|
|
|
|
|
 |
جستجو در مقالات منتشر شده |
 |
|
4 نتیجه برای سلولهای بنیادی مزانشیمی
قدرت اله فلسفی نیا، دکتر محمدتقی قربانیان، دکتر تقی لشکر بلوکی، دکتر محمود اله دادی سلمانی، دوره 14، شماره 2 - ( 4-1391 )
چکیده
زمینه و هدف : همکشتی سلولهای بنیادی یکی از روشهای مورد استفاده محققین علم سلولدرمانی است. با این روش میتوان باعث بهبود شرایط کشت و تمایز بهتر سلولهای بنیادی شد. عوامل رشد عصبی، مولکولهایی هستند که نقشهای بسیار حیاتی در بقاء، تکثیر و تمایز سلولهای بنیادی دارند. این مطالعه به منظور ارزیابی بیان عوامل نوروتروفیک یا رشد عصبی و سرعت تکثیر سلولهای بنیادی عصبی (Neural Stem Cells: NSCs) در همکشتی این سلولها با سلولهای بنیادی مزانشیمی (Mesenchymal Stem Cells: MSCs) انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 40 سر موش صحرایی بالغ نژاد ویستار در دانشکده زیستشناسی دانشگاه دامغان انجام شد. سلولهای NSC و MSC از موشهای صحرایی استخراج شدند. برای جداسازی NSCs ، ناحیه شکنج دندانهای هیپوکامپ برداشته شد. پس از هضم مکانیکی و آنزیمی، توده سلولی در محیط DMEM/F12 حاوی FBS کشت داده شد. برای جداکردن MSCs مغز استخوان، استخوانهای فمور و تیبیا تخلیه و در محیط فوقالذکر کشت داده شد. همکشتی NSCs با MSCs در ظرف ترانسول و در محیط DMEM/F12 حاوی FBS انجام شد. تعیین هویت سلولی، سرعت تکثیر و نیز بیان عوامل نوروتروفیک (CNTF, BDNF, GDNF, NT-3) به ترتیب با روشهای ایمنوسیتوشیمی، هموسایتومتر و RT-PCR انجام گردید. یافتهها : مقایسه نیمه کمی بیان عوامل نوروتروفیک بین گروههای NSC همکشتی و NSCs که به تنهایی (کنترل) کشت شده بود؛ تفاوتی نشان نداد؛ ولی نتایج نشان داد که الگوی بیان NTFs (neurotrophins) در NSCs و MSCs مشابه یکدیگر هستند. تکثیر NSCs در شرایط همکشتی بهطور معنیداری افزایش یافت (P<0.05).
فاطمه طاهری، مریم حاجی قاسم کاشانی، محمدتقی قربانیان، لیلی حسین پور، دوره 14، شماره 3 - ( 7-1391 )
چکیده
زمینه و هدف : استفاده از القاگرهای شیمیایی برای تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی مغز استخوان بالغ (BMSCs) به سلولهای عصبی مورد توجه محققین است و در ابتدا لازم است تا اثر سمیت القاگر شیمیایی بر سلولهای تحت القاء بررسی گردد. بدیهی است افزایش درصد سلولهای زنده پس از القاء میتواند بهترین معیار برای تعین مناسبترین القاء کننده باشد. این مطالعه به منظور تعیین اثرات القایی دپرنیل و دیمتیلسولفوکساید (DMSO) بر تکثیر و بقاء سلولهای بنیادی مزانشیمی مغزاستخوان انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 20 سر موش صحرایی بالغ نژاد ویستار در دانشکده زیستشناسی دانشگاه دامغان انجام شد. BMSCs از مغز استخوان موش صحرایی بالغ استخراج و در محیط αMEM حاوی FBS ده درصد کشت داده شدند. در پاساژ سوم تعیین هویت سلولی برای آنتیژنهای سطحی CD71 و CD90 به روش ایمونوسیتوشیمی و قابلیت چندتوانی BMSCs با تمایز به سلولهای چربی و استخوان انجام شد. سلولها به مدت 24 ساعت در معرض عوامل القاگر (محیط کشت تکمیل شده با 2درصد دیمتیل سولفوکساید و محیط کشت تکمیل شده با دپرنیل 10 به توان منفی 8 مولار) قرار گرفتند و بعد از آن به محیط αMEM حاوی FBS ده درصد منتقل شدند. تکثیر و بقاء سلولی پس از 24، 48، 72 و 96 ساعت با روش آزمون MTT مورد ارزیابی قرار گرفت. دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS-18 و آزمونهای One-Way ANOVA و Tukey تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها : سلولهای چسبنده به فلاسک کشت که از مغز استخوان جداشدند؛ علاوه بر بیان آنتیژنهای سطحی CD71 و CD90 توانایی تمایز به سلولهای چربی و استخوان را داشته و نتایج حاصل از آزمون MTT نشان داد که بقاء و تکثیر سلولهای القاء شده با دپرنیل و دیمتیلسولفوکساید در زمانهای 48، 72 و 96 ساعت پس از القاء نسبت به گروه کنترل منفی به طور معنیداری افزایش داشته است (P<0.05). نتیجهگیری : دپرنیل موجب افزایش بقاء و قابلیت تکثیر سلولی در مقایسه با دی متیل سولفوکساید شد و میتوان این ترکیب را به عنوان القاگر سلولی مورد استفاده قرار داد.
