20 نتیجه برای محمدتقی
دکتر سیدمحمدتقی آیت اللهی، هاله قائم،
دوره 6، شماره 1 - ( بهار و تابستان 1383 )
چکیده
مقدمه و هدف: بیماری های اتوپی یکی از شایع ترین بیماری ها در بین کودکان سراسر دنیاست. این مطالعه به منظور تعیین شیوع و عوامل موثر بر بیماری های اتوپی انجام گردید. مواد و روش ها: مطالعه حاضر مطالعه ای مقطعی می باشد که بر پایه جمعیت هدف انجام گرفته است. با توجه به مطالعه اولیه اندازه نمونه 2228 دانش آموز دبستانی 12-6 ساله به دست آمد و با استفاده از طرح نمونه گیری تصادفی دو مرحله ای دانش آموزان به طور تصادفی از هر یک از مناطق چهارگانه آموزش و پرورش شیراز انتخاب شدند. پرسشنامه غربالگری در مورد هر یک از دانش آموزان انتخابی تکمیل و پس از تشخیص توسط پزشک متخصص، گروه شاهد با روش جورسازی انتخاب و عوامل موثر بر بیماری های اتوپی شناسایی شدند. یافته ها: مهم ترین نتایج به دست آمده به شرح زیر است: شیوع رنیت آلرژیک، کهیر و اگزما در بین کودکان دبستانی شیراز به ترتیب 5.2 (پسران 5.2 و دختران 5.12)، 3.6 (پسران 3.57 و دختران 3.7) و 1.6 (پسران 1.53 و دختران 1.7) درصد به دست آمد. سابقه خانوادگی رنیت آلرژیک )، سابقه خانوادگی کهیر (p<0.05) و سابقه خانوادگی اگزما (p<0.05) متغیرهای معنی داری بودند که با بیماری های اتوپی ذکر شده ارتباط معنی داری را نشان دادند. نتیجه گیری: سابقه بیماری های اتوپی (کهیر، اگزما و رنیت آلرژیک) در خانواده کودک پیش گو کننده های معنی داری هستند که احتمال بروز بیماری های اتوپی (رنیت آلرژیک، کهیر و اگزما) در کودکان را در آینده افزایش می دهند. بنابراین در رابطه با بروز این بیماری ها در کودک ارتباط فامیلی به عنوان عامل موثر و تاثیر گذار مشاهده گردید.
عبدالرحمان چرکزی، قربان محمد کوچکی، محمدتقی بادله، شهربانو گزی، زلیخا اکرامی، فوزیه بخشا،
دوره 9، شماره 1 - ( بهار 1386 )
چکیده
زمینه و هدف : فشارخون بالا یکی از مهمترین عوامل خطر بروز بیماریهای قلبی- عروقی و شایعترین عامل بروز نارسایی قلبی و سکته مغزی در بسیاری از کشورها و شایعترین عامل نارسایی کلیوی است. این مطالعه با هدف ارزشیابی تاثیر آموزش از طریق الگوی اعتقاد بهداشتی بر دانش، نگرش و عملکرد کادر پرستاری شهر گنبدکاووس درباره بیماری پرفشاری خون صورت گرفت. روش بررسی: این مطالعه نیمه تجربی روی 136 نفر از کادر پرستاری شهر گنبد در سال 1384 که به صورت تصادفی طبقهای از میان 370 کارکنان شاغل انتخاب شدند، انجام گردید. ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامه و چک لیست مشاهده بود. در ابتدا میزان دانش، نگرش و عملکرد افراد مورد مطالعه به وسیله این ابزار مورد بررسی قرار گرفت. سپس نیازهای آموزشی آنان مشخص و برنامهای آموزشی بر مبنای الگوی اعتقاد بهداشتی طراحی، تدوین و اجرا گردید. سه ماه پس از اجرای برنامه آموزش میزان دانش، نگرش و عملکرد نمونههای مورد مطالعه از طریق همان پرسشنامه و چک لیست، تعیین و با یافتههای به دست آمده از مرحله اولیه (pre-test) مقایسه گردید. برای دستیابی به میزان تاثیرآموزش از آزمونهای آماری ویلکاکسون، تی مستقل، ANOVA و ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. یافتهها: میانگین نمرات دانش، منافع درک شده، موانع درک شده، تهدید درک شده، نگرش (مجموع اجزاء مدل اعتقاد بهداشتی) و عملکرد قبل از آموزش به ترتیب برابر با 68/9، 76/23، 63/25، 82/22، 99/71 و 55/4 بود که بعد از آموزش همه آنها افزایش نشان داده و به ترتیب به 66/16، 06/26، 94/28، 98/24، 08/80 و83/4 رسید. نتایج نشان داد که آموزش کادر پرستاری ازطریق الگوی اعتقاد بهداشتی سبب ارتقاء دانش و تغییر نگرش و همچنین سبب بهبود عملکرد آنان میشود (05/0P<). بین متغیرهای سن، جنس، وضعیت تاهل، سابقه کاری و زمینه خانوادگی مثبت با میزان دانش، نگرش و عملکرد ارتباط معنیدار مشاهده نشد. ولی بین متغیرهای رده شغلی، میزان تحصیلات و بخش کاری با دانش قبل از آموزش و عملکرد قبل از آموزش و همچنین بین متغیر واحد سازمانی با نگرش قبل از آموزش ارتباط معنیدار مشاهده شد (05/0P<). نتیجهگیری : این مطالعه نشاندهنده ضرورت آموزش دورهای کادر پرستاری در خصوص پرفشاری خون با استفاده از یک مدل آموزشی مناسب و برنامهریزی شده میباشد.
