[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: معرفي مجله :: آخرين شماره :: آرشيو مقالات :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
آرشیو مقالات::
در باره نشریه::
بانک‌ها و نمایه‌نامه‌ها::
هیئت تحریریه::
اعضای اجرایی::
ثبت نام::
راهنمای نگارش مقاله::
ارسال مقاله::
فرم تعهدنامه::
راهنما کار با وب سایت::
برای داوران::
پرسش‌های متداول::
فرایند ارزیابی و انتشار مقاله::
در باره کارآزمایی بالینی::
اخلاق در نشر::
در باره تخلفات پژوهشی::
لینکهای مفید::
تسهیلات پایگاه::
تماس با ما::
::
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
Google Scholar

Citation Indices from GS

AllSince 2020
Citations73162964
h-index3317
i10-index21566
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
30 نتیجه برای ربانی

دکتر افسانه برقعی، مصطفی قربانی، دکتر علیرضا خوش بین خوش نظر،
دوره 13، شماره 2 - ( تابستان 1390 )
چکیده

زمینه و هدف : بیش از نیمی از تحقیقات علوم پزشکی در ایران در قالب پایان‌نامه‌های دانشجویی در مقاطع مختلف تحصیلی انجام می‌شود. در دوره پزشکی عمومی پایان‌نامه یک درس اجباری 6 واحدی است. این مطالعه به منظور تعیین وضعیت انتشار دانش حاصل از پایان‌نامه‌های دوره پزشکی عمومی دانشکده پزشکی گرگان در مجلات و کنگره‌های علمی انجام شد.

روش بررسی : این مطالعه توصیفی به صورت مقطعی و با روش سرشماری روی 371 پایان‌نامه دوره پزشکی عمومی دفاع شده در دانشکده پزشکی گرگان طی سال‌های 87-1375 به راهنمایی 54 نفر از اعضاء هیأت علمی که راهنمایی حداقل یک پایان‌نامه را به عهده داشتند؛ انجام شد. برای جمع‌آوری اطلاعات از پرسشنامه‌ای حاوی برون‌داد پایان‌نامه‌ها و همچنین موانع موجود در انتشار نتایج پایان‌نامه‌ها استفاده شد. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-13 و آزمون کای‌اسکوئر تجزیه و تحلیل شدند.

یافته‌ها : در مجموع 322 پایان‌نامه به راهنمایی 43 عضو هیأت علمی دانشکده پزشکی گرگان بررسی شد. اعضاء هیأت علمی بالینی و علوم پایه به ترتیب راهنمایی 87.6% و 12.4% از پایان‌نامه‌ها را برعهده داشتند. 164 پایان‌نامه (50.9%) در مجلات و یا کنگره‌ها انتشار یافته بود و بیشترین سهم مربوط به مجلات داخلی (24.4%) بود. اعضاء هیأت علمی بالینی و علوم پایه به ترتیب 35.1% و 70% از پایان‌نامه‌ها را به صورت مقاله منتشر کرده بودند. مطالعاتی از نوع تجربی بیشتر (48.5%) از مابقی مطالعات به نشر منجر شده بود. مهم‌ترین مشکل در خصوص انتشار نتایج پایان‌نامه از دیدگاه اساتید، کمبود وقت و سپس نداشتن همکار برای این امر بود.

نتیجه‌گیری : نتایج این مطالعه نشان داد که وضعیت انتشار یافته‌های حاصل از پایا‌ن‌نامه‌های دوره پزشکی عمومی در دانشکده پزشکی گرگان تا وضعیت ایده‌آل هنوز فاصله زیادی دارد.


قدرت اله فلسفی نیا، دکتر محمدتقی قربانیان، دکتر تقی لشکر بلوکی، دکتر محمود اله دادی سلمانی،
دوره 14، شماره 2 - ( تابستان 1391 )
چکیده

زمینه و هدف : هم‌کشتی سلول‌های بنیادی یکی از روش‌های مورد استفاده محققین علم سلول‌درمانی است. با این روش می‌توان باعث بهبود شرایط کشت و تمایز بهتر سلول‌های بنیادی شد. عوامل رشد عصبی، مولکول‌هایی هستند که نقش‌های بسیار حیاتی در بقاء، تکثیر و تمایز سلول‌های بنیادی دارند. این مطالعه به منظور ارزیابی بیان عوامل نوروتروفیک یا رشد عصبی و سرعت تکثیر سلول‌های بنیادی عصبی (Neural Stem Cells: NSCs) در هم‌کشتی این سلول‌ها با سلول‌های بنیادی مزانشیمی (Mesenchymal Stem Cells: MSCs) انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 40 سر موش صحرایی بالغ نژاد ویستار در دانشکده زیست‌شناسی دانشگاه دامغان انجام شد. سلول‌های NSC و MSC از موش‌های صحرایی استخراج شدند. برای جداسازی NSCs ، ناحیه شکنج دندانه‌ای هیپوکامپ برداشته شد. پس از هضم مکانیکی و آنزیمی، توده سلولی در محیط DMEM/F12 حاوی FBS کشت داده شد. برای جداکردن MSCs مغز استخوان، استخوان‌های فمور و تیبیا تخلیه و در محیط فوق‌الذکر کشت داده شد. هم‌کشتی NSCs با MSCs در ظرف ترانس‌ول و در محیط DMEM/F12 حاوی FBS انجام شد. تعیین هویت سلولی، سرعت تکثیر و نیز بیان عوامل نوروتروفیک (CNTF‎, BDNF, ‎GDN‎F, ‎NT-‎3) به ترتیب با روش‌های ایمنوسیتوشیمی، هموسایتومتر و RT-PCR انجام گردید. یافته‌ها : مقایسه نیمه کمی بیان عوامل نوروتروفیک بین گروه‌های ‎NSC‎ هم‌کشتی و NSCs که به تنهایی (کنترل) کشت شده بود؛ تفاوتی نشان نداد؛ ولی نتایج نشان داد که الگوی بیان ‎NTFs (neurotrophins) در NSCs و ‎‎MSCs‎ مشابه یکدیگر هستند. تکثیر NSCs در شرایط هم‌کشتی به‌طور معنی‌داری افزایش یافت (P<0.05).
فاطمه طاهری، مریم حاجی قاسم کاشانی، محمدتقی قربانیان، لیلی حسین پور،
دوره 14، شماره 3 - ( پاییز 1391 )
چکیده

