یک سویه کور روی 21 کودک مبتلا به فلج مغزی نیمه بدن مراجعه کننده به دو مرکز توانبخشی امیدعصر و بهار تهران طی سال 1387 انجام شد. نمونه‌ها به طور تصادفی تعادلی به دو گروه مداخله (11 نفر) و کنترل (10 نفر) تقسیم شدند. تمرینات متداول کاردرمانی در طی 6 هفته برای هر دو گروه به طور یکسان انجام شد و برای گروه مداخله روزانه به مدت 3 ساعت از روش محدودیت‌درمانی تعدیل یافته نیز استفاده گردید. کیفیت مهارت‌های اندام فوقانی قبل و پس از مداخله بر اساس آزمون کیفیت مهارت‌های اندام فوقانی ارزیابی گردید. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار SPSS-16 و آزمون‌های آماری کولموگروف - اسمیرنوف، کای اسکوئر، تی مستقل و تی زوجی تجزیه و تحلیل شدند. یافته‌ها : میانگین سنی کودکان در گروه مداخله (7 دختر و 4 پسر) 17.5+-46.5 ماه و در گروه شاهد (5 دختر و 5پسر) 19.2+-48.1 ماه تعیین شد. تجزیه و تحلیل درون‌گروهی در گروه مداخله در تمامی موارد بعد از شش هفته مداخله معنی‌دار بود (P<0.05) و در گروه کنترل بعد از شش هفته تنها در آیتم گرفتن معنی‌دار نبود. تجزیه و تحلیل آماری بین گروهی تفاوت معنی‌داری در نمره کلی و نمرات خرده مقیاس‌های حرکات مجزا ، تحمل وزن و باز کردن حفاظتی را بین دو گروه نشان نداد و تنها در خرده مقیاس توانایی گرفتن تفاوت معنی‌داری در دو گروه مشاهده شد (P<0.05). نتیجه‌گیری : این مطالعه نشان داد که محدودیت درمانی تعدیل یافته تنها بر کیفیت توانایی گرفتن اندام فوقانی مبتلا تأثیر دارد.
الهه توتونچی، محمدعلی جوانشیر، ملاحت اکبرفهیمی، دکتر محمد کمالی،
دوره 13، شماره 1 - ( 1-1390 )
چکیده

زمینه و هدف : اسپاستیسیتی یکی از مشکلات شایع به دنبال سکته مغزی می‌باشد که سبب نقص حرکتی و محدودیت فعالیت‌ها می‌شود. اغلب این بیماران دچار اختلال در عملکرد دست می‌گردند. این مطالعه به منظور تعیین اثر اسپیلنت قابل تنظیم مچ دست بر کاهش اسپاستیسیته عضلات اندام فوقانی بیماران به دنبال سکته مغزی انجام شد.

روش بررسی : این کارآزمایی بالینی روی 15 بیمار مبتلا به سکته مغزی مراجعه کننده به مراکز کاردرمانی بیمارستان توانبخشی رفیده شهر تهران و مرکز کاردرمانی دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی تهران طی ششماه نخست سال 1388 انجام شد. بیماران به صورت تصادفی در دو گروه مداخله (4 زن و3 مرد) و کنترل (5زن و 3 مرد) قرار گرفتند. هر دو گروه طی مدت 4 هفته تحت تمرینات کاردرمانی یکسانی قرار گرفتند و برای گروه مداخله علاوه بر تمرینات کاردرمانی، اسپیلنت قابل تنظیم مچ دست نیز استفاده گردید. ارزیابی اسپاستیسیته مچ دست قبل و پس از مداخله بر اساس مقیاس تعدیل یافته اشورث ارزیابی گردید. داده‌ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS-17 و آزمون‌های آماری t مستقل و زوجی تجزیه و تحلیل شدند.