سهیلا مددی درگاهی، مینا افتخارزاده، احمد مهدی پور، منصوره سلیمانی، مهدی مهدی زاده، دوره 17، شماره 1 - ( 1-1394 )
چکیده
زمینه و هدف : امروزه به دنبال تایید وجود نوروژنز در مغز پستانداران بالغ، استفاده از سلولهای بنیادی به عنوان یک روش درمانی مناسب برای بهبود بسیاری از بیماریهای سیستم عصبی مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. بدین ترتیب که با پیوند سلولهای بنیادی، بازسازی نورونی در نواحی تخریب شده ایجاد میگردد. این مطالعه به منظور تعیین اثر پیوند سلولهای بنیادی مزانشیمی مغز استخوان بر آسیبهای وارده به هیپوکامپ انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه تجربی 28 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار در چهار گروه 7 تایی کنترل، مدل، شاهد و درمان قرار گرفتند. حیوانات نوروتوکسین تری متیلین کلراید را به میزان 8 میلیگرم بر کیلوگرم وزن بدن از طریق تزریق داخل صفاقی دریافت کردند. یک هفته پس از دریافت نوروتوکسین، سلولهای بنیادی به روش استریوتاکسی تزریق شد. شش هفته پس از تزریق سلولها، حافظه فضایی موشها به روش ماز آبی موریس بررسی شد. همچنین مطالعه بافتی با روش رنگآمیزی نیسل و شمارش سلولهای سالم توسط نرمافزار Olysia bio report انجام گردید. یافتهها : به دنبال پیوند سلولهای بنیادی مزانشیمی مغز استخوان، تعداد نورونهای سالم در گروه درمان (15.19±74) در مقایسه با گروه شاهد (12.971±44.67) و گروه مدل (18.105±48.56) بیشتر بود (P<0.05). همچنین در آزمون ماز آبی موریس، به دنبال پیوند سلولهای بنیادی مزانشیمی مغز استخوان، گروه درمان (189.18±378.35)، (13.67±31.30) مسافت و زمان کمتری برای رسیدن به سکوی مخفی طی نمود؛ ولی این کاهش نسبت به گروه شاهد (192.56±438.18)، (14.89±40.14) و گروه مدل (225.44±407.98) ، (17.15±37.68) معنیدار نبود. همچنین مسافت طی شده در ربع هدف توسط گروه درمان (125.91±799.8) نسبت به گروه مدل (136.94±588.51) و گروه شاهد (86.47±546.48) افزایش آماری معنیداری یافت (P<0.05). نتیجهگیری : استفاده از سلولهای بنیادی مزانشیمی مغز استخوان باعث کاهش آسیبهای وارده به هیپوکامپ به صورت افزایش تعداد نورونهای پیرامیدال و بهبود حافظه گردید.
سارا رئیس الساداتی، عبدالجلال مرجانی، صفورا خواجه نیازی، دوره 21، شماره 3 - ( 7-1398 )
چکیده
زمینه و هدف: بیماریهای قلبی - عروقی و از کار افتادن قلب از مهمترین بیماریهایی هستند که جوامع تکامل یافته را درگیر میکنند. سلولهای بنیادی میتوانند نقش مهمی در تیمار بیماری قلبی بازی کنند. یکی از شایعترین ترکیبات مورد استفاده برای القا تمایز سلولهای بنیادی به کاردیومیوسیت، 5-آزاسیتیدین است. محتوای محیط کشت سلولی بر مورفولوژی و کیفیت سلولهای تمایز یافته موثر است. این مطالعه به منظور تعیین اثر گلوکز بر بهینهسازی پروتکل تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از مغز استخوان انسان به سلولهای شبهکاردیومیوسیت انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی سلولهای بنیادی مزانشیمی در محیط تمایزی حاوی 5-آزاسیتیدین و دو غلظت از گلوکز (5 و 25 میلیمولار) طی 21 روز کشت داده شدند. در مرحله بعد RNA کل استخراج و cDNA سنتز شد. سرانجام q-PCR برای تعیین مارکرهای ویژه قلبی و تایید تمایز انجام گردید. تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی به سلولهای کاردیومیوسیت با استفاده از چهار مارکر قلبی Connexin43، -cardiac actinα، TroponinT و TroponinI بهروش q-PCR اندازهگیری و تایید شدند.
یافتهها: میزان بیان مارکرهای قلبی Connexin43، -cardiac actinα، TroponinT و TroponinI در هر دو غلظت 5 و 25 میلیمولاری گلوکز طی تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از مغز استخوان انسان به کاردیومیوسیت متفاوت بود؛ اما این تفاوت از نظر آماری معنیدار نبود.
نتیجهگیری: دو غلظت 5 و 25 میلیمولاری گلوکز اثر قابل ملاحظهای بر بیان مارکرهای قلبی Connexin43، -cardiac actinα، TroponinT و TroponinI طی تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی مشتق از مغز استخوان انسان به کاردیومیوسیت نداشتند.
|
|
|
|
|
|
|
|
|