زمینه و هدف : استفاده از القاگرهای شیمیایی برای تمایز سلول‌های بنیادی مزانشیمی مغز استخوان بالغ (BMSCs) به سلول‌های عصبی مورد توجه محققین است و در ابتدا لازم است تا اثر سمیت القاگر شیمیایی بر سلول‌های تحت القاء بررسی گردد. بدیهی است افزایش درصد سلول‌های زنده پس از القاء می‌تواند بهترین معیار برای تعین مناسب‌ترین القاء کننده باشد. این مطالعه به منظور تعیین اثرات القایی دپرنیل و دی‌متیل‌سولفوکساید (DMSO) بر تکثیر و بقاء سلول‌های بنیادی مزانشیمی مغزاستخوان انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 20 سر موش صحرایی بالغ نژاد ویستار در دانشکده زیست‌شناسی دانشگاه دامغان انجام شد. BMSCs از مغز استخوان موش صحرایی بالغ استخراج و در محیط αMEM حاوی FBS ده درصد کشت داده شدند. در پاساژ سوم تعیین هویت سلولی برای آنتی‌ژن‌های سطحی CD71 و CD90 به روش ایمونوسیتوشیمی و قابلیت چندتوانی BMSCs با تمایز به سلول‌های چربی و استخوان انجام شد. سلول‌ها به مدت 24 ساعت در معرض عوامل القاگر (محیط کشت تکمیل شده با 2درصد دی‌متیل سولفوکساید و محیط کشت تکمیل شده با دپرنیل 10 به توان منفی 8 مولار) قرار گرفتند و بعد از آن به محیط αMEM حاوی FBS ده درصد منتقل شدند. تکثیر و بقاء سلولی پس از 24، 48، 72 و 96 ساعت با روش آزمون MTT مورد ارزیابی قرار گرفت. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-18 و آزمون‌های One-Way ANOVA و Tukey تجزیه و تحلیل شدند. یافته‌ها : سلول‌های چسبنده به فلاسک کشت که از مغز استخوان جداشدند؛ علاوه بر بیان آنتی‌ژن‌های سطحی CD71 و CD90 توانایی تمایز به سلول‌های چربی و استخوان را داشته و نتایج حاصل از آزمون MTT نشان داد که بقاء و تکثیر سلول‌های القاء شده با دپرنیل و دی‌متیل‌سولفوکساید در زمان‌های 48، 72 و 96 ساعت پس از القاء نسبت به گروه کنترل منفی به طور معنی‌داری افزایش داشته است (P<0.05). نتیجه‌گیری : دپرنیل موجب افزایش بقاء و قابلیت تکثیر سلولی در مقایسه با دی متیل سولفوکساید شد و می‌توان این ترکیب را به عنوان القاگر سلولی مورد استفاده قرار داد.
ناهید شیخانی، مریم حاجی قاسم کاشانی، محمدتقی قربانیان،
دوره 14، شماره 4 - ( زمستان 1391 )
چکیده

زمینه و هدف : اپی‌درم لایه خارجی پوست بدن است که به‌طور مداوم تجدید می‌شود. سلول‌های بنیادی اپی‌درمی نقش مهمی در ترمیم بافتی، ترمیم زخم و شکل‌گیری نئوپلاسم به‌عهده دارند. این مطالعه به منظور جداسازی و کشت سلول‌های بنیادی اپی‌درم بین فولیکولی پوست نوزاد موش بدون استفاده از لایه مغذی انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 4 سر موش نژاد NMRI تازه متولد شده صفر تا سه روزه و وزن تقریبی 60-70 گرم انجام شد. کراتینوسیت‌های اپی‌درم به‌صورت مکانیکی و آنزیمی از پوست موش‌ها جدا و روی سوبسترای کشت فیبرونکتین- کلاژن 1 گسترده شدند. سلول‌های بنیادی اپی‌درمی مفروض به‌وسیله اتصال سریع در بازه زمانی 10 دقیقه روی این ماتریکس مرکب از فیبرونکتین- کلاژن انتخاب گشتند. سلول‌های نچسبیده دور ریخته شدند و سلول‌های چسبیده در محیط کشت EMEM (فاقد کلسیم) شامل 0.05 میلی‌مولار کلسیم، سرم جنین گاوی 9 درصد، محیط کشت ثانویه 50 درصد، فاکتور رشد اپی‌درمی و کلراتوکسین کشت داده شدند. از آنالیز ایمونوسیتوشیمی بتا1- اینتگرین برای تشخیص بنیادی بودن سلول‌ها استفاده شد. یافته‌ها : نتایج نشان داد که اتصال سریع سلول‌ها باعث خلوص 50 درصد می‌شود. با استفاده از این روش، سلول‌های بنیادی بدون تغییر در ویژگی‌های سلولی رشد می‌کنند. سلول‌های بنیادی اپی‌درمی جدا شده، مارکر ویژه این سلول‌ها، بتا1- اینتگرین را بیان کردند که هویت بنیادی بودن آنها را نشان داد. نتیجه‌گیری : نتایج این مطالعه نشان داد که حاصل جداسازی و کشت سلول‌های بنیادی اپی‌درم بین فولیکولی پوست نوزاد موش بدون استفاده از لایه مغذی، سلول‌های بنیادی اپی‌درمی زنده‌ای است که می‌تواند در سلول درمانی و پزشکی ترمیمی به‌کار رود.
افشین هوشیار، نسرین فولادی، فیروز امانی، حسین علی محمدی اصل، فاطمه قربانی،
دوره 14، شماره 4 - ( زمستان 1391 )
چکیده