یافته‌ها : میانگین و انحراف معیار سنی بیماران در گروه مداخله 4±61.4 سال و در گروه کنترل 5±58.9 سال تعیین شد. میانگین اسپاستیسیتی بین دو گروه مداخله و کنترل تفاوت آماری معنی‌داری را نشان نداد. در حالی که میانگین اسپاستیسیتی درون گروهی (گروه‌های مداخله 1.14 و کنترل 0.62) از نظر آماری معنی‌دار بود (P<0.05).

نتیجه‌گیری : این مطالعه نشان داد که استفاده از اسپیلنت قابل تنظیم مچ دست در کاهش اسپاستیسیته عضلات اندام فوقانی بیماران مبتلا به سکته مغزی مؤثر نمی‌‌باشد.


دکتر عالیا صابری، دکتر سیدابراهیم نقوی، دکتر حمیدرضا حاتمیان، دکتر رحمت اله بنان، دکتر شادمان نعمتی، دکتر احسان کاظم نژاد، دکتر داریوش پوریزدان پناه،
دوره 14، شماره 1 - ( 1-1391 )
چکیده

زمینه و هدف : مولتیپل اسکلروزیس یکی از بیماری‌های میلن‌زدای سیستم عصبی مرکزی است که یکی از علل ناشایع کاهش شنوایی حسی عصبی می‌باشد. این مطالعه به منظور تعیین وضعیت شنوایی بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس انجام شد. روش بررسی : این مطالعه مورد شاهدی روی 60 بیمار (44 زن و 16 مرد) مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس مراجعه کننده به درمانگاه نورولوژی کلینیک امام رضا (ع) و انجمن مولتیپل اسکلروزیس استان گیلان و 38 فرد سالم (27 زن و 11 مرد) در سال 1389 انجام شد. مطالعه با استفاده از آزمون‌های ادیومتری با تون خالص (PTA) و امواج اتواکوستیک (OAE) و پاسخ شنوایی ساقه مغز (ABR) انجام شد. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-17 و آزمون‌های آماری کای اسکوئر و تست دقیق فیشر تجزیه و تحلیل شدند. یافته‌ها : 12.5درصد از گوش‌های گروه مورد و 3.9درصد از گوش‌های گروه شاهد PTA مختل داشتند (P<0.05). میزان اختلال PTA تواتر بالا و دو نوع OAE بین دو گروه اختلاف آماری معنی‌داری نداشت. میانگین همبستگی کلی در گروه مورد 23.76±75.94درصد و در گروه شاهد 27.2±70 درصد بود که تفاوت آماری معنی‌داری را نشان نداد. 20درصد از گوش‌های مورد و 9.2 درصد از گوش‌های شاهد ABR مختل داشتند که از نظر آماری معنی‌دار بود (P<0.05). زمان تأخیر امواج I ، III و V اختلاف آماری معنی‌داری را در دو گروه نشان نداد؛ اما فاصله امواج I-III و III-V به ترتیب در 10درصد و 11.7درصد از گوش‌های مورد و 1.3 درصد و صفر درصد از گوش‌های شاهد غیرطبیعی وجود داشت (P<0.05). گوش‌های مورد 6.7درصد و گوش‌های شاهد 2.6 درصد اختلال رتروکوکلئار داشتند که از نظر آماری معنی‌‌دار نبود. نتیجه‌گیری : این مطالعه نشان داد که کاهش شنوایی ثبت شده توسط PTA و ABR در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس نسبت به گروه شاهد بیشتر می‌باشد.
فاطمه طاهری، مریم حاجی قاسم کاشانی، محمدتقی قربانیان، لیلی حسین پور،
دوره 14، شماره 3 - ( 7-1391 )
چکیده

