[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: صفحه اصلي :: معرفي مجله :: آخرين شماره :: آرشيو مقالات :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
آرشیو مقالات::
در باره نشریه::
بانک‌ها و نمایه‌نامه‌ها::
هیئت تحریریه::
اعضای اجرایی::
ثبت نام::
راهنمای نگارش مقاله::
ارسال مقاله::
فرم تعهدنامه::
راهنما کار با وب سایت::
برای داوران::
پرسش‌های متداول::
فرایند ارزیابی و انتشار مقاله::
در باره کارآزمایی بالینی::
اخلاق در نشر::
در باره تخلفات پژوهشی::
لینکهای مفید::
تسهیلات پایگاه::
تماس با ما::
::
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
Google Scholar

Citation Indices from GS

AllSince 2019
Citations67453104
h-index3118
i10-index21278
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
9 نتیجه برای کمالی

دکتر آصف پرویز کاظمی، دکتر حمید کمالی‎پور،
دوره 6، شماره 1 - ( بهار و تابستان 1383 )
چکیده

مقدمه و هدف: اثرات مخرب پاسخ های فشاری (افزایش ضربان قلب و فشار خون) متعاقب لارنگوسکوپی و لوله گذاری تراشه، کاملاً شناخته شده اند. پژوهش حاضر با هدف بررسی موثرترین و کم هزینه ترین روش کاهش پاسخ های فشاری متعاقب لارنگوسکوپی و لوله گذاری تراشه انجام شده است. مواد و روش ها: روش این تحقیق کارآزمایی بالینی تصادفی شده (randomized clinical trial) در بیمارستان چمران وابسته به دانشگاه علوم پزشکی شیراز انجام شد. در این بررسی 90 بیمار که طبق طبقه بندی انجمن متخصصین بیهوشی آمریکا با وضعیت جسمی کلاس یک، در محدوده سنی 30-15 سال که کاندید جراحی الکتیو برای شکستگی ران یا ساق پا بودند را به طور تصادفی در سه گروه A، B و C تقسیم کردیم. گروه A به صورت مستقیم از طریق Hypopharyngeal، گروه B از طریق Oropharyngeal و قبل از القای بیهوشی اسپری لیدوکائین 10 درصد دریافت کردند. گروه C (گروه شاهد) همانند گروه A و گروه B بیهوش شدند ولی اسپری لیدوکائین دریافت نکردند. در هر سه گروه پیش دارو و داروهای القای بیهوشی و نگهداری بیهوشی یکسان بود. تعداد ضربان قلب، فشار خون سیستولیک و دیاستولیک همه بیماران در هر سه گروه قبل از لوله گذاری تراشه، بلافاصله بعد از لوله گذاری تراشه و 3 و 5 دقیقه بعد از لوله گذاری تراشه اندازه گیری و ثبت شد. یافته ها: اسپری لیدوکائین قبل از القای بیهوشی از طریق Oropharyngeal و بعد از القای بیهوشی از طریق Hypopharyngeal هر دو در کنترل تعداد ضربان قلب، فشار خون سیستولیک و دیاستولیک موثر بود، ولی اسپری لیدوکائین از طریق Oropharyngeal قبل از تزریق داروهای القای بیهوشی در کنترل پاسخ های فشاری متعاقب لارنگوسکوپی و لوله گذاری تراشه به طور واضح موثرتر از به کار بردن اسپری لیدوکائین از طریق Hypopharyngeal بود (p<0.05)نتیجه گیری: بر اساس پژوهش حاضر اسپری موضعی لیدوکائین از طریق Oropharyngeal قبل از تزریق داروهای القای بیهوشی برای جلوگیری از افزایش فشار خون و تعداد ضربان قلب و اثرات سوء ناشی از آن هنگام لوله گذاری تراشه سهل ترین، با صرفه ترین و موثرترین روش می باشد.
دکتر آصف پرویزکاظمی، دکتر حمید کمالی‌پور،
دوره 7، شماره 2 - ( پاييز و زمستان 1384 )
چکیده