زمینه و هدف : سندرم روده تحریک‌پذیر شایع‌ترین اختلال گوارشی و بیشترین علت مراجعه بیماران به متخصصین گوارش است. این مطالعه به منظور تعیین شیوع سرولوژیک سلیاک در بیماران با علائم سندرم روده تحریک‌پذیر در اردبیل انجام شد. روش بررسی : این مطالعه توصیفی روی 105 بیمار (47 مرد و 58 زن) مبتلا به سندرم روده تحریک‌پذیر مراجعه کننده به درمانگاه گوارش مرکز آموزشی درمانی امام خمینی اردبیل از مهرماه 1388 لغایت مهر ماه 1389 انجام شد. برای تشخیص بیماری از آزمون سرولوژی anti tTG IgA استفاده شد و در صورت مثبت شدن، آندوسکوپی و بیوپسی انجام شد. بیماران در سه گروه از سندرم روده تحریک‌پذیر با غلبه اسهال (نوع D)، با غلبه یبوست (نوع C) و مخلوط (نوع M) قرار گرفتند. بیماران در سه گروه از سندرم روده تحریک‌پذیر با غلبه اسهال (نوع D)، با غلبه یبوست (نوع C) و مخلوط (نوع M) قرار گرفتند. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-16 و آزمون‌های آماری Chi-Square ، t-test و Fisher’s exact test تجزیه و تحلیل شدند. یافته‌ها : دامنه سنی بیماران دارای سندرم روده تحریک‌پذیر 16-63 سال با میانگین سنی 10.14±31.4 سال بود. بیماری سلیاک در 14بیمار (13.5%) تشخیص داده شد. دامنه سنی بیماران مبتلا به سلیاک 22-55 سال با میانگین سنی 9.47±34.93 سال بود. 85.7% از بیماران مبتلا به سلیاک مونث بودند (P<0.05). از 14بیمار گروه سلیاک 28.57% نسبت فامیلی داشتند و این میزان در مقایسه با گروه مبتلا به IBS (3.3%) از نظر آماری معنی‌دار بود (P<0.05). از بیماران مبتلا به سلیاک، 10 نفر به سندرم روده تحریک‌پذیر نوع D و 4نفر به نوع M مبتلا بودند. نتیجه‌گیری : با توجه به نتایج این مطالعه، شیوع سلیاک در مبتلایان به سندرم روده تحریک‌پذیر در اردبیل 13.5% برآورد شد که بالاتر از دیگر مطالعات انجام شده در سایر نقاط کشور است.
آناهیتا سلطانیان، محمدتقی قربانیان، تقی لشکربلوکی،
دوره 15، شماره 3 - ( پاییز 1392 )
چکیده

زمینه و هدف : روند از دست رفتن نورون‌ها در سیستم عصبی مرکزی با افزایش سن روی می‌دهد. برای جلوگیری از مرگ نورون‌ها، می‌توان با پیوند سلول‌های بنیادی عصبی (NSCs) علاوه بر جایگزینی سلول‌های از دست رفته، با تولید عوامل نوروتروفیک، بقا و تکثیر سلول‌های درون زاد (آندوژنوس) را افزایش داد. این مطالعه به منظور مقایسه ظرفیت تکثیر سلولی و بیان عامل نوروژنیک از کشت چسبنده سلول‌های بنیادی عصبی نواحی Subgranular zone ، Subventricular zone و مجرای مرکزی نخاع موش صحرایی بالغ انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه آزمایشگاهی سلول‌های بنیادی عصبی نواحی SGZ ، SVZ و مجرای مرکزی نخاع موش صحرایی بالغ نژاد ویستار استخراج و تا 13 پاساژ در محیط MEM-α غنی شده با سرم به صورت تک‌لایه‌ای یا چسبنده کشت داده شد. بیان نشانگرهای نستین و GFAP به روش ایمنوسیتوشیمی و بیان ژن‌های NGF، CNTF، NT3، NT4/5، GDNF و BDNF به روش RT-PCR بررسی شد. یافته‌ها : ویژگی مورفولوژیکی سلول‌های بنیادی استخراج شده نواحی مختلف سیستم عصبی مرکزی در محیط کشت مشابه بود. زمان دو برابر شدن سلول‌های بنیادی عصبی SVZ نسبت به SGZ و مجرای مرکزی نخاع کوتاه‌تر بودند. در شرایط کشت تک‌لایه‌ای سلول‌های بنیادی عصبی قادر به تولید نوروسفر بودند. همچنین نشانگرهای نستین و GFAP توسط NSCs این سه ناحیه بیان شده بودند. الگو و پروفایل بیان ژن‌های نوروتروفیک در سلول‌های بنیادی استخراج شده از SGZ، SVZو مجرای مرکزی نخاع مشابه یکدیگر بودند. نتیجه‌گیری : این مطالعه نشان داد که بیان ژن‌های نوروتروفیک در سلول‌های بنیادی جدا شده از نواحی مختلف سیستم عصبی مشابه بود؛ ولی سلول‌های بنیادی جدا شده از ناحیه SVZ دارای ظرفیت تکثیری بالاتری بودند.
شیرین دهقان پیشه، فرهاد دریانوش، حسین جعفری، داوود مهربانی، مریم کوشکی جهرمی، مهسا یاغی کش،
دوره 16، شماره 3 - ( پاییز 1393 )
چکیده

زمینه و هدف : نتایج متناقضی در رابطه با اثر تمرین ورزشی بر سطح ویسفاتین و سایتوکین TNF-α گزارش شده است. این مطالعه به منظور تعیین اثر هشت هفته تمرین هوازی بر سطح سرمی ویسفاتین و سایتوکین TNF-α زنان جوان سالم غیرورزشکار انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه شبه‌تجربی 30 دختر سالم غیرورزشکار براساس وزن، قد، شاخص توده بدن و درصد چربی در دو گروه کنترل و تمرین تقسیم شدند. گروه تمرین به مدت هشت هفته به صورت سه روز در هفته روی دوچرخه ثابت رکاب زدند. سطح سرمی ویسفاتین و سایتوکین TNF-α آزمودنی‌ها قبل از اولین جلسه و در پایان تمرینات بعد از 14-12 ساعت ناشتایی به‌روش ELISA اندازه‌گیری شد. یافته‌ها: در پایان مطالعه بین سطح سرمی هورمون‌های ویسفاتین و سایتوکین TNF-α گروه تمرین در مقایسه با گروه کنترل کاهش آماری معنی‌داری داشت (P<0.05). نتیجه‌گیری : هشت هفته تمرینات هوازی در زنان جوان سالم غیرورزشکار باعث کاهش سطح سرمی ویسفاتین و سایتوکین TNF-α گردید.
سیدابراهیم حسینی، آذر جهاندیده، داود مهربانی،
دوره 17، شماره 1 - ( بهار 1394 )
چکیده