دکتر سیدرضا شریفی، دکتر محمدتقی پیوندی، دکتر فرشید باقری، دکتر محمد خیاط زاده،
دوره 10، شماره 4 - ( زمستان 1387 )
چکیده
زمینه و هدف : درمان شکستگیهای تنه ران همیشه در حال تغییر بوده است. امروزه فیکساتورهای پیشرفتهتری برای درمان این نوع شکستگیها ابداع شده که از جمله این روشها استفاده از میخ مجرای مرکزی میباشد. این مطالعه به منظور مقایسه نتایج دو روش درمانی جااندازی باز و پلاکگذاری و استفاده از میخ مجرای مرکزی استخوان در شکستگی تنه استخوان ران انجام گرفت. روش بررسی: در این کارآزمایی بالینی 40 بیمار بستری بالاتر از 16 سال با شکستگی ساده میانی تنه فمور به دلیل ضربه (دو گروه 20 نفری مورد و شاهد) در بیمارستان شهید کامیاب مشهد در سال 1382 مورد مطالعه قرار گرفتند. در گروه مورد درمان جراحی به روش جااندازی باز با پلاک و میخ و در گروه شاهد جراحی با گذاشتن میخ داخل مجرای مرکزی انجام شد. هر دو گروه از نظر سن و جنس یکسان بودند. پیگیری بیماران در مدت 9 تا 14 ماه انجام شد. مشخصات فردی تابع پیگیری و رادیوگرافی کنترل در پرسشنامه جمعآوری و با استفاده از آمار توصیفی و جداول توزیع فراوانی و آزمونهای تی مستقل و مجذور کای پردازش شد. یافتهها : از 40 بیمار مورد مطالعه 75درصد مرد و 25درصد زن بودند. مدت زمان جوش خوردن بالینی و رادیوگرافیک و میزان تاخیر در جوش خوردن در دو گروه از نظر آماری معنیداری نبود. با توجه به 4 مورد نقص وسیله در گروه پلاک از این نظر تفاوت معنیداری بین دو گروه به دست آمد (P<0.05). نتیجهگیری: این مطالعه نشان داد که مدت جوش خوردن براساس علائم بالینی و رادیوگرافی و عوارض در دو گروه مورد مطالعه از نظر آماری تفاوت معنیداری ندارد، اما به علت وجود 4 مورد نقص وسیله، استفاده از روش اینترلاک با لاک استاتیک در تمام شکستگیهای ران که منع مصرف ندارند، ارجح است.
رسول کاویان نژاد، دکتر نوشین هادی زاده، رقیه محمدتقی، فردین غریبی،
دوره 11، شماره 3 - ( پاییز 1388 )
چکیده
زمینه و هدف : امواج الکترومغناطیس تلفن همراه بر سیستمهای زیستی تاثیر دارد. این مطالعه به منظور تعیین اثر امواج الکترومغناطیس تلفن همراه روی فشارخون سیستولیک و دیاستولیک، ضربان و آریتمی قلب انجام پذیرفت. روش بررسی : در یک کارآزمایی بالینی دو سوکور 56 نفر از دانشجویان سالم دانشگاه علوم پزشکی کردستان در محدوده سنی 30-20ساله به صورت تصادفی در دو گروه کنترل (29 نفر) و مواجهه (27 نفر) قرار گرفتند. در گروه مواجهه تلفن همراه کنار قلب قرار داده شد و در گروه کنترل از تلفن همراه فاقد کارکرد استفاده گردید. فشارخون سیستولیک و دیاستولیک، ضربان قلب و الکتروکاردیوگرام اولیه ثبت شد. در مرحله یک (قبل از قرار دادن تلفن همراه)، مرحله دو (5دقیقه پس از قرار دادن تلفن همراه)، مرحله سه (بعد از 6بار زنگ زدن در حالت بدون صدا)، مرحله چهار (بعد از 17 دقیقه تماس) و مرحله پنج (بعد از 34 دقیقه تماس) متغیرها ثبت شد. مانیتور قلبی (لید2) در کلیه زمانها از لحاظ وجود آریتمی سینوسی، برادیکاردی سینوسی، بلوک سینوسی، بلوک گره دهلیزی بطنی و انقباض زودرس دهلیزی و بطنی بررسی شد. یافتهها : فشارخون سیستولیک و دیاستولیک و ضربان قلب در هیچیک از مراحل بین دو گروه از نظر آماری معنیدار نبود. میزان آریتمی سینوسی در مراحل 4 و 5 در گروه مواجهه بیشتر بود؛ اما فقط در مرحله 4 تفاوت آماری معنیداری با گروه کنترل داشت (P<0.05). نتیجهگیری: این مطالعه نشان داد که امواج الکترومغناطیس تلفن همراه در مکالمات 17 دقیقهای باعث آریتمی سینوسی میشود. باتوجه به اهمیت پیشگیری از اثرات تلفن همراه در ایجاد آریتمی قلبی توصیه میگردد که تلفن همراه دور از قلب قرار گرفته و زمان استفاده از آن کاهش یابد.