زمینه و هدف : استفاده از القاگرهای شیمیایی برای تمایز سلول‌های بنیادی مزانشیمی مغز استخوان بالغ (BMSCs) به سلول‌های عصبی مورد توجه محققین است و در ابتدا لازم است تا اثر سمیت القاگر شیمیایی بر سلول‌های تحت القاء بررسی گردد. بدیهی است افزایش درصد سلول‌های زنده پس از القاء می‌تواند بهترین معیار برای تعین مناسب‌ترین القاء کننده باشد. این مطالعه به منظور تعیین اثرات القایی دپرنیل و دی‌متیل‌سولفوکساید (DMSO) بر تکثیر و بقاء سلول‌های بنیادی مزانشیمی مغزاستخوان انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 20 سر موش صحرایی بالغ نژاد ویستار در دانشکده زیست‌شناسی دانشگاه دامغان انجام شد. BMSCs از مغز استخوان موش صحرایی بالغ استخراج و در محیط αMEM حاوی FBS ده درصد کشت داده شدند. در پاساژ سوم تعیین هویت سلولی برای آنتی‌ژن‌های سطحی CD71 و CD90 به روش ایمونوسیتوشیمی و قابلیت چندتوانی BMSCs با تمایز به سلول‌های چربی و استخوان انجام شد. سلول‌ها به مدت 24 ساعت در معرض عوامل القاگر (محیط کشت تکمیل شده با 2درصد دی‌متیل سولفوکساید و محیط کشت تکمیل شده با دپرنیل 10 به توان منفی 8 مولار) قرار گرفتند و بعد از آن به محیط αMEM حاوی FBS ده درصد منتقل شدند. تکثیر و بقاء سلولی پس از 24، 48، 72 و 96 ساعت با روش آزمون MTT مورد ارزیابی قرار گرفت. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-18 و آزمون‌های One-Way ANOVA و Tukey تجزیه و تحلیل شدند. یافته‌ها : سلول‌های چسبنده به فلاسک کشت که از مغز استخوان جداشدند؛ علاوه بر بیان آنتی‌ژن‌های سطحی CD71 و CD90 توانایی تمایز به سلول‌های چربی و استخوان را داشته و نتایج حاصل از آزمون MTT نشان داد که بقاء و تکثیر سلول‌های القاء شده با دپرنیل و دی‌متیل‌سولفوکساید در زمان‌های 48، 72 و 96 ساعت پس از القاء نسبت به گروه کنترل منفی به طور معنی‌داری افزایش داشته است (P<0.05). نتیجه‌گیری : دپرنیل موجب افزایش بقاء و قابلیت تکثیر سلولی در مقایسه با دی متیل سولفوکساید شد و می‌توان این ترکیب را به عنوان القاگر سلولی مورد استفاده قرار داد.
پوپک معتمدوزیری، فرید بحرپیما، سیدمحمد فیروزآبادی، بیژن فروغ،
دوره 14، شماره 4 - ( 10-1391 )
چکیده