زمینه و هدف : زنجبیل یک طعم‌دهنده مواد غذایی و یکی از گیاهان دارویی است که در درمان بسیاری از بیماری‌ها از جمله اختلالات باروری و ناتوانایی‌های جنسی مورد استفاده قرار می‌گیرد. با توجه به آن که برخی از این اختلالات مربوط به زمان‌های جنینی و شیرخوارگی است. این مطالعه به منظور تعیین اثر مصرف زنجبیل طی دوران جنینی و شیرخوارگی بر هورمون‌های تستوسترون، محرک فولیکول (FSH)، لوتئینی کننده (LH) و سلول‌های دودمانی جنسی زاده‌های نر بالغ موش صحرایی انجام گردید. روش بررسی : در این مطالعه تجربی 72 سر موش ماده بالغ به 9 گروه تقسیم شدند. گروه‌ها شامل کنترل، شم (دریافت کننده 0.5ml آب مقطر روزانه) در دو دوره پره‌ناتال و نئوناتال، شش گروه دریافت کننده عصاره الکی زنجبیل (خوراکی) با دوزهای 50 ، 100 و 200 mg/kg/bw در دو دوره پره‌ناتال و نئوناتال بودند. در پایان دوره شیرخوارگی، زاده‌های نر گروه‌های مختلف جدا و در زمان بلوغ از هر گروه به طور تصادفی 8 سر موش انتخاب شدند. پس از خون‌گیری از نمونه‌ها، میزان هورمون‌های جنسی سنجیده شد. همچنین با جداسازی بیضه‌ها تعداد سلول‌های لایدیگ، سرتولی، اسپرماتوگونی، اسپرماتوسیت و اسپرماتید شمارش گردید. یافته‌ها : زنجبیل در میزان هورمون‌ تستوسترون در تمام گروه‌های تجربی باعث افزایش آماری معنی‌‌دار (P<0.05) و در میزان FSH و LH گروه‌های دریافت کننده دوزهای 100 و 200 mg/kg/bw کاهش آماری معنی‌دار (P<0.05) و در تعداد سلول‌های لایدیگ و اسپرماتوگونی گروه‌های دریافت کننده دوز 200 mg/kg/bw و سرتولی، اسپرماتوسیت و اسپرماتید گروه‌های دریافت کننده دوزهای 100 و 200 mg/kg/bw افزایش آماری معنی‌داری (P<0.05) مشاهده شد. نتیجه‌گیری : مصرف عصاره الکلی زنجبیل در دوره‌های پره‌ناتال و نئوناتال افزایش تستوسترون و سلول‌های دودمانی جنسی می‌گردد.
زهرا درزی شیخ، معصومه قربانی مرزونی،
دوره 17، شماره 1 - ( بهار 1394 )
چکیده

زمینه و هدف : با افزایش تعداد ورزشکاران، میزان آسیب‌های وابسته به آن نیز افزایش یافته و از این میان، اندام تحتانی بیشتر در معرض آسیب‌های ورزشی قرار دارد. این مطالعه به منظور تعیین ارتباط شاخص قوس کف پا و تعادل ایستای زنان ورزشکار با آسیب در اندام تحتانی انجام شد. روش بررسی : این مطالعه مورد - شاهدی با نمونه‌گیری در دسترس روی 18 زن ورزشکار سالم و 18 زن ورزشکار با آسیب در اندام تحتانی انجام شد. برای ثبت آسیب‌های ورزشی از فرم جمع‌آوری اطلاعات، برای سنجش ساختار پا از آزمون شاخص قوس کف پا و برای سنجش تعادل ایستا از آزمون Stork استفاده شد. یافته‌ها : میانگین تعادل ایستا در حالت چشم باز در گروه‌های مورد و شاهد به ترتیب 16.10 ثانیه و 26.53 ثانیه تعیین شد که این اختلاف از نظر آماری معنی‌دار بود (P<0.05). بین تعادل ایستا در حالت چشم بسته و نیز شاخص قوس کف پا در دو گروه مورد و شاهد اختلاف آماری معنی‌داری یافت نشد. نتیجه‌گیری : کاهش تعادل ایستایی با احتمال ضعف کنترل عصبی عضلانی، می‌تواند یکی از عوامل اثرگذار بر آسیب‌دیدگی اندام تحتانی زنان ورزشکار باشد.
محمدرضا کردی، محمدعلی برومند، شهرام ربانی، نسیم علیمرادی شیخها، احمد مزرعه، مریم سیوف،
دوره 18، شماره 4 - ( زمستان 1395 )
چکیده

زمینه و هدف : هموسیستئین و شاخص آتروژنیک از عوامل خطرزای مهم و مستقل بیماری‌های قلبی - عروقی هستند. این مطالعه به منظور تعیین اثر ده هفته تمرین شنای استقامتی بر سطح سرمی هموسیستئین و شاخص آتروژنیک موش صحرایی انجام شد.

روش بررسی : در این مطالعه تجربی 20 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار به‌طور تصادفی در دو گروه ده تایی کنترل و تجربی تقسیم شدند. گروه تجربی ده هفته تمرین شنای استقامتی (5 روز در هفته به مدت 60 دقیقه در هر روز) را با 5 درصد اضافه‌بار وزن بدن متصل به دم انجام دادند. در پایان هفته دهم خونگیری از قلب حیوانات انجام شد و سطح سرمی هموسیستئین، شاخص آتروژنیک و کلسترول بدون HDL اندازه‌گیری گردید.

یافته‌ها : سطوح سرمی هموسیستئین، شاخص آتروژنیک و کلسترول بدون HDL موش‌های گروه تجربی نسبت به گروه کنترل کاهش آماری معنی‌دار نشان داد (P<0.05).

نتیجه‌گیری : ده هفته تمرین شنای استقامتی با شدت کم تا متوسط باعث بهبود سطح سرمی هموسیستئین و شاخص آتروژنیک موش‌های صحرایی گردید.


محمد آهنجان، ظاهر مرسل جهان، بهنام هاشمی، عیسی نظر، سعید قربانی،
دوره 18، شماره 4 - ( زمستان 1395 )
چکیده

زمینه و هدف : آنزیم‌های بتالاکتامازی، مهم‌ترین عامل مقاومت در میان باکتری‌های گرم منفی نسبت به آنتی‌بیوتیک‌های گروه بتالاکتام محسوب می‌شود. این مطالعه به منظور تعیین فراوانی ژن بتالاکتاماز CTX-M-15 در سویه‌های بالینی اشریشیاکلی به روش PCR انجام شد.