زمینه و هدف: درد بعد از عمل جراحی پدیده ای بسیار شایع است. روش های مختلفی برای کنترل درد بعد از عمل جراحی به کار گرفته شده است. یکی از این روش ها استفاده از داروهای مسکن سیستمیک است. بوپرونورفین و مرفین هر دو از دسته داروهای مخدر هستند که در این تحقیق کیفیت اثربخشی این دو دارو روی تسکین درد بعد از عمل جراحی مورد مطالعه و مقایسه قرار گرفته است.روش بررسی: این مطالعه از نوع کارآزمایی بالینی و دو سویه کور روی 40 بیمار که به منظور عمل جراحی انتخابی لامینکتومی و دیسکتومی کمری در یک فضای بین مهره ای بودند، انجام شد. بیماران به طور تصادفی به دو گروه 20 نفره تقسیم شدند. در حین القا بیهوشی به بیماران گروه A مقدار 0.2 میلی گرم در کیلوگرم مرفین و به بیماران گروه 4.5 B میکروگرم در کیلوگرم بوپرنورین به صورت وریدی تزریق نمودیم. بعد از پایان عمل جراحی و بیهوشی ضربان قلب، فشار خون سیستولیک و دیاستولیک و میزان آرامبخشی را با سطح هوشیاری بیمار و میزان درد را وقتی که بیمار کاملا هوشیار بود، با سوال مستقیم از خود بیمار در زمان های بدو ورود به اتاق بهبودی، 15 ،30 و 60 دقیقه (در هنگام ترخیص از اتاق بهبودی) و 8 ساعت بعد از ترخیص مورد ارزیابی قرار دادیم و داده ها از نظر آماری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.یافته ها: میزان بروز درد در همه زمان های بررسی به جز زمان ترخیص از اتاق بهبودی در گروه B (بوپرنورفین) کمتر از گروه A (مرفین) بوده است (P<0.05). در مورد آرامبخشی تا 15 دقیقه بعد از ورود به اتاق بهبودی تفاوت معنی داری بین گروه A و گروه B وجود داشت بدین ترتیب که آرامبخشی در گروه بوپرنورفین بیشتر بود (P<0.05). از لحاظ ضربان قلب تفاوت معنی دار آماری بین دو گروه وجود نداشت. در خصوص فشار خون سیستولیک به جز در زمان بدو ورود به اتاق بهبودی، تفاوت بین دو گروه معنی دار بود ولی از نظر فشار خون دیاستولیک تفاوت معنی دار بین دو گروه وجود نداشت.نتیجه گیری: با توجه به حاصله از تحقیق حاضر تزریق تک دوز بوپرنورفین (5/4میکروگرم در کیلوگرم) حین القا بیهوشی به بیماران جراحی لامینکتومی و دیسکتومی کمری، بی دردی و آرامبخشی بیشتر و طولانی تر در مقایسه با مرفین (%2 میلی گرم در کیلو گرم) ایجاد می شود.
مجید شرفی، دکتر محمد صادق قاسمی، دکتر محمد کمالی، حسن سعیدی،
دوره 12، شماره 1 - ( بهار 1389 )
چکیده