دکتر فرشید باقری، دکتر محمدتقی پیوندی، دکتر علی بیرجندی، دکتر علی ذوالفقاری،
دوره 12، شماره 4 - ( زمستان 1389 )
چکیده
زمینه و هدف : شکستگیهای باز در 24 درصد موارد در ساق پا رخ میدهند و در بیشتر موارد با آسیب نسج نرم همراه بوده که زمینهساز قطع عضو میباشد. یکی از راههای نجات اندام حمایت از استخوان و ترمیم و بازسازی نسج نرم از طریق عمل جراحی است. این مطالعه به منظور بررسی نتایج بازسازی نسج نرم در شکستگیهای باز ساق پا انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه توصیفی 59 بیمار دچار شکستگی باز ساق پا که در بخش جراحی استخوان بیمارستان شهیدکامیاب مشهد بستری بودند؛ طی سالهای 86-1385 تحت عمل جراحی بازسازی نسج نرم قرارگرفتند. مشخصات فردی ، نتایج اعمال جراحی و معاینات فیزیکی و رادیوگرافی در پرسشنامه جمعآوری و به وسیله آمار توصیفی و جداول توزیع فراوانی و آزمون کایاسکوئر پردازش گردید. یافتهها : 8 بیمار به دلیل عدم مراجعه مجدد از مطالعه خارج شدند و مطالعه روی 51 بیمار صورت گرفت. میانگین سنی بیماران 27.8+-32.2 سال تعیین گردید و 84.3% از بیماران مرد بودند. شکستگی باز ساق پا در 76.5% از نوع IIIB بود. نتایج عمل بازسازی نسج نرم در 76.5% با موفقیت همراه بود. جوشخوردگی تاخیری در 56.9% ، عفونت عمقی و استئومیلیت در 43.3% وجود داشت. بین نتایج جراحی به عمل آمده از نظر زمان بازسازی نسج نرم با ایجاد یونیون و عفونت عمقی و استئومیلیت رابطه آماری معنیداری یافت شد (P<0.05). همچنین بین نتایج جراحی با ایجاد یونیون استئومیلیت رابطه آماری معنیداری یافت شد (P<0.05). نتیجهگیری : این مطالعه نشان داد که عفونت عمقی، استئومیلیت و جوش خوردگی تاخیری به دنبال شکستگی باز با کمبود نسج نرم، شیوع بالایی دارد.
دکتر محمدحسین ابراهیم زاده، دکتر اقبال صدری، دکتر هادی مخملباف، دکتر محمدتقی پیوندی، دکتر حسین احمدزاده،
دوره 13، شماره 2 - ( تابستان 1390 )
چکیده
زمینه و هدف : لگکالوپرتس (Legg-calve perthes) از شایعترین بیماریهای ارتوپدی دوران کودکی است که در صورت عدم انتخاب شیوه مناسب درمان، ناتوان کننده میباشد. انتخاب درمان نگهدارنده یا جراحی با توجه به سن ابتلاء و شروع درمان و شدت بیماری، همواره مورد بحث بوده است. این مطاله به منظور بررسی شیوههای درمانی بیماری لگکالوپرتس و تعیین ارتباط بین نوع درمان و مدت بیماری انجام شد.
روش بررسی : این مطالعه توصیفی روی 50 بیمار بستری مبتلا به لگکالوپرتس در بیمارستان قائم (عج) طی سالهای 84-1374 انجام گردید. براساس سن و شدت بیماری، 11 بیمار تحت درمان نگهدارنده و 39 بیمار تحت درمان جراحی قرار گرفتند. درمان نگهدارنده شامل کشش، فیزیوتراپی و استفاده از بریس بود. استئوتومی لگن شامل سالتر و شلف و استئوتومی پروگزیمال فمور مثل واروس استئوتومی درمان جراحی بود. علائم بهبودی بالینی در هر دو روش درمانی شامل بهبود درد، اصلاح دامنه حرکتی مفصل و بهبود لنگش بیمار بود که با معاینه فیزیکی و شرح حال بیمار به دست آمد.
یافتهها : از 11 بیمار گروه تحت درمان نگهدارنده، تنها 4 بیمار به درمان پاسخ مناسبی دادند. متوسط سنی آنان 7.25 سال و متوسط زمان بین شروع علائم تا شروع درمان 2.25 ماه بود. متوسط سن بیماران گروه تحت درمان جراحی 10.85 سال و متوسط زمان بین شروع علائم و شروع درمان 18 ماه بود. بیماران گروه تحت درمان نگهدارنده شدت کمتری از بیماری (گروه A و گروه B کمتراز 8 سال) را داشتند و بیماران گروه تحت درمان جراحی عمدتاً گروه B با سن بیش از 8 سال و گروه C بودند.
نتیجهگیری : این مطالعه نشان داد که سن ابتلاء به بیماری و سن شروع درمان از عوامل مؤثر در انتخاب نحوه درمان است. فاصله بین شروع بیماری و شروع درمان از عوامل مؤثر دیگر بر نتیجه درمان بیماران لگکالوپرتس است؛ به نحوی که هرچه فاصله کمتر باشد؛ احتمال پاسخ به درمان نگهدارنده بیشتر است.
صباح میاهی، بیتا موسوی، دکتر محمدتقی هدایتی، معصومعلی موحدی، دکتر طاهره شکوهی،
دوره 13، شماره 4 - ( زمستان 1390 )
چکیده
زمینه و هدف : قارچها با پراکندگی بسیار وسیع در طبیعت منابع مختلف و متنوعی را برای زیست خود انتخاب مینمایند. اگرچه هوا شایعترین مکان حضور آنها در طبیعت و بالطبع اصلیترین راه تماس با انسان است؛ ولی منابع دیگر ازجمله آب در اکولوژی قارچها نقش بااهمیتی دارند. این مطالعه به منظور تعیین فلور قارچی آب شرب شهر ساری انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه توصیفی 60 نمونه 100میلیلیتری از آب آشامیدنی لولهکشی پنج ناحیه شمالی، جنوبی، غربی، شرقی و مرکزی شهر ساری در بطریهای استریل طی سال 1388 جمعآوری شدند. قارچهای نمونه آب توسط فیلتر استریل 0.4 میکرومتر فیلتراسیون و جداسازی شدند. فیلترها در شرایط کاملاً استریل در محیط مالت اکستراکت آگار جاگذاری شدند. پلیتهای حاوی محیط کشت در دمای 27 درجه سانتیگراد به مدت 7-3 روز انکوبه شدند. شناسایی قارچها به کمک روشهای استاندارد قارچشناسی براساس کشت روی لام با استفاده از محیطهای اختصاصی انجام شد. یافتهها : از مجموع 468 کلنی قارچی رشدیافته؛ 8 جنس مختلف قارچ شناسایی شد. بهطور کلی میانگین CFU قارچهای جداشده برای نمونههای هر 100 میلیلیتر آب 8.4 بود. شایعترین قارچهای جدا شده آسپرژیلوس (37.4 درصد)، پنیسیلیوم (27.3 درصد) و کلادوسپوریوم (17.3 درصد) بودند. کمترین کلنی جدا شده مربوط به رایزوپوس (0.6 درصد) بود. از بین گونههای مختلف آسپرژیلوس، گونه فلاووس (23.7 درصد) بیشترین میزان فراوانی را داشت. نتیجهگیری : نتایج مطالعه حاضر نشان داد که آب آشامیدنی شهر ساری حاوی قارچهای مختلف میباشد. لذا پیشنهاد میگردد در پایشهای منظم سیستم آب شهری از نظر آلودگیهای میکروبی؛ قارچها نیز به عنوان یکی از میکروارگانیسم مهم بررسی شوند.