زمینه و هدف : ناتوانایی‌های به‌جا مانده از سکته مغزی در اندام فوقانی ماندگار بوده و مشکلات عملکردی متعدد اندام فوقانی کمتر از اندام تحتانی مورد توجه قرار گرفته است. استفاده از تحریکات مغناطیسی به عنوان وسیله‌ای برای تولید جریان‌های القایی در مغز با اهداف درمانی، روش جدیدی است. این مطالعه به منظور تعیین اثر تحریک مغناطیسی مکرر خارج مغزی فرکانس پایین بر بهبود عملکرد حرکتی و قدرت مفاصل ساعد، مچ دست و انگشتان دست مبتلا در سکته مغزی انجام شد. روش بررسی : این کارآزمایی بالینی روی 12 بیمار مبتلا به همی‌پلژی ناشی از سکته مغزی مراجعه کننده به بخش توانبخشی بیمارستان فیروزگر تهران در سال‌های 90-1389 انجام شد. بیماران در دو گروه توانبخشی با تحریک مغناطیسی کاذب (دستگاه خاموش) و توانبخشی با تحریک مغناطیسی مکرر خارج مغزی فرکانس پایین (واقعی) به منظور تسهیل مکانیسم‌های حرکتی به مدت 20 دقیقه (10 جلسه درمان و 3بار در هفته) قرار گرفتند. سپس برای بیماران دو گروه توانبخشی مرسوم اندام فوقانی انجام شد. عملکرد حرکتی و قدرت دست پیش از شروع درمان و در انتهای درمان به‌وسیله پرسشنامه‌های بارتل (Barthel Index) ، فوگل-مایر (Fugl-Meyer) و دینامومتر ارزیابی شد. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-15 و آزمون‌های Kolmogorov-Smirnov، paired t-test ، independent t-test و Wilcoxon تجزیه و تحلیل شدند. یافته‌ها : براساس نمره پرسشنامه‌های بارتل و فوگل-مایر در گروه توانبخشی با تحریک مغناطیسی کاذب و نیز گروه توانبخشی با تحریک مغناطیسی مکرر خارج مغزی فرکانس پایین، قبل و بعد از مداخله اختلاف آماری معنی‌داری مشاهده شد (P<0.05). با توجه به ارزیابی انجام شده با استفاده از دینامومتر دستی فشاری نیز قدرت به دست گرفتن اشیاء در گروه با تحریک واقعی قبل و بعد از مداخله از نظر آماری افزایش معنی‌داری نشان داد (P<0.05) و این میزان در گروه با تحریک کاذب قبل و بعد از مداخله از نظر آماری معنی‌دار نبود. نتیجه‌گیری : این مطالعه نشان داد که تحریک مغناطیسی مکرر خارج مغزی فرکانس پایین توأم با درمان توانبخشی مرسوم بر بهبود عملکرد و قدرت دست مبتلا در بیماران سکته مغزی طی مراحل مزمن سکته مغزی اثربخش است.
مختار عراض‌پور، منیره احمدی بنی، محمود بهرامی زاده، محمدعلی مردانی، مسعود غریب، نفیسه رستمی جمیل،
دوره 14، شماره 4 - ( 10-1391 )
چکیده

زمینه و هدف : بهبود در راه‌رفتن غیرطبیعی کودکان مبتلا به فلج مغزی، اغلب یک هدف کلیدی در توانبخشی ارتوزها است. این مطالعه به منظور طراحی و ساخت ارتوز دینامیکی نئوپرنی و تعیین اثر آن بر راه رفتن کودکان مبتلا به فلج مغزی اسپاستیک دای‌پلژی انجام شد. روش بررسی : این مطالعه شبه‌تجربی روی 12 کودک (7 پسر و 5 دختر) مبتلا به فلج مغزی اسپاستیک دای‌پلژی در مرکز تحقیقات توانبخشی اعصاب کودکان دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران در سال 1389 انجام شد. ابتدا ارتوز دینامیکی نئوپرنی برای هر کودک به‌طور اختصاصی طراحی و ساخته شد. سپس به مدت شش هفته و روزانه به مدت 8-6 ساعت توسط کودکان استفاده گردید. از آزمون استاندارد راه‌رفتن ده‌متری برای ارزیابی سرعت، از معیار Visual Analogue Scale برای تعیین میزان تغییرات راه‌رفتن و از الکتروگونیومتر برای ارزیابی میزان دامنه حرکتی زانو استفاده شد. اطلاعات قبل و بعد استفاده از ارتوز ثبت شد. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-16 و آزمون‌های آماری Kolmogorov-Smirnov و Paired t-test تجزیه و تحلیل شدند. یافته‌ها : میزان تغییرات قبل و بعد استفاده از ارتوز در میزان زاویه زانو 4.61±18.31- درجه، سرعت راه رفتن 1.82±0.50- متر بر ثانیه و راه‌رفتن 1.51±4.18 تعیین شد. میزان بهبودی در زاویه زانو و راه‌رفتن پس از استفاده از ارتوز معنی‌دار بود (P<0.05). تغییرات مقادیر در سرعت راه‌رفتن قبل و بعد استفاده ارتوز از نظر آماری معنی‌دار نبود. نتیجه‌گیری : نتایج این مطالعه نشان داد که ارتوز دینامیکی نئوپرنی سبب بهبود تغییرات راه‌رفتن و زاویه زانو کودکان مبتلا به فلج مغزی می‌گردد.
فرهاد ایرانمنش، حسین آزادی، روشنک هاشمی نسب، رضا وزیری نژاد،
دوره 14، شماره 4 - ( 10-1391 )
چکیده