زمینه و هدف : سندرم درد مفصل پتلوفمورال یکی از شایع‌ترین بیماری‌های ارتوپدی در بین ورزشکاران، نظامیان و افراد عادی است. هرچند علت این بیماری ناشناخته است؛ ولی یکی از مهم‌ترین علل بروز این بیماری می‌تواند؛ مشکلات ساختاری اندام تحتانی باشد. یکی از موثرترین روش‌های درمان افراد مبتلا به این سندرم، استفاده از ارتزهای neoprene palumbo و Geno direxa stable می‌باشد؛ اما مطالعات اندکی در مورد اثر این ارتزها وجود دارد. این مطالعه به منظور تعیین اثر ارتز neoprene palumbo و Geno direxa stable بر درد و فعالیت‌های روزمره افراد مبتلا به سندرم درد مفصل پتلوفمورال انجام شد. روش بررسی : در این کارآزمایی بالینی 30 بیمار مرد مبتلا به سندرم درد مفصل پتوفمورال در رده سنی 18 تا 40 ساله مراجعه کننده به بیمارستان حضرت ولیعصر (عج) اراک در طی سال 1387 به صورت تصادفی در دو گروه 15 نفره استفاده کننده از ارتز neoprene palumbo و ارتز Geno direxa stable قرار گرفتند. با استفاده از مقیاس بصری درد (VAS) و پرسشنامه KOOS شدت درد، سطح فعالیت‌های روزمره ADL و سفتی مفصلی، قبل و سه هفته بعد از درمان مورد ارزیابی قرار گرفت. داده‌ها با استفاده از آزمون‌های تی زوج و تی مستقل مورد ارزیابی قرار گرفتند. یافته‌ها : بعد از استفاده از ارتز میانگین شدت درد کاهش و فعالیت فیزیکی روزانه افزایش معنی‌داری از نظر آماری نشان دادند (P<0.05)؛ ولی در مقایسه بین دو نوع ارتز neoprene palumbo و Geno direxa stable تفاوت آماری معنی‌داری از نظر شدت درد و فعالیت فیزیکی روزانه مشاهده نشد. نتیجه‌گیری: این مطالعه نشان داد که هر دو نوع ارتز neoprene palumbo و Geno direxa stable تقریباً به یک میزان باعث بهبود علائم سندرم درد مفصل پتلوفمورال مانند شدت درد و سطح فعالیت‌های فیزیکی روزمره بیماران می‌شوند.
الهه توتونچی، محمدعلی جوانشیر، ملاحت اکبرفهیمی، دکتر محمد کمالی،
دوره 13، شماره 1 - ( بهار 1390 )
چکیده

زمینه و هدف : اسپاستیسیتی یکی از مشکلات شایع به دنبال سکته مغزی می‌باشد که سبب نقص حرکتی و محدودیت فعالیت‌ها می‌شود. اغلب این بیماران دچار اختلال در عملکرد دست می‌گردند. این مطالعه به منظور تعیین اثر اسپیلنت قابل تنظیم مچ دست بر کاهش اسپاستیسیته عضلات اندام فوقانی بیماران به دنبال سکته مغزی انجام شد.

روش بررسی : این کارآزمایی بالینی روی 15 بیمار مبتلا به سکته مغزی مراجعه کننده به مراکز کاردرمانی بیمارستان توانبخشی رفیده شهر تهران و مرکز کاردرمانی دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی تهران طی ششماه نخست سال 1388 انجام شد. بیماران به صورت تصادفی در دو گروه مداخله (4 زن و3 مرد) و کنترل (5زن و 3 مرد) قرار گرفتند. هر دو گروه طی مدت 4 هفته تحت تمرینات کاردرمانی یکسانی قرار گرفتند و برای گروه مداخله علاوه بر تمرینات کاردرمانی، اسپیلنت قابل تنظیم مچ دست نیز استفاده گردید. ارزیابی اسپاستیسیته مچ دست قبل و پس از مداخله بر اساس مقیاس تعدیل یافته اشورث ارزیابی گردید. داده‌ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS-17 و آزمون‌های آماری t مستقل و زوجی تجزیه و تحلیل شدند.

یافته‌ها : میانگین و انحراف معیار سنی بیماران در گروه مداخله 4±61.4 سال و در گروه کنترل 5±58.9 سال تعیین شد. میانگین اسپاستیسیتی بین دو گروه مداخله و کنترل تفاوت آماری معنی‌داری را نشان نداد. در حالی که میانگین اسپاستیسیتی درون گروهی (گروه‌های مداخله 1.14 و کنترل 0.62) از نظر آماری معنی‌دار بود (P<0.05).

نتیجه‌گیری : این مطالعه نشان داد که استفاده از اسپیلنت قابل تنظیم مچ دست در کاهش اسپاستیسیته عضلات اندام فوقانی بیماران مبتلا به سکته مغزی مؤثر نمی‌‌باشد.