قدرت اله فلسفی نیا، دکتر محمدتقی قربانیان، دکتر تقی لشکر بلوکی، دکتر محمود اله دادی سلمانی،
دوره 14، شماره 2 - ( تابستان 1391 )
چکیده
زمینه و هدف : همکشتی سلولهای بنیادی یکی از روشهای مورد استفاده محققین علم سلولدرمانی است. با این روش میتوان باعث بهبود شرایط کشت و تمایز بهتر سلولهای بنیادی شد. عوامل رشد عصبی، مولکولهایی هستند که نقشهای بسیار حیاتی در بقاء، تکثیر و تمایز سلولهای بنیادی دارند. این مطالعه به منظور ارزیابی بیان عوامل نوروتروفیک یا رشد عصبی و سرعت تکثیر سلولهای بنیادی عصبی (Neural Stem Cells: NSCs) در همکشتی این سلولها با سلولهای بنیادی مزانشیمی (Mesenchymal Stem Cells: MSCs) انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 40 سر موش صحرایی بالغ نژاد ویستار در دانشکده زیستشناسی دانشگاه دامغان انجام شد. سلولهای NSC و MSC از موشهای صحرایی استخراج شدند. برای جداسازی NSCs ، ناحیه شکنج دندانهای هیپوکامپ برداشته شد. پس از هضم مکانیکی و آنزیمی، توده سلولی در محیط DMEM/F12 حاوی FBS کشت داده شد. برای جداکردن MSCs مغز استخوان، استخوانهای فمور و تیبیا تخلیه و در محیط فوقالذکر کشت داده شد. همکشتی NSCs با MSCs در ظرف ترانسول و در محیط DMEM/F12 حاوی FBS انجام شد. تعیین هویت سلولی، سرعت تکثیر و نیز بیان عوامل نوروتروفیک (CNTF, BDNF, GDNF, NT-3) به ترتیب با روشهای ایمنوسیتوشیمی، هموسایتومتر و RT-PCR انجام گردید. یافتهها : مقایسه نیمه کمی بیان عوامل نوروتروفیک بین گروههای NSC همکشتی و NSCs که به تنهایی (کنترل) کشت شده بود؛ تفاوتی نشان نداد؛ ولی نتایج نشان داد که الگوی بیان NTFs (neurotrophins) در NSCs و MSCs مشابه یکدیگر هستند. تکثیر NSCs در شرایط همکشتی بهطور معنیداری افزایش یافت (P<0.05).
فاطمه طاهری، مریم حاجی قاسم کاشانی، محمدتقی قربانیان، لیلی حسین پور،
دوره 14، شماره 3 - ( پاییز 1391 )
چکیده
زمینه و هدف : استفاده از القاگرهای شیمیایی برای تمایز سلولهای بنیادی مزانشیمی مغز استخوان بالغ (BMSCs) به سلولهای عصبی مورد توجه محققین است و در ابتدا لازم است تا اثر سمیت القاگر شیمیایی بر سلولهای تحت القاء بررسی گردد. بدیهی است افزایش درصد سلولهای زنده پس از القاء میتواند بهترین معیار برای تعین مناسبترین القاء کننده باشد. این مطالعه به منظور تعیین اثرات القایی دپرنیل و دیمتیلسولفوکساید (DMSO) بر تکثیر و بقاء سلولهای بنیادی مزانشیمی مغزاستخوان انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 20 سر موش صحرایی بالغ نژاد ویستار در دانشکده زیستشناسی دانشگاه دامغان انجام شد. BMSCs از مغز استخوان موش صحرایی بالغ استخراج و در محیط αMEM حاوی FBS ده درصد کشت داده شدند. در پاساژ سوم تعیین هویت سلولی برای آنتیژنهای سطحی CD71 و CD90 به روش ایمونوسیتوشیمی و قابلیت چندتوانی BMSCs با تمایز به سلولهای چربی و استخوان انجام شد. سلولها به مدت 24 ساعت در معرض عوامل القاگر (محیط کشت تکمیل شده با 2درصد دیمتیل سولفوکساید و محیط کشت تکمیل شده با دپرنیل 10 به توان منفی 8 مولار) قرار گرفتند و بعد از آن به محیط αMEM حاوی FBS ده درصد منتقل شدند. تکثیر و بقاء سلولی پس از 24، 48، 72 و 96 ساعت با روش آزمون MTT مورد ارزیابی قرار گرفت. دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS-18 و آزمونهای One-Way ANOVA و Tukey تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها : سلولهای چسبنده به فلاسک کشت که از مغز استخوان جداشدند؛ علاوه بر بیان آنتیژنهای سطحی CD71 و CD90 توانایی تمایز به سلولهای چربی و استخوان را داشته و نتایج حاصل از آزمون MTT نشان داد که بقاء و تکثیر سلولهای القاء شده با دپرنیل و دیمتیلسولفوکساید در زمانهای 48، 72 و 96 ساعت پس از القاء نسبت به گروه کنترل منفی به طور معنیداری افزایش داشته است (P<0.05). نتیجهگیری : دپرنیل موجب افزایش بقاء و قابلیت تکثیر سلولی در مقایسه با دی متیل سولفوکساید شد و میتوان این ترکیب را به عنوان القاگر سلولی مورد استفاده قرار داد.