زمینه و هدف : در جریان سکته مغزی تغییراتی در برخی از متغیرهای پاراکلینیکی نظیر تغییرات الکتروکاردیوگرام روی می‌دهد که ممکن است از ارزش تشخیصی و یا پیش‌آگهی برخوردار باشند. این مطالعه به منظور ارزیابی ارزش پیش‌آگهی طولانی شدن قطعه QT در بیماران مبتلا به سکته مغزی ایسکمیک حاد انجام شد. روش بررسی : این مطالعه توصیفی روی 175 بیمار (73 مرد و 102 زن) مبتلا به سکته مغزی ایسکمیک حاد بستری در بیمارستان علی ابن ابیطالب (ع) رفسنجان در سال 1389 انجام شد. نمونه‌گیری به روش غیراحتمالی آسان انجام شد. تشخیص بیماری با روش‌های تصویربرداری مغزی شامل سی‌تی‌اسکن و ام‌آر‌آی تایید شده بود. همه بیماران برای اولین بار دچار سکته مغزی شده بودند و در صورت مصرف دارو و یا وجود بیماری زمینه‌ای به‌جز دیابت، پرفشاری خون، هیپرلیپیدمی و بیماری قلبی از مطالعه حذف شدند. برای بیماران در 24 ساعت اول بستری الکتروکاردیوگرام به منظور اندازه‌گیری قطعه QT گرفته شد. بیماران براساس فوت یا ترخیص به دو دسته تقسیم شدند و میانگین قطعه QT تصحیح شده در دو گروه ارزیابی شد. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-15 و آزمون‌های آماری Chi-Square و independent t-test تجزیه و تحلیل شدند. یافته‌ها : در طول مدت مطالعه 20بیمار فوت کردند. میانگین قطعه QT (QT تصحیح شده) در افرادی که فوت نمودند 61.70±471.15 و در افراد مرخص شده 62.96±421.52 تعیین شد (P<0.05). فراوانی قطعهQT طولانی شده در موارد همراه با مرگ از وفور بیشتری برخوردار بود (P<0.05). پرفشاری خون (34.3%) ، بیماری دیابت (17.7%) ، هیپرلیپیدمی (15.4%) ، مصرف سیگار (14.9%) و بیماری ایسکمیک قلبی (16.6%) از عوامل خطرساز سکته تعیین شدند. پرفشاری خون، دیابت، سابقه بیماری قلبی و هیپرلیپیدمی به‌طور معنی‌داری با افزایش مرگ ومیر همراه بود (P<0.05). هیچ ارتباط آماری معنی‌داری بین سن و جنس با میزان مرگ و میر مشاهده نشد. نتیجه‌گیری : یافته‌های این مطالعه نشان داد که میانگین قطعه QT (QT تصحیح شده) و همچنین موارد قطعه QT طولانی شده در افراد فوت شده بیشتر است. بنابراین طولانی شدن قطعه QT در الکتروکاردیوگرام این بیماران ارزش پیش‌آگهی داشته و به‌خصوص در زمان وجود احتمال بیماری زمینه‌ای قلبی، بایستی مورد ارزیابی قرار گیرد.
دکتر فرهاد ایرانمنش، دکتر محمد صالحی، حمید بخشی، دکتر رعنا عرب،
دوره 15، شماره 1 - ( 1-1392 )
چکیده