روش بررسی : این مطالعه توصیفی - تحلیلی به روش مقطعی روی 120 باکتری اشریشیاکلی جدا شده در بیمارستان‌های آموزشی شهر ساری انجام شد. برای تعیین مقاومت نمونه‌ها، تست آنتی‌بیوگرام با روش Combined Disk انجام گردید. وجود ژن CTX-M-15 با روش PCR ارزیابی شد.

یافته‌ها : 120 نمونه باکتری اشریشیاکلی از عفونت ادراری، خون و عفونت زخم به ترتیب با مقادیر 81.6% (98 نمونه)، 12.5% (15 نمونه) و 5.83% (7 نمونه) جداسازی شدند. 98 نمونه ادرار، 15 نمونه خون و 7 نمونه زخم به ترتیب با 83.6% ، 12.7% و 3.6% دارای مقاومت دارویی چندگانه بودند (P<0.05). 18.3% از سویه‌های مقاوم دارای بتالاکتامازهای وسیع‌الطیف از نوع CTX-M-15 بودند. بیشترین احتمال وجود CTX-M-15 در نمونه خون (20%) و سپس نمونه ادرار و زخم (14.3%) تعیین شد (P<0.05).

نتیجه‌گیری : آنزیم بتالاکتامازهای وسیع‌الطیف در درصد بالایی از باکتری اشریشیاکلی جدا شده از نمونه‌های ادراری شناسایی گردید.


مصطفی قربانی، فاطمه چراغعلی، ایوب صوفی زاده، عبدالحلیم یاپنگ غراوی، منیره چرابین، محمود یاپنگ غراوی،
دوره 19، شماره 2 - ( تابستان 1396 )
چکیده

بیماری لیشمانیوز احشایی (کالاآزار) یکی از مهم‌ترین بیماری‌های تک‌یاخته‌ای ناقل‌زاد است که به‌وسیله پشه‌خاکی‌ها به انسان منتقل می‌شود. در این مقاله هفت مورد بیماری کالاآزار در شهرستان مراوه‌تپه در استان گلستان طی سال‌های 1386 لغایت 1394 گزارش می‌گردد. با استفاده از Geographical Information System (GIS) روستاهایی که موارد مثبت بیماری از آنها گزارش شده بود؛ مکان‌یابی شد. مختصات جغرافیایی، ارتفاع از سطح دریا و شرایط جغرافیایی آنها استخراج شد و روستاهای دارای شرایط مشابه این روستاها، به‌عنوان روستاهای در معرض خطر انتقال بیماری کالاآزار در نظر گرفته شد. همگی بیماران مبتلا دارای سن زیر 6 سال بوده و دارای تب، بزرگی طحال و کمتر از حد طبیعی بودن میزان هموگلوبین و پلاکت بودند. این موارد از 6 روستا در سه دهستان شهرستان گزارش شده بودند. همگی این روستاها در مناطق گرم و خشک شهرستان قرار داشته و از لحاظ توپوگرافیک بیشتر آنها دارای شرایط کوهپایه‌ای یا نیمه کوهستانی با ارتفاع بالاتری نسبت به بقیه روستاها بودند. تعداد 52 روستای شهرستان، به عنوان روستاهای مستعد گزارش بیماری کالاآزار معرفی شدند. بیماری کالاآزار به صورت اسپورادیک در شهرستان مراوه‌تپه در جریان بوده و بیماریابی مداوم روستاهای این شهرستان برای تشخیص و درمان به‌موقع مبتلایان ضروری است.


مریم آذری، محمدتقی قربانیان، محمود اله دادی سلمانی،
دوره 20، شماره 2 - ( تابستان 1397 )
چکیده

زمینه و هدف : نورون‌زایی در بزرگسالان بسیاری از گونه‌های پستانداران در دو ناحیه مغزی تحت بطنی و شکنج دندانه‌ای هیپوکامپ رخ می‌دهد. این مطالعه به منظور تعیین اثر تیمار 17- بتا استرادیول بر نورون‌زایی هیپوکامپ موش کوچک آزمایشگاهی اوارکتومی شده انجام شد.

روش بررسی : در این مطالعه تجربی 35 سر موش کوچک آزمایشگاهی ماده بالغ از نژاد NMRI در 5 گروه 7 تایی تقسیم شدند. گروه‌ها شامل گروه شم، گروه کنترل، گروه تیمار اول با یک دوز استرادیول دو هفته پس از اوارکتومی و نمونه برداری پس از 24 ساعت، گروه تیمار دوم با یک دوز استرادیول دو هفته پس از اوارکتومی و نمونه‌برداری پس از 48 ساعت و گروه تیمار سوم با یک دوز روغن کنجد دو هفته پس از اوارکتومی و نمونه‌برداری پس از 24 ساعت بودند. حیوانات پس از طی دوره تیمار، بیهوش و با پارافرمالدئید پرفیوژن شدند و مغز آنها برای تهیه مقاطع میکروسکوپی خارج شد. شمارش سلولی و مورفومتری مقاطع رنگ‌آمیزی شده با کریستال فاست ویوله و ایمونوهیستوشیمی آنتی GFAP انجام گردید.

یافته‌ها : تعداد نورون‌ها در ناحیه CA1 و تکثیر سلول‌های اجدادی هیپوکامپ تا 24 ساعت پس از درمان با استرادیول افزایش آماری معنی‌داری داشت (P<0.05). تعداد سلول‌های گلیا و به‌طور ویژه آستروسیت‌ها در مناطق مختلف هیپوکامپ پس از درمان با استرادیول کاهش آماری معنی‌داری داشت (P<0.05).

نتیجه‌گیری : تعداد نورون‌ها در ناحیه CA1 هیپوکامپ تحت تأثیر استروژن قرار دارد. همچنین استروژن بر تعداد و مورفولوژی سلول‌های گلیا به‌طور ویژه آستروسیت‌ها در هیپوکامپ موثر است.