منیره محجوب، دکتر محمدحسین ولیداد، دکتر عباس عظیمی خراسانی، دکتر مهناز شهرکی پور، حامد مومنی مقدم، جلیل نجاتی، آزاده توکلی، مهسا مرادقلی، پیوند کمالی، منیر سرگزی،
دوره 14، شماره 2 - ( تابستان 1391 )
چکیده

زمینه و هدف : گلوکم یکی از شایع‌ترین دلایل نابینایی در جهان است. تعیین دقیق فشار داخل چشمی برای تشخیص و تصمیم‌گیری در درمان گلوکم اهمیت زیادی دارد. این مطالعه به منظور تعیین ارتباط بین ضخامت مرکزی قرنیه، فشار داخل چشم و نقص میدان بینایی در دو نوع گلوکم زاویه باز اولیه و گلوکم با فشار طبیعی انجام شد. روش بررسی : این مطالعه توصیفی روی 52 بیمار در محدوده سنی 72-16 سال مبتلا به گلوکم مراجعه کننده به مرکز چشم‌پزشکی الزهراء زاهدان در سال 1389 انجام شد. 45 چشم با گلوکم زاویه باز اولیه و 45 چشم مبتلا به گلوکم با فشار طبیعی بررسی گردید. فشار داخل چشم توسط تونومتر گلدمن و ضخامت مرکزی قرنیه با پاکومتر اندازه‌گیری شد. همچنین میدان بینایی توسط پریمتر هامفری بررسی گردید. داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار آماری SPSS-15 و آزمون‌های آماری تی زوجی، آنالیز واریانس یک‌طرفه، من ویتنی و همبستگی پیرسون تجزیه و تحلیل شدند. یافته‌ها : بین ضخامت مرکزی قرنیه و فشار داخل چشمی همبستگی مثبتی وجود داشت (r=0.309, P<0.05). همچنین تفاوت آماری معنی‌داری بین فشار داخل چشی در دو نوع گلوکم وجود داشت (P<0.05). با وجود بالاتر بودن میانگین ضخامت مرکزی قرنیه در افراد با نقص میدان بینایی خفیف نسبت به افراد با نقص میدان بینایی شدید، تفاوت آماری معنی‌داری در دو نوع بیماری گلوکم یافت نشد. نتیجه‌گیری : این مطالعه نشان داد که قرنیه‌های با ضخامت بیشتر با افزایش فشار داخل چشمی همراه می‌باشند.
رحیم گل‌محمدی، بتول کمالی منش،
دوره 18، شماره 3 - ( پاییز 1395 )
چکیده

زمینه و هدف : هیپوکامپ یکی از نواحی مهم قشر مغز است که در صرع درگیر می‌شود. این مطالعه به منظور تعیین اثر تزریق داخل بطنی ویتامینC بر ساختار بافتی شکنج دندانه‌ای هیپوکامپ موش‌های صحرایی صرعی شده انجام شد.

روش بررسی : در این مطالعه تجربی 40 سر موش صحرایی نر بالغ به صورت تصادفی به 5 گروه 8 تایی تقسیم شدند. سه گروه پس از صرعی شدن با پنتلین تترازول، دوزهای 12.5, 25, 50 mg/kg/bw از ویتامینC را به صورت تزریق داخل بطنی به مدت 28 روز دریافت کردند. گروه چهارم پس از صرعی شدن با پنتلین تترازول، سرم فیزیولوژی و گروه پنجم (سالم) سرم فیزیولوژی دریافت نمودند. حیوانات پس از گذراندن دوره درمان با داروی کتامین بیهوش شده و هیپوکامپ آنها خارج گردید. پس از پاساژ بافتی و مقطع‌گیری کرونال اسلایدها با هماتوکسیلین ائوزین رنگ‌آمیزی و با میکروسکوپ نوری به‌طور تصادفی سیستماتیک چهل میدان انتخاب و شمارش نورون‌های شکنج دندانه‌ای هیپوکامپ انجام گردید. تغییرات مورفولوژی با روش ایمونوهیستوشیمی ارزیابی شد.