زمینه و هدف : سکته مغزی خاموش در افرادی که برای اولین بار دچار سکته مغزی می‌شوند؛ شایع است. برخی از مطالعات بر نقش احتمالی ضایعات خاموش در موارد سکته مغزی ایسکمیک تاکید می‌کنند. این مطالعه به منظور تعیین عوامل خطر سکته مغزی خاموش در مبتلایان به سکته مغزی ایسکمیک انجام شد. روش بررسی : این مطالعه توصیفی تحلیلی روی 203 بیمار (94 مرد و 109 زن) مبتلا به سکته مغزی ایسکمیک بستری (اولین دفعه)، در بیمارستان شفا کرمان طی سال 1390 انجام شد. تشخیص بیماری با معاینه بالینی و سی‌تی‌اسکن و MRI مغزی انجام شد. برای هر بیمار پرسشنامه‌ای حاوی اطلاعات دموگرافیک و عوامل خطری نظیر پرفشاری خون، دیابت، هیپرلیپیدمی، مصرف سیگار، بیماری‌های ایسکمیک و غیرایسکمیک قلبی و نیز وجود سکته مغزی خاموش تکمیل شد. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-16 و آزمون رگرسیون لجستیک تک متغیره و چندمتغیره مدل رو به جلو تجزیه تحلیل شدند. یافته‌ها : میانگین سنی بیماران 17.35±62.56 سال با دامنه سنی 22-99 سال بود. 66 بیمار (32.5%) سابقه پرفشاری خون، 26بیمار (12.8%) سابقه هیپرلیپدمی، 40 بیمار (19.7%) سابقه بیماری دیابت، 27 بیمار (13.3%) سابقه ایسکمی قلبی و 16بیمار (7.9%) سابقه بیماری قلبی داشتند. همچنین 16 بیمار (7.9%) سیگاری بودند و 31 بیمار (15.3%) سکته مغزی خاموش داشتند. احتمال ابتلا به سکته مغزی خاموش در بیماران مبتلا به هیپرلیپدمی 3.7 برابر افرادی بدون عارضه هیپرلیپدمی بود (CI 95% 1.556-12.780 , P<0.05). بین سکته مغزی خاموش و عوامل خطرساز سکته مغزی رابطه آماری معنی داری یافت نشد. نتیجه‌گیری : این مطالعه نشان داد که سکته مغزی خاموش در 15.3% از بیماران مبتلا به سکته ایسکمیک مغزی وجود دارد. کنترل هیپرلیپیدمی می‌تواند نقش موثری در پیشگیری از بروز سکته مغزی خاموش داشته باشد.
دکتر علی ارحمی دولت آبادی، دکتر رضا فرهمندراد، دکتر حمید کریمان، دکتر حمیدرضا حاتم آبادی، دکتر افشین امینی، دکتر فرهاد عصارزادگان، دکتر اکرم ذوالفقاری صدرآباد، دکتر مرتضی طالبی دلوئی، دکتر علی دلیرروی فرد،
دوره 15، شماره 1 - ( 1-1392 )
چکیده

زمینه و هدف : مطالعات زیادی برای دستیابی به عوامل موثر در کاهش عوارض ناشی از ایسکمی در مبتلایان به سکته مغزی صورت گرفته است. این مطالعه به منظور تعیین ارتباط سطح سرمی منیزیم توتال بدو ورود با پیامد بالینی بیماران مبتلا به سکته مغزی انجام شد. روش بررسی : این مطالعه توصیفی - مقطعی روی 316 بیمار (170 مرد و 146 زن) مبتلا به سکته مغزی بستری در بخش اورژانس بیمارستان امام حسین (ع) وابسته به دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران از فروردین 1389 لغایت خرداد 1390 انجام شد. بیماران از نظر اطلاعات دموگرافیک، وجود بیماری زمینه‌ای، داروهای مصرفی، سطح منیزیم توتال بدو ورود و پیامدهای بالینی سه ماهه اول و سه ماهه دوم مورد بررسی قرار گرفتند. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-18 و آزمون‌های کای‌اسکوئر، فیشر و پیرسون تجزیه و تحلیل شدند. یافته‌ها : متوسط سن بیماران 15.8±65 سال با دامنه سنی 14-102 سال بود. ضعف اندام (69.9%) شایع‌ترین شکایت بالینی و همی‌پارزی (63.6%) شایع‌ترین علامت در بدو مراجعه بیماران بود. شایع‌ترین یافته در پیگیری سه ماهه مرگ (16.8%) و در پیگیری سه ماهه دوم سکته مجدد (2.5%) بود. بین سطح سرمی منیزیم توتال و پیامد سه ماهه اول و سه ماهه دوم در برش‌های (cut-point) مختلف منیزیم ارتباط آماری معنی‌داری یافت نشد. همچنین بین سطح سرمی منیزیم توتال و سن، جنس و بیماری‌های همراه ارتباط آماری معنی‌داری یافت نشد. نتیجه‌گیری : این مطالعه نشان داد که اگر سطح سرمی منیزیم توتال در محدوده طبیعی و یا هیپومنیزیمی علامتدار باشد؛ اثری روی پیامد سه ماهه اول و سه ماهه دوم بیماران ندارد.
فیروزه فروزنده، شیما رحیمیان، مبینا حبیبی اردبیلی،
دوره 15، شماره 2 - ( 4-1392 )
چکیده