ناهید شیخانی، مریم حاجی قاسم کاشانی، محمدتقی قربانیان،
دوره 14، شماره 4 - ( زمستان 1391 )
چکیده
زمینه و هدف : اپیدرم لایه خارجی پوست بدن است که بهطور مداوم تجدید میشود. سلولهای بنیادی اپیدرمی نقش مهمی در ترمیم بافتی، ترمیم زخم و شکلگیری نئوپلاسم بهعهده دارند. این مطالعه به منظور جداسازی و کشت سلولهای بنیادی اپیدرم بین فولیکولی پوست نوزاد موش بدون استفاده از لایه مغذی انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 4 سر موش نژاد NMRI تازه متولد شده صفر تا سه روزه و وزن تقریبی 60-70 گرم انجام شد. کراتینوسیتهای اپیدرم بهصورت مکانیکی و آنزیمی از پوست موشها جدا و روی سوبسترای کشت فیبرونکتین- کلاژن 1 گسترده شدند. سلولهای بنیادی اپیدرمی مفروض بهوسیله اتصال سریع در بازه زمانی 10 دقیقه روی این ماتریکس مرکب از فیبرونکتین- کلاژن انتخاب گشتند. سلولهای نچسبیده دور ریخته شدند و سلولهای چسبیده در محیط کشت EMEM (فاقد کلسیم) شامل 0.05 میلیمولار کلسیم، سرم جنین گاوی 9 درصد، محیط کشت ثانویه 50 درصد، فاکتور رشد اپیدرمی و کلراتوکسین کشت داده شدند. از آنالیز ایمونوسیتوشیمی بتا1- اینتگرین برای تشخیص بنیادی بودن سلولها استفاده شد. یافتهها : نتایج نشان داد که اتصال سریع سلولها باعث خلوص 50 درصد میشود. با استفاده از این روش، سلولهای بنیادی بدون تغییر در ویژگیهای سلولی رشد میکنند. سلولهای بنیادی اپیدرمی جدا شده، مارکر ویژه این سلولها، بتا1- اینتگرین را بیان کردند که هویت بنیادی بودن آنها را نشان داد. نتیجهگیری : نتایج این مطالعه نشان داد که حاصل جداسازی و کشت سلولهای بنیادی اپیدرم بین فولیکولی پوست نوزاد موش بدون استفاده از لایه مغذی، سلولهای بنیادی اپیدرمی زندهای است که میتواند در سلول درمانی و پزشکی ترمیمی بهکار رود.
جواد خواجه مظفری، محمدتقی پیوندی، زهرا مصطفویان، شیوا مفتاح،
دوره 15، شماره 2 - ( تابستان 1392 )
چکیده
زمینه و هدف : شکستگی تروماتیک استـخوان ران یکی از علل عمده موربیدیتی و مورتالیتی است. امـروزه فیکــساسیون این شکستگی با میلههای داخل استـخوانی قفلشونده روش اسـتاندارد درمانی در بالغین است. این مطالعه به منظور مقایسه درمان شکستگیهای شفت ران با میخ داخل کانال قفل شونده به دو روش باز و بسته انجام شد. روش بررسی : این کارآزمایی بالینی روی 40 بیمار 50-18 ساله (33 مرد و 7 زن) با شکستگی بسته تنه استخوان ران مراجعه کننده به بیمارستان شهیدکامیاب مشهد طی سالهای 87-1386 انجام شد. بیماران برای درمان شکستگی با میخ داخل کانال در دو گروه 20 نفری جااندازی باز و بسته قرار گرفتند و به مدت یکسال پیگیری شدند. مدت جوشخوردن، عفونت و میزان جوش نخوردن بررسی شد. نتایج بالینی و رادیوگرافیک با استفاده از نرمافزار آماری SPSS-13 ، Student’s t-test و Fisher's exact test تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها : در طول مدت شش ماه 97.5% یونیون در هر دو گروه به دست آمد. وزنگذاری کامل در گروه با جااندازی بسته طی 12-6 هفته (متوسط 9.3 هفته) و در گروه با جااندازی باز طی 16-12 هفته (متوسط 13.25 هفته) تعیین شد. عوارض شامل نانیونیون (یک بیمار، 5 درصد) در گروه جااندازی باز، عفونت (یک بیمار، 5 درصد) در گروه جااندازی باز، کوتاهی در هر دو گروه (یک بیمار در هر گروه، 5 درصد)، محدودیت حرکت در هر دو گروه (یک بیمار در هر گروه، 5 درصد)، مالروتاسیون در گروه جااندازی بسته (یک بیمار، 5 درصد) بود. در گروه جااندازی بسته، زمان شروع تشکیل کال رادیولوژیک و زمان وزنگذاری کامل نسبت به گروه جااندازی باز کوتاهتر بود (P<0.005)؛ اما میزان یونیون تفاوت آماری معنیداری نداشت. نتیجهگیری : این مطالعه نشان داد که در تثبیت شکستگی شفت ران با میخ داخل کانال قفل شونده از نظر میزان یونیون نهایی بین دوروش جااندازی باز و بسته تفاوتی نیست.