یافته‌ها : میانگین تعداد نورون‌های سالم سلول‌های شکنج دندانه‌ای هیپوکامپ موش‌های صحرایی گروه دریافت کننده ویتامین C به میزان 25 mg/kg/bw بیش از گروه‌های 12.5, 50 mg/kg/bw بود (P<0.05). این میزان در گروه صرعی شده دریافت کننده سرم فیزیولوژی کمتر از گروه سالم و نیز کمتر از گروه‌های تجربی بود (P<0.05). تغییرات شدید در مورفولوژی سلول‌های شکنج دندانه‌ای هیپوکامپ در موش‌های صحرایی گروه صرعی شده دریافت کننده سرم فیزیولوژی مشاهده شد (P<0.05). کمترین تغییرات مورفولوژی در موش‌های صحرایی گروه دریافت کننده ویتامین C به میزان 25 mg/kg/bw مشاهده گردید (P<0.05).

نتیجه‌گیری : تزریق داخل بطنی ویتامینC در موش‌های صحرایی صرعی شده با PTZ اثر حفاظتی بر روی نورون‌های شکنج دندانه‌ای داشته و این اثر وابسته به دوز بود.


حمیده صادق زاده، کورش اعتماد، یداله محرابی، حسین حاتمی، تقی ریاحی، حمیدرضا کمالی نیا،
دوره 19، شماره 3 - ( پاییز 1396 )
چکیده

زمینه و هدف : سل با عامل مایکوباکتریوم توبرکلوزیس یکی از مرگبارترین بیماری‌های عفونی در جهان است. با شروع درمان مؤثر آنتی‌بیوتیکی، میزان باسیل سل به سرعت کاهش یافته و باسیل‌های باقیمانده در خلط، مقیاس اندازه‌گیری مهمی برای پاسخ به درمان است. این مطالعه به منظور تعیین عوامل مرتبط با زمان منفی شدن اسمیر خلط در بیماران مبتلا به سل ریوی اسمیر مثبت انجام شد.

روش بررسی : این مطالعه‌ همگروهی گذشته‌نگر روی 2093 بیمار سل ریوی اسمیر مثبت جدید ثبت شده در استان گلستان از فروردین 1389 تا اسفند 1393 انجام شد. پیامد مطالعه تعیین زمان منفی شدن اولین اسمیر حین درمان و سنجش ارتباط آن با متغیرهای جمعیت شناختی، تراکم باسیل در اسمیر اولیه، نتیجه کشت، رادیوگرافی قفسه سینه، دیابت و HIV بود.

یافته‌ها : 67.5% بیماران تا پایان ماه دوم اسمیر منفی داشتند. بین متغیرهای جنس، سن، وزن، تراکم باسیل در اسمیر شروع درمان و نتیجه کشت با زمان منفی شدن اسمیر ارتباط آماری معنی‌داری نشان داد (P<0.05). سن بالا، کم وزنی، بالا بودن تراکم باسیل در اسمیر شروع درمان و افزایش تعداد کلنی در کشت بیماران اسمیر مثبت به‌عنوان عوامل پیش‌بینی کننده در زمان منفی شدن اسمیر نقش داشتند.

نتیجه‌گیری : میزان منفی شدن اسمیر و موفقیت درمان در استان گلستان کمتر از حد انتظار تعیین شده بود.


احسان الله کلته، ایوب صوفی زاده، عبدالحلیم یاپنگ غراوی، قربان محمد ازبکی، حمیدرضا کمالی نیا، علی باقری، جلال سارلی،
دوره 21، شماره 1 - ( بهار 1398 )
چکیده

زمینه و هدف: بیماری لیشمانیوز یکی از مهم‌ترین بیماری‌های ناقل‌زاد است که توسط پشه خاکی‌ها به انسان و دیگر حیوانات منتقل می‌شود. این مطالعه به منظور تعیین اثر کنترل جوندگان صحرایی در کاهش لیشمانیوز جلدی نوع روستایی انجام شد.