ناهید ربانی، مریم طهرانی پور، ناصر مهدوی شهری،
دوره 20، شماره 3 - ( پاییز 1397 )
چکیده

زمینه و هدف : آرتریت روماتوئید یک بیماری التهابی خودایمنی است که می‌تواند منجر به تخریب مفصل و ناتوانی شود. با توجه به ترکیبات بیولوژیکی فعال موجود در گیاه سکبینه به‌نظر می‌رسد که این گیاه دارای قابلیت ضدالتهابی باشد. این مطالعه به منظور تعیین اﺛﺮ ﻋﺼﺎره ﻫﻴﺪرواﻟﻜﻠﻲ ﺻﻤﻎ گیاه سکبینه (Ferula persica) ﺑﺮ آرﺗﺮﻳﺖ روﻣﺎﺗﻮﺋﻴﺪ اﻟﻘﺎﺷﺪه ﺗﻮﺳﻂ ادجوانت کامل فروند در ﻣﻮش صحرایی انجام شد.

روش بررسی : در این مطالعه تجربی 36 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار با محدوده وزنی 200 تا 250 گرم و با سن 8 هفته به‌طور تصادفی در 6 گروه 6 تایی نرمال، کنترل منفی، کنترل مثبت و گروه‌های تیمارشده با عصاره هیدروالکلی صمغ گیاه سکبینه با دوزهای 25، 50 و 75 میلی‌گرم بر کیلوگرم وزن بدن تقسیم شدند. ابتدا صمغ سکبینه به روش خیساندن عصاره‌گیری شد. آرتریت روماتوئید با تزریق داخل مفصل زانو به میزان 0.2ml ادجوانت کامل فروند (Freund's Complete Adjuvant) در روز اول در حیوانات ایجاد گردید و از روز پانزدهم عصاره هیدروالکلی، روزانه به صورت داخل صفاقی تزریق شد. در روز سی ام از قلب آنها برای اندازه‌گیری عامل روماتوئید خونگیری به‌عمل آمد و از مفصل زانوی آنها برای بررسی‌های هیستوپاتولوژی لام تهیه گردید.

یافته‌ها : کاهش آماری معنی دار عامل روماتوئید در سه گروه تیمار شده نسبت به گروه کنترل منفی مشاهده شد (p<0.05). در گروه تیمار با دوز 25 میلی‌گرم بر کیلوگرم وزن بدن در مقایسه با گروه کنترل مثبت و دوزهای 50 و 75 میلی‌گرم بر کیلوگرم وزن بدن تخریب غضروف و همچنین در گروه کنترل منفی هایپرپلازی سینوویال و بافت پانوس و تخریب غضروف مشاهده گردید.

نتیجه‌گیری : به‌نظر می‌رسد عصاره هیدروالکلی صمغ گیاه سکبینه به‌صورت وابسته به دوز می‌تواند باعث کاهش التهاب و تخریب غضروفی ناشی از آرتریت روماتوئید القاء شده در موش‌های صحرایی گردد.


سمیه فتاحی، مصطفی قربانی، لیلا آزادبخت،
دوره 21، شماره 1 - ( بهار 1398 )
چکیده

زمینه و هدف: بار اسیدی رژیم غذایی تعادل اسیدیته بدن را تحت تاثیر قرار می‌دهد که ممکن است با خطر اضافه وزن، چاقی و همچنین با نمایه کیفیت رژیم غذایی (dietary quality index international: DQI-I)، میانگین نسبت کفایت مواد مغذی (mean adequacy ratio: MAR) و دانسیته انرژی رژیم غذایی مرتبط باشد. این مطالعه به منظور تعیین ارتباط بار اسیدی رژیم غذایی با وضعیت وزنی،کیفیت رژیم غذایی (DQI-I)، میانگین نسبت کفایت مواد مغذی (MAR) و دانسیته رژیم غذایی در بین زنان تهرانی انجام شد.

روش بررسی: این مطالعه توصیفی – مقطعی - تحلیلی به صورت تصادفی روی 306 نفر از زنان 50-20 ساله مراجعه کننده به مراکز بهداشتی مناطق جنوب شهر دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام شد. بار اسیدی رژیم غذایی با استفاده از نمایه‌های بار اسیدی شامل اسیدهای انباشت کلیه (potential renal acid load: PRAL)، اسید خالص درونزاد (net endogenous acid production: NEAP) و بار اسیدی رژیم غذایی (dietary acid load: DAL) محاسبه شد. امتیازهای DQI-I، MAR و دانسیته انرژی رژیم غذایی برای افراد محاسبه شد.

یافته‌ها: شانس ابتلا به چاقی (95% CI= 0.97-5.50, OR=2.33, P=0.04) و چاقی شکمی (95% CI=1.21-4.50, OR=2.4, P=0.005) به‌طور معنی‌داری در طول سهک‌های DAL (بار اسیدی رژیم غذایی) افزایش یافت. در حالی که حتی بعد از تعدیل مخدوشگرها سایر نمایه‌های بار اسید رژیم غذایی ارتباط معنی‌داری با چاقی، اضافه‌وزن و چاقی شکمی نشان ندادند. با افزایش بار اسیدی رژیم غذایی در طول سهک‌های امتیازهای بار اسیدی رژیم غذایی، نمایه‌های DQI-I و MAR به‌طور معنی‌داری کاهش و دانسیته رژیم غذایی به‌طور معنی‌داری افزایش یافت (P<0.05).

نتیجه‌گیری: بار اسیدی رژیم غذایی با شانس ابتلا به چاقی و چاقی شکمی ارتباط داشت. PRAL، NEAP و DAL نمایه‌های خوبی برای تعیین کیفیت رژیم غذایی بودند.


مهرگان جمشیدی، سیدابراهیم حسینی، داود مهربانی، مسعود امینی،
دوره 21، شماره 2 - ( تابستان 1398 )
چکیده

زمینه و هدف: ترشحات رزینی گیاه کانابیس، حشیش نام دارد و دارای خواص دارویی و روانگردانی فراوان است. مهم‌ترین ترکیب روانگردان این گیاه THC (دلتا-9- تتراهیدروکانابینول) است که قادر به تحریک گیرنده‌های کانابینوئیدی در بدن است. این مطالعه به منظور تعیین اثر عصاره هیدروالکلی گیاه کانابیس بر بقاء سلولی و تمایز سلول‌های بنیادی مزانشیمی مشتق از بافت چربی انسان به سلول‌های شبه‌استئوبلاستی انجام شد.