آناهیتا سلطانیان، محمدتقی قربانیان، تقی لشکربلوکی،
دوره 15، شماره 3 - ( پاییز 1392 )
چکیده
زمینه و هدف : روند از دست رفتن نورونها در سیستم عصبی مرکزی با افزایش سن روی میدهد. برای جلوگیری از مرگ نورونها، میتوان با پیوند سلولهای بنیادی عصبی (NSCs) علاوه بر جایگزینی سلولهای از دست رفته، با تولید عوامل نوروتروفیک، بقا و تکثیر سلولهای درون زاد (آندوژنوس) را افزایش داد. این مطالعه به منظور مقایسه ظرفیت تکثیر سلولی و بیان عامل نوروژنیک از کشت چسبنده سلولهای بنیادی عصبی نواحی Subgranular zone ، Subventricular zone و مجرای مرکزی نخاع موش صحرایی بالغ انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه آزمایشگاهی سلولهای بنیادی عصبی نواحی SGZ ، SVZ و مجرای مرکزی نخاع موش صحرایی بالغ نژاد ویستار استخراج و تا 13 پاساژ در محیط MEM-α غنی شده با سرم به صورت تکلایهای یا چسبنده کشت داده شد. بیان نشانگرهای نستین و GFAP به روش ایمنوسیتوشیمی و بیان ژنهای NGF، CNTF، NT3، NT4/5، GDNF و BDNF به روش RT-PCR بررسی شد. یافتهها : ویژگی مورفولوژیکی سلولهای بنیادی استخراج شده نواحی مختلف سیستم عصبی مرکزی در محیط کشت مشابه بود. زمان دو برابر شدن سلولهای بنیادی عصبی SVZ نسبت به SGZ و مجرای مرکزی نخاع کوتاهتر بودند. در شرایط کشت تکلایهای سلولهای بنیادی عصبی قادر به تولید نوروسفر بودند. همچنین نشانگرهای نستین و GFAP توسط NSCs این سه ناحیه بیان شده بودند. الگو و پروفایل بیان ژنهای نوروتروفیک در سلولهای بنیادی استخراج شده از SGZ، SVZو مجرای مرکزی نخاع مشابه یکدیگر بودند. نتیجهگیری : این مطالعه نشان داد که بیان ژنهای نوروتروفیک در سلولهای بنیادی جدا شده از نواحی مختلف سیستم عصبی مشابه بود؛ ولی سلولهای بنیادی جدا شده از ناحیه SVZ دارای ظرفیت تکثیری بالاتری بودند.
محمدمهدی سلطان دلال، زهرا وفائی، محمدتقی حقی آشتیانی، بهرام نیک منش، عباس رحیمی فروشانی،
دوره 17، شماره 1 - ( بهار 1394 )
چکیده
زمینه و هدف : یرسینیا آنتروکلی تیکا میکروارگانیسمی بیماریزا از جنس یرسینیا است که در سراسر جهان انتشار یافته است. مطالعات مختلفی ارتباط بین اسهال حاد و سایر بیماریهای ایجاد شده در کودکان را با آن مطرح نمودهاند. با توجه به عدم اطلاع کافی در خصوص بیماریزایی سایر گونههای یرسینیا، این مطالعه با هدف تعیین شیوع و الگوی حساسیت آنتیبیوتیکی در یرسینیاهای آتیپیک انجام شد. روش بررسی : این مطالعه توصیفی روی 384 کودک زیر 14 سال مبتلا به اسهال مراجعه کننده به بیمارستان مرکز طبی کودکان تهران انجام شد. پس از انتقال نمونههای مدفوع به آزمایشگاه، برای غنیسازی در محیط بافر قلیایی (pH=7.2) به مدت 21 روز سرماگذاری شدند. سپس در روزهای 7، 14 و 21 بر روی محیط افتراقی – انتخابی Cefsulodin-Irgasan-Novobiocin Agar کشت داده شدند. شناسایی گونههای یرسینیا و تعیین حساسیت آنتیبیوتیکی به روش دیسک دیفیوژن طبق روشهای استاندارد برای داروهای سیپروفلوکساسین، کوتریموکسازول، تتراسیکلین، کلرامفنیکل، اریترومایسین، جنتامایسین، آمپیسیلین و پنیسیلین انجام شد. یافتهها : 3 نمونه (0.7%) آلوده به یرسینیا و گونههای آن شامل یرسینیا فردریکسنی، یرسینیا کریستنسنی و یرسینیا انتروکلیتیکا بود. هر سه سویه جدایه یرسینیا نسبت به آنتیبیوتیکهای کوتریموکسازول، تتراسیکلین، کلرامفنیکل، سیپروفلوکساسین و جنتامایسین حساسیت نشان دادند. نتیجهگیری : این مطالعه نشانگر نقش یرسینیاهای آتیپیک در ایجاد اسهال است. لذا توجه بیشتر به گونههای آتیپیک یرسینیا علاوه بر یرسینیا آنتروکلی تیکا را میطلبد.
کاویان قندهاری، مصطفی داستانی، محمدتقی شاکری، سیامک یزدانی،
دوره 17، شماره 2 - ( تابستان 1394 )
چکیده
زمینه و هدف : سکته مغزی کاردیوآمبولیک یک پنجم علل سکته مغزی ایسکمیک را تشکیل میدهد و شایعترین علت زمینهساز آن فیبریلاسیون دهلیزی است. مصرف آنتیگواگولان خوراکی (وارفارین) یک راه موثر در جلوگیری از سکتههای ایسکمیک است؛ اما عوارض خونریزیدهنده آن نیز شایع است. این مطالعه به منظور ارزشیابی معیار هاسبلد (HASBLED) در پیشبینی خونریزی مبتلایان به ایسکمی مغزی و فیبریلاسیون دهلیزی تحت درمان با وارفارین انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه کوهورت آیندهنگر 112 بیمار با فیبریلاسیون دهلیزی غیردریچهای تحت درمان با وارفارین برای پیشگیری از حوادث کاردیوآمبولیک به مدت یکسال از نظر عوارض خونریزیدهنده ماژور و مینور مورد پیگیری قرار گرفتند تا ارزش پیشبینی کنندگی معیار هاسبلد ارزیابی شود. عوارض خونریزیدهنده ماژور شامل خونریزیهای اینتراکرانیال، خونریزی منجر به بستری شدن، افت هموگلوبین بیش از 2 گرم بر دسیلیتر و یا نیازمند به ترانسفوزیون بود. معیار هاسبلد بهصورت پرفشاری خون، اختلال تستهای کبدی و کلیوی، سابقه سکته مغزی، سابقه خونریزی، نوسانات زیاد تستهای انعقادی، سن بیش از 65 سال، مصرف داروهای ضدپلاکتی، مصرف داروهای ضدالتهابی غیراستروئیدی و مصرف الکل تعریف شد و به هر متغیر در صورت وجود، نمره یک تعلق گرفت. یافتهها : در پیگیری یک ساله بیماران، 10 بیمار (9.1%) دچار خونریزی ماژور و 28 بیمار (25%) دچار خونریزی مینور شدند. خطر خونریزی ماژور با سابقه خونریزی مینور با نمره هاسبلد ارتباط آماری معنیداری نشان داد (P<0.05). خطر خونریزی مینور با سابقه مسمومیت با وارفارین و نوسانات زیاد تستهای انعقادی ارتباط آماری معنیداری داشت (P<0.05). نمره هاسبلد 3 و بالاتر با احتمال خونریزی ماژور و مینور در آینده مرتبط بود. نتیجهگیری : در صورت وجود نمره معیار هاسبلد 3 و بالاتر، شروع آنتیکواگولان خوراکی (وارفارین) با احتیاط بیشتری تجویز شود.