روش بررسی: در این مطالعه توصیفی - تحلیلی، عملیات کنترل جوندگان با استفاده از سم فسفردوزنگ 2.5% در ماه‌های اردیبهشت، تیر و شهریور سال 1395 در 45 روستای شهرستان گنبدکاووس استان گلستان انجام گردید. مراحل اجرای عملیات در هر یک از روستاها امتیاز‌بندی شد. به طوری که به هر یک از مراحل لانه‌کوبی (یک مرحله) و طعمه‌گذاری (سه مرحله) 25 امتیاز در نظر گرفته شد. بروز بیماری گزارش شده در هر یک از روستاها نیز استخراج شد. در نهایت ارتباط بین امتیاز جونده‌کشی در هر یک از روستاها با بروز بیماری مورد مقایسه قرار گرفت.

یافته‌ها: لانه‌های فعال جوندگان در اطراف 45 روستا وجود داشت. پس از اتمام عملیات کنترل جوندگان، هفده روستا امتیاز صفر تا 25، هشت روستا امتیاز 26 تا 50، شانزده روستا امتیاز 51 تا 75 و چهار روستا امتیاز 76 تا 100 را کسب کردند. میانگین میزان بروز بیماری در این روستاها به ترتیب 3466.9±2473.5، 2828±1929.1، 4515.4±3478.4 و 636.3±546.6 تعیین شد. بین اجرای عملیات جونده‌کشی و بروز بیماری سالک ارتباط آماری معنی‌دار یافت شد. به‌طوری که بروز بیماری در روستاهای دارای امتیاز جونده‌کشی 76 تا 100 نسبت به روستاهای دارای امتیاز 51 تا 75 و 26 تا 50 کاهش آماری معنی‌داری نشان داد (P<0.05).

نتیجه‌گیری: با توجه به کاهش بروز بیماری لشمانیوز جلدی در روستاهای با امتیاز بالای جونده‌کشی در شهرستان گنبدکاووس، اجرای عملیات کنترل جوندگان صحرایی به صورت اصولی ضروری به‌نظر می‌رسد.


زینب شکی، محمدرضا حیدری، محسن ناصری، انوشیروان کاظم نژاد، محمد کمالی نژاد، حمیدرضا رستمانی، فاطمه علیجانیها،
دوره 21، شماره 2 - ( تابستان 1398 )
چکیده

زمینه و هدف: خارش مزمن موجب کاهش کیفیت زندگی بیماران تحت همودیالیز می‌گردد. این مطالعه به منظور تعیین اثر خارش مزمن بر کیفیت زندگی بیماران تحت همودیالیز انجام شد.

روش بررسی: در این مطالعه توصیفی – تحلیلی مقطعی 111 بیمار با میانگین سنی 12.7±58.36 سال به‌طور تصادفی در مراکز همودیالیز استان گلستان از اردیبهشت لغایت دی ماه سال 1396 ارزیابی شدند. اطلاعات دموگرافیک، کیفیت زندگی (پرسشنامه Itchy QOL)، خشکی پوست، شدت خارش (پرسشنامه Balaskas سال 1998) و تست‌های آزمایشگاهی (کلسـیم، فسفر، آلکالین فسفاتاز، هورمون پـاراتورمون، نیتـروژن اوره خـون، کراتینین، هموگلوبین و هماتوکریت) تحلیل شدند.

یافته‌ها: میانگین نمره شدت خارش 7.46±29.27 و کیفیت زندگی کلی 10.04±50.41 تعیین شد. بین شدت خارش و نمره کل کیفیت زندگی بیماران همبستگی معنی‌دار یافت شد (P<0.05). همبستگی شدت خارش با علایم، عملکرد و احساسات معنی‌دار بود (P<0.05). همچنین، بین شدت خارش با میزان خشکی پوست و میزان کلسیم سرم خون همبستگی معنی‌دار و مثبت وجود داشت (P<0.05). بین متغیرهای خشکی پوست و کلسیم خون با افزایش خارش رابطه آماری معنی‌داری وجود داشت (P<0.05).

نتیجه‌گیری: خارش باعث کاهش کیفیت زندگی بیماران تحت همودیالیز می‌گردد.



صفحه 1 از 1     

مجله دانشگاه علوم پزشکی گرگان Journal of Gorgan University of Medical Sciences
Persian site map - English site map - Created in 0.12 seconds with 35 queries by YEKTAWEB 4657