روش بررسی: در این مطالعه تجربی سلول‌های بنیادی مزانشیمی به‌دست آمده از بافت چربی ناحیه شکمی انسان با غلظت 100ng/ml از عصاره هیدروالکلی گیاه کانابیس تیمار شدند. تایید هویت سلول‌ها با استفاده از تکنیک‌های فلوسایتومتری و RT-PCR انجام شد. اثر سیتوتوکسیک عصاره کانابیس به روش MTT و قابلیت تمایز استئوبلاستی سلول‌ها با کمک رنگ‌آمیزی آلیزارین‌رد بررسی شد. به‌کمک تهیه گسترش متافازی کروموزوم سلولی، آنالیز کاریوتیپ انجام گردید.

یافته‌ها: هویت سلول‌های بنیادی مزانشیمی چربی با بیان مارکرهای مزانشیمی غیرهماتوپویتیک (CD90، CD44 و CD73) و عدم بیان مارکر هماتوپویتیک (CD34 و CD45) تایید شد. رنگ‌آمیزی آلیزارین‌رد نشان داد که تیمار با کانابیس اثری بر تمایز استئوبلاستی این سلول‌ها ندارد و سلول‌های تیمار شده مانند سلول‌های گروه کنترل به سلول‌های استخوانی تمایز یافتند. همچنین عصاره کانابیس اثری بر ساختار، وضعیت مورفولوژیکی و تعداد کروموزوم‌های این سلول‌ها نداشت.

نتیجه‌گیری: سلول‌های مزانشیمی چربی انسان در حضور عصاره هیدروالکلی گیاه کانابیس قابلیت تمایز استئوبلاستی خود را حفظ می‌نمایند. همچنین این عصاره اثری بر کاریوتیپ کروموزومی سلول‌ها ندارد.


آناهیتا خدابخشی کولایی، محمدرضا فلسفی نژاد، لیلا قربانی سکاچایی، اکرم ثناگو،
دوره 21، شماره 3 - ( پاییز 1398 )
چکیده

زمینه و هدف: مفهوم فراشناخت با سازگاری روان‌شناختی رابطه نزدیکی دارد. افراد دارای باورهای سازگارانه، از سازگاری روانی - اجتماعی بیشتری برخوردار هستند. دیابت نوع دو اثرات منفی بر کیفیت زندگی بیماران دارد. این مطالعه به منظور تعیین رابطه باورهای فراشناخت و سازگاری روانشناختی با بهبود کیفیت زندگی در بیماران دیابتی نوع دو انجام شد.

روش بررسی: این مطالعه توصیفی از نوع همبستگی روی 60 مرد و 40 زن مبتلا به دیابت نوع دو مراجعه کننده به انجمن دیابت شهر تهران در سال ۱۳۹۵ انجام شد. برای گردآوری اطلاعات از پرسشنامه باورهای فراشناختی ولز و کارترایت هاتون سال 2004، سازگاری بل سال 1961 و کیفیت زندگی سال 1996 استفاده شد.

یافته‌ها: رابطه مثبت و معنی‌داری میان باورهای فراشناختی (r=0.756) با کیفیت زندگی یافت شد (P<0.05). رابطه آماری معنی‌داری بین نمرات سازگاری روان‌شناختی (r= -0.917) با کیفیت زندگی مشاهده شد (P<0.05). همچنین نتایج زیرمقیاس‌های باورهای فراشناختی نشان دادند که قوی‌ترین پیش‌بینی‌کننده کیفیت زندگی، مؤلفه باور مثبت در مورد نگرانی و پس از آن مؤلفه‌های باورهایی در مورد نیاز به کنترل افکار و باور منفی در مورد کنترل ناپذیری افکار و خطر، به‌ترتیب نقش پیش‌بینی‌کنندگی خوبی داشتند. شدت بیماری دیابت نوع دو سبب کاهش کیفیت زندگی بیماران گردید (P<0.05).

نتیجه‌گیری: باورهای فراشناختی و سازگاری می‌تواند کیفیت زندگی بیماران دیابتی را تحت تاثیر قرار دهد.


سعید قربانی، رضا رضایی شیرازی، مسعود شکی، سحرناز نوح پیشه، پروین فرزانگی،
دوره 22، شماره 3 - ( پاييز 1399 )
چکیده

زمینه و هدف: برخی از ناهنجاری‌های ساختار - قامتی مربوط به رشد و نمو انسان هستند؛ در حالی که برخی از ناهنجاری‌ها به‌وسیله عوامل محیطی به‌وجود می‌آیند. این مطالعه به منظور تعیین نقش نمایه توده بدن، فعالیت بدنی و استفاده از ابزار الکترونیکی در وضعیت ناهنجاری‌های بالاتنه پسران نوجوان انجام شد.

روش بررسی: این مطالعه توصیفی – تحلیلی روی 480 پسر نوجوان 15-13 ساله در استان گلستان انجام شد. ناهنجاری‌های بالاتنه با استفاده از دستگاه اسپاینال موس اندازه‌گیری شد. نمایه توده بدنی آزمودنی‌ها ثبت شد. میزان انجام فعالیت بدنی با استفاده از پرسشنامه استاندارد فعالیت بدنی و میزان استفاده از ابزار الکترونیکی با استفاده از فرم میزان استفاده از ابزارهای الکترونیکی مورد سنجش قرار گرفت.

یافته‌ها: ناهنجاری کیفوز در نوجوانان 13 ساله، 14 ساله و 15 ساله به ترتیب به میزان 70 درصد، 65 درصد و 75 درصد تعیین شد. ناهنجاری لودوز در نوجوانان 13 ساله، 14 ساله و 15 ساله به ترتیب به میزان 60 درصد، 40 درصد و 50 درصد تعیین شد. بین ناهنجاری کیفوز با نمایه توده بدن و استفاده از ابزار الکترونیکی ارتباط مستقیم و معنی‌دار و بین ناهنجاری لوردوز کمری با نمایه توده بدن ارتباط معکوس و معنی‌داری یافت شد (P<0.05).

نتیجه‌گیری: ناهنجاری‌های بالاتنه شامل کیفوز و لوردوز کمری در نوجوانان پسر استان گلستان نسبتاً شایع بوده و نمایه توده بدن و استفاده از ابزار الکترونیکی می‌توانند در بروز این ناهنجاری‌ها اثرگذار باشند.