محمدمهدی سلطان دلال، زهرا وفائی، عباس رحیمی فروشانی، محمدتقی حقی آشتیانی، محمدکاظم شریفی یزدی، مرتضی کاوان، روناک بختیاری، بهرام نیک منش،
دوره 18، شماره 2 - ( تابستان 1395 )
چکیده
زمینه و هدف : یرسینیا باسیلی است که در ایجاد اسهالهای ناشی از مصرف آب و غذای آلوده اهمیت دارد. با توجه به عدم اطلاع کافی در خصوص نقش مارکرهای ویرولانس در گونههای آتیپیک یرسینیا در ایجاد بیماری، این مطالعه به منظور تعیین مارکرهای ویرولانس در یرسینیاهای آتیپیک جدا شده از کودکان مبتلا به اسهال انجام شد.
روش بررسی : این مطالعه توصیفی مقطعی روی نمونه مدفوعی 384 کودک صفر تا 14 سال مبتلا به اسهال مراجعه کننده به بیمارستان مرکز طبی کودکان تهران طی مرداد 1390 تا مرداد 1391 انجام شد. پس از انتقال نمونهها به آزمایشگاه، برای غنیسازی در سرما در محیط بافر قلیایی با pH=7.2 به مدت 21 روز سرماگذاری شدند و در روزهای 7، 14 و 21 بر روی محیط افتراقی- انتخابی CIN و MaC کشت داده شدند. برای افتراق گونههای یرسینیای آتیپیک از سایر یرسینیاهای تیپیک از تخمیر قندهای مختلف استفاده شد. از تستهای فنوتایپینگ مانند اتوآگلوتیناسیون، جذب کونگو رد، اتصال به کریستال ویوله و رشد وابسته به کلسیم برای تعیین مارکرهای ویرولانس سوشهای آتیپیک استفاده شد.
یافتهها : 4 نمونه (1.04%) آلوده به یرسینیا شامل یک سویه یرسینیا فردریکسنی، یک سویه یرسینیا کریستنسنی و 2 سویه یرسینیا انتروکلی تیکا بودند. از میان چهار نمونه جداسازی شده فقط دو ایزوله از لحاظ مارکرهای ویرولانس مثبت بودند.
نتیجهگیری : نتایج حاصله نشان داد از مارکرهای فنوتیپی میتوان برای بررسی خاصیت فنوتیپی ایزولههای یرسینیا استفاده نمود.
سیمین فاضلی پور، زهرا طوطیان، محمدتقی شیبانی، جمشید رزم یار، ریحانه هوشمند عباسی، مرضیه مینائی، شیوا کیانی،
دوره 18، شماره 4 - ( زمستان 1395 )
چکیده
زمینه و هدف : سویا به عنوان یک پروتئین ارزان قیمت و بدون عوارض جانبی در صنعت غذا معرفی شده است. این مطالعه به منظور تعیین اثر رژیم غذایی حاوی کنجاله سویا بر هیستولوژی و هیستومورفومتری پرزهای روده کوچک و مقادیر سرمی کلسیم، فسفر و گلوکز موشهای آزمایشگاهی انجام شد.
روش بررسی : در این مطالعه تجربی 30 سر موش آزمایشگاهی نابالغ ماده نژاد BALB/c در سن سه هفتگی انتخاب شدند. حیوانات در سه گروه ده تایی کنترل، گروه تجربی اول و دوم قرار گرفتند. گروه کنترل تحت رژیم غذایی با پروتئین کامل قرار گرفت. گروه تجربی اول و دوم تحت رژیم غذایی با پروتئین کامل به ترتیب شامل 40 درصد و 20 درصد کنجاله سویه قرار گرفتند. پس از سه ماه موشها بیهوش و از قلب آنها برای تعیین سطح کلسیم، فسفر و گلوکز سرم خونگیری به عمل آمد. سپس مقاطع بافتی از دوازدهه آنها تهیه و به روش هماتوکسیلین - ائوزین رنگآمیزی و مورد مقایسه قرار گرفت.
یافتهها : در ساختار بافتی دیواره دئودنوم گروه کنترل در مقایسه با گروههای تجربی به جز چند نمونه که درجاتی از تخریب راس پرزها را نشان دادند؛ تغییر قابل توجهی مشاهده نشد. در ارزیابی هیستومورفومتریک، ضخامت زیرمخاط و عضلات گروههای تجربی نسبت به گروه کنترل افزایش آماری معنیداری یافت (P<0.05). ارتفاع کرپیتها و سطح سرمی گلوکز گروههای تجربی نسبت به گروه کنترل کاهش آماری معنیداری داشت (P<0.05) و میزان کلسیم گروههای تجربی نسبت به گروه کنترل افزایش معنیداری یافت (P<0.05)؛ ولی میزان فسفر گروههای تجربی نسبت به گروه کنترل تغییری نشان نداد.