اگرچه در گزارشات اخیر شیوع خونریزی‌های ساب آراکنوئید (آنوریسم و اختلال عملکرد شریانی وریدی) حدود 15 مورد در 100 هزار حاملگی ذکر شده؛ حدود 3.1 مرگ‌های مادری با علل غیرمرتبط با مامایی و 12-5 درصد کل مرگ‌های مادری را شامل می‌شود. در این مقاله یک مورد مرگ پس از زایمان ناشی از پارگی آنوریسم مغزی معرفی شده است. خانم باردار، 42 ساله، G5P4Lch4 در تاریخ 1388.5.21 به طور طبیعی زایمان نمود. پس از گذشت یک هفته از زایمان، به دلیل سردرد به پزشک مراجعه نمود. فشارخون وی 70/130 میلی‌متر جیوه بود و به بیمارستان ارجاع گردید. بیمار با علایم خواب آلودگی، استفراغ جهنده، بازکردن چشم‌ها با شنیدن صدا و تحریک دردناک، سطح هوشیاری 5 و کما در بیمارستان بستری شد. در سی‌تی اسکن انجام شده خونریزی وسیع داخل بطن‌ها و مغز مشاهده شد. بیمار تحت عمل جراحی قرار گرفت و خونریزی وسیع داخل بطن‌ها تایید شد. بیمار ده روز بعد دچار ایست قلبی منجر به فوت گردید. باتوجه به گزارش حاضر، برای زنانی که دچار سردرد پس از زایمان شده‌اند؛ بایستی ارزیابی دقیق و سریعی انجام گردد.
رحیم گل‌محمدی، محمد محمدزاده، اکبر پژهان،
دوره 15، شماره 3 - ( 7-1392 )
چکیده