ماندانا امام دوست، محمد تقی قربانیان، فریبا بناییان،
دوره 24، شماره 3 - ( پاییز 1401 )
چکیده

زمینه و هدف: نورون‌زایی فرایندی است که نورون‌ها از سلول‌های بنیادی عصبی در برخی نواحی مغز بالغ مانند ناحیه زیر بطنی (Subventricular zone: SVZ) دیواره جانبی بطن‌های طرفی و شکنج دندانه‌ای هیپوکامپ رخ می‌دهد. هورمون‌های جنسی بر مراحل مختلف نورون‌زایی اثر داشته و هورمون استروژن موجب افزایش تکثیر سلولی می‌گردد. این مطالعه به منظور تعیین تغییرات هورمون‌های گنادی چرخه فحلی بر نورون‌زایی ناحیه زیر بطنی موش بالغ انجام شد.


روش بررسی: این مطالعه تجربی روی 26 سر موش کوچک آزمایشگاهی ماده نژاد NMRI بالغ انجام شد. موش‌ها با تهیه اسمیر واژن تعیین چرخه شدند و سپس در چهار گروه شامل پرواستروس (n=5) ، استروس (n=7) ، مت استروس (n=7) و دی استروس (n=7) قرار گرفتند. حیوانات پس از تعیین مراحل چرخه فحلی به روش رنگ‌آمیزی اسمیر واژن، بیهوش و با پارافرمالدئید پرفیوژن شدند و مغز آنها برای تهیه مقاطع میکروسکوپی خارج شد. ارزیابی تکثیر سلولی در SVZ به روش رنگ‌آمیزی کریستال فاست ویوله و ایمونوهیستوشیمی برای نشانگر آنتی GFAP انجام گردید.


یافته‌ها: مشاهده مقاطع میکروسکوپی رنگ‌آمیزی شده با کرزیل ویوله نشان از افزایش آماری معنی‌دار تکثیر سلولی در مرحله پرواستروس نسبت به سایر مراحل چرخه فحلی داشت (P<0.05). مقایسه مقاطع رنگ شده به روش ایمنوهیستوشیمی برای آستروسیت‌ها نشان‌دهنده ارتباط تراکم این سلول‌ها با تغییرات هورمونی مراحل مختلف چرخه فحلی بود.


نتیجه‌گیری: مرحله پرواستروس چرخه فحلی با تکثیر سلولی و افزایش تراکم آستروسیت‌های SVZ مغز موش بالغ همراه است. نورون‌زایی با تغییرات سطح هورمون‌های جنسی در مراحل مختلف چرخه فحلی ارتباط دارد.


فاطمه محمدزاده، احمد معصومی، سمیه قربانی، سینا صفامنش، سمیرا عشقی نیا،
دوره 26، شماره 2 - ( تابستان 1403 )
چکیده

زمینه و هدف: برگشت وزن متعاقب جراحی‌های درمان چاقی از چالش‌های مهم این روش محسوب می‌شود. این مطالعه به منظور تعیین عوامل مرتبط با برگشت وزن به دنبال جراحی‌های باریتریک در بیماران مبتلا به چاقی در شهر گرگان انجام شد.


روش بررسی: این مطالعه طولی روی 143 فرد چاق (125 زن و 18 مرد) با میانگین سنی 43.13±9.83 سال که طی سال‌های 1392 لغایت 1398 تحت عمل جراحی باریتریک در شهر گرگان قرار گرفته بودند؛ انجام شد. طی تماس تلفنی از افراد برای شرکت در مطالعه دعوت به‌عمل آمد. متغیرهای تحقیق (نوع عمل جراحی، گروه خونی، وزن و نمایه توده بدن قبل از جراحی) از پرونده بیماران استخراج و وزن و دورکمر فعلی افراد اندازه‌گیری و ثبت شد. تشخیص برگشت وزن با توجه به دارا بودن یکی از معیارهای سه تعریف مختلف شامل: برگشت بیش از 25 درصد از حداکثر وزن کم شده بعد از عمل (تعریف یک)؛ برگشت بیش از 10 کیلوگرم از حداقل وزن بعد از عمل (تعریف دو) و افزایش بیش از 5 واحد نمایه توده بدن از کمترین نمایه توده بدن بعد از عمل (تعریف سه) تعیین شد.


یافته‌ها: برگشت وزن در حالت کلی در 33 درصد افراد و برحسب تعریف اول 26.6%، تعریف دوم 29.4% و تعریف سوم 18.2% برآورد گردید. میزان برگشت وزن در مردان بیشتر بود (P<0.05). 44 نفر (93.6%) افراد با برگشت وزن مبتلا به چاقی شکمی بودند. 79.7% از افرادی که به‌طور متوسط ۴۸ ماه از زمان جراحی باریتریک آنها گذشته بود؛ درجاتی از برگشت وزن را تجربه کردند. شانس برگشت وزن در افرادی با نمایه توده بدنی 50 و بیشتر، 2.69 برابر بیشتر از افراد با نمایه توده بدنی کمتر از 50 قبل از عمل بود (P<0.05). در افراد با برگشت وزن میانگین کاهش وزن بعد از عمل به‌طور معنی‌داری بیشتر از افراد بدون برگشت وزن بود (P<0.05). بین برگشت وزن با نوع عمل جراحی، سن، میزان تحصیلات، وضعیت تاهل و گروه خونی ارتباط آماری معنی‌داری یافت نشد.


نتیجه‌گیری: برگشت وزن با گذشت زمان بعد از جراحی‌های باریتریک وجود دارد و این روش به عنوان درمان قطعی چاقی نیست. لذا پیگیری طولانی‌مدت بیمار برای کنترل وزن به خصوص در افرادی که قبل از عمل، نمایه توده بدن 50 یا بیشتر دارند؛ یا افرادی که کاهش وزن بیشتری بعد از عمل تجربه کرده‌اند؛ ضروری است.



صفحه 1 از 2    
اولین
قبلی
1
 

مجله دانشگاه علوم پزشکی گرگان Journal of Gorgan University of Medical Sciences
Persian site map - English site map - Created in 0.15 seconds with 45 queries by YEKTAWEB 4704
Creative Commons License
This work is licensed under a Creative Commons — Attribution-NonCommercial 4.0 International (CC BY-NC 4.0)