زمینه و هدف : گزارش‌های متناقضی در خصوص اثر الکل بر تشنجات صرعی وجود دارد. این مطالعه به منظور تعیین اثر اتانول بر میزان تغییرات عروق ریز مغزی به روش ایمونوهیستوشیمی در موش‌های سوری صرعی شده با پنتلین تترازول تحت درمان با والپریک اسید انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه تجربی 36 سر موش سوری به‌طور تصادفی در گروه‌های 6 تایی تشنج (گروه اول): تزریق داخل صفاقی پنتلین تترازول (37 mg/kg) یک روز در میان؛ گروه دوم (اتانول) (1 gr/kg)؛ گروه سوم (والپرویک اسید 100mg/kg+پنتلین تترازول 37mg/kg)؛ گروه چهارم (اتانول 1gr/kg و پنتلین تترازول 37mg/kg)؛ گروه پنجم (والپرویک اسید 100mg/kg+پنتلین تترازول 37mg/kg+اتانول 1gr/kg) و گروه ششم (کنترل) قرار گرفتند. گروه‌های تجربی تحت درمان با والپرات اسید و یا اتانول، 30دقیقه قبل از هر بار تزریق پنتلین تترازول، به صورت داخل صفاقی والپرات اسید یا اتانول دریافت نمودند. اسلایدهای تهیه شده از مغز حیوانات با هماتوکسیلین ائوزین رنگ‌آمیزی شد. از هر گروه 36 میدان میکروسکوپی انتخاب و شمارش عروقی انجام شد. با روش ایمونوهیستوشیمی آسیب سلول‌هایی اندوتلیال بررسی شد. یافته‌ها : تعداد عروق ریز مغزی گروه‌های تجربی دوم، چهارم و پنجم نسبت به گروه کنترل افزایش معنی‌داری نشان داد (P<0.05). تغییرات آسیب‌شناسی عروق مغزی گروه چهارم به‌صورت ترومبوز عروق مغزی، حاشیه‌نشینی سلول‌های خونی در جدار اندوتلیوم عروق مغزی بود. تغییرات مورفولوژی در عروق و پرولیفراسیون سلول‌های آندوتلیال عروق مغزی گروه پنجم مشاهده شد. رنگ‌پذیری سلول‌های اندوتلیال عروق قشر مغز و از بین رفتن پیوستگی بین سلول‌های اندوتلیال عروق قشر مغز در گروه تجربی چهارم نسبت به سایر گروه‌های تجربی بیشتر مشاهده شد. نتیجه‌گیری : تجویز اتانول توأم با پنتلین تترازول در موش‌های سوری سبب ترمبوز، انفیلتراسیون و آسیب عروق قشر مغز می‌گردد و تجویز همزمان والپریک اسید باعث کاهش تغییرات پاتولوژیک می‌گردد.
فرهاد ایرانمنش، علیرضا وکیلیان، مهدیه زارع، روشنک هاشمی نسب، رضا وزیری نژاد،
دوره 15، شماره 4 - ( 10-1392 )
چکیده

زمینه و هدف : دیابت یک عامل خطرساز مهم برای ایجاد سکته مغزی است. برخی از مطالعات نشان می‌دهند که ممکن است تفاوت علایم بالینی و پیش‌آگهی در بیماران سکته مغزی دیابتی با غیردیابتی ناشی از تفاوت الگوی تنگی عروق مغزی در این دو گروه باشد. این مطالعه به منظور مقایسه تغییرات داپلرسونوگرافی عروق داخل و خارج جمجمه‌ای بیماران دیابتی و غیردیابتی دچار سکته مغزی ترومبوتیک انجام شد. روش بررسی : این مطالعه مورد - شاهدی روی 70 بیمار دیابتی و 70 بیمار غیردیابتی مبتلا به سکته مغزی ترومبوتیک انجام شد. موارد آمبولی با معاینه ، نوار قلب و اکوکاردیوگرافی در مطالعه وارد نگردید. همه بیماران برای اولین بار دچار سکته مغزی شده و در صورت مصرف دارو و یا وجود بیماری زمینه‌ای (به‌جز پرفشاری خون، هیپرلیپیدمی و بیماری قلبی) از مطالعه حذف شدند. برای کلیه بیماران ترانس‌کرانیال و اکستراکرانیال داپلرسونوگرافی انجام گردید. یافته‌ها : موارد تنگی شریان بازیلر در افراد دیابتی به طور قابل توجهی بیشتر از افراد غیردیابتی بود (P<0.031). همچنین موارد تنگی گردش خون خلفی در بیماران مبتلا به دیابت بیشتر از افراد غیرمبتلا به دیابت بود (P<0.006). نتیجه‌گیری : در بیماران مبتلا به دیابت، سیستم گردش خون ورتبروبازیلر بیشتر دچار تنگی گردید. بخشی از مرگ و میر و موربیدیتی بیشتر در این بیماران ممکن است ناشی از این الگوی تنگی عروقی باشد.

صفحه 1 از 2    
اولین
قبلی
1
 

مجله دانشگاه علوم پزشکی گرگان Journal of Gorgan University of Medical Sciences
Persian site map - English site map - Created in 0.12 seconds with 46 queries by YEKTAWEB 4732
Creative Commons License
This work is licensed under a Creative Commons — Attribution-NonCommercial 4.0 International (CC BY-NC 4.0)