نتیجهگیری : مصرف طولانی مدت سویا میتواند تغییرات معنیداری بر میزان کلسیم و گلوکز سرم خون و ضخامت لایه عضلانی، زیرمخاط، ارتفاع کرکها و عمق کریپتهای دئودنوم ایجاد نماید.
مریم آذری، محمدتقی قربانیان، محمود اله دادی سلمانی،
دوره 20، شماره 2 - ( تابستان 1397 )
چکیده
زمینه و هدف : نورونزایی در بزرگسالان بسیاری از گونههای پستانداران در دو ناحیه مغزی تحت بطنی و شکنج دندانهای هیپوکامپ رخ میدهد. این مطالعه به منظور تعیین اثر تیمار 17- بتا استرادیول بر نورونزایی هیپوکامپ موش کوچک آزمایشگاهی اوارکتومی شده انجام شد.
روش بررسی : در این مطالعه تجربی 35 سر موش کوچک آزمایشگاهی ماده بالغ از نژاد NMRI در 5 گروه 7 تایی تقسیم شدند. گروهها شامل گروه شم، گروه کنترل، گروه تیمار اول با یک دوز استرادیول دو هفته پس از اوارکتومی و نمونه برداری پس از 24 ساعت، گروه تیمار دوم با یک دوز استرادیول دو هفته پس از اوارکتومی و نمونهبرداری پس از 48 ساعت و گروه تیمار سوم با یک دوز روغن کنجد دو هفته پس از اوارکتومی و نمونهبرداری پس از 24 ساعت بودند. حیوانات پس از طی دوره تیمار، بیهوش و با پارافرمالدئید پرفیوژن شدند و مغز آنها برای تهیه مقاطع میکروسکوپی خارج شد. شمارش سلولی و مورفومتری مقاطع رنگآمیزی شده با کریستال فاست ویوله و ایمونوهیستوشیمی آنتی GFAP انجام گردید.
یافتهها : تعداد نورونها در ناحیه CA1 و تکثیر سلولهای اجدادی هیپوکامپ تا 24 ساعت پس از درمان با استرادیول افزایش آماری معنیداری داشت (P<0.05). تعداد سلولهای گلیا و بهطور ویژه آستروسیتها در مناطق مختلف هیپوکامپ پس از درمان با استرادیول کاهش آماری معنیداری داشت (P<0.05).
نتیجهگیری : تعداد نورونها در ناحیه CA1 هیپوکامپ تحت تأثیر استروژن قرار دارد. همچنین استروژن بر تعداد و مورفولوژی سلولهای گلیا بهطور ویژه آستروسیتها در هیپوکامپ موثر است.
نرگس زادسر، حسن مروتی، زهرا طوطیان، محمدتقی شیبانی، محمد طاهری، حجت عنبرا،
دوره 23، شماره 1 - ( بهار 1400 )
چکیده
زمینه و هدف: آسپارتام نوعی شیرین کننده مصنوعی و غیرقندی است که به عنوان جایگزین قند در برخی از غذاها و نوشابهها مورد استفاده قرار میگیرد. این مطالعه به منظور تعیین اثر آسپارتام بر تغییرات هیستومورفومتریک، عملکرد کلیه و بیان ژنهای Bcl2 ، Bax ، Caspase 3 و P53 در موش سوری انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی تعداد 36 سر موش نر بالغ نژاد NMRI در 4 گروه 9 تایی، یک گروه کنترل و سه گروه آزمایشی قرار گرفتند. موشها در گروه کنترل به مدت 90 روز 0.3 ml آب مقطر به روش گاواژ و به صورت خوراکی دریافت نمودند و گروههای تجربی به ترتیب 40، 80 و 160 میلیگرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن آسپارتام را به روش گاواژ و خوراکی دریافت کردند. یک روز پس از دوره تیمار، نمونههای خون و هیستولوژی برای ارزیابی پارامترهای بیوشیمیایی، هیستومورفومتری و بیان ژن اخذ گردید.
یافتهها: قطر جسمک کلیوی، قطر کلافه مویرگی و ارتفاع لایه اپیتلیوم لولههای پیچیده دور و نزدیک با افزایش دوز مصرفی آسپارتام در مقایسه با گروه کنترل به صورت چشمگیری کاهش داشت (P<0.05)؛ اما اندازه فضای ادراری و قطر دهانه داخلی لولههای پیچیده دور و نزدیک در مقایسه با گروه کنترل به صورت معنیدار افزایش یافت (P<0.05). با افزایش دوز مصرفی آسپارتام، میزان نیتروژن اوره و کراتینین خون در مقایسه با گروه کنترل افزایش معنیداری داشت (P<0.05). با افزایش دوز مصرفی آسپارتام میزان بیان ژن Bcl2 در مقایسه با گروه کنترل به صورت چشمگیری کاهش یافت (P<0.05). درحالی که میزان بیان ژنهایBax ، Caspase 3 و P53 در مقایسه با گروه کنترل به صورت معنیدار افزایش یافتند (P<0.05).
نتیجهگیری: آسپارتام میتواند سبب تغییرات بیوشیمیایی، تغییرات هیستومورفومتریک کلیه و بیان ژنهای Bcl2 ، Bax ، Caspase 3 و P53 در موش سوری گردد.
لیلا کاشانی، نگار حق بین، سمیه عنایت فرد، محمدتقی بادله شموشکی،
دوره 24، شماره 3 - ( پاییز 1401 )
چکیده
زمینه و هدف: عوامل دخیل در شکلگیری افکار و اقدام به خودکشی با پیچیدهتر شدن تعاملات اجتماعی و افزایش احتمال بروز آن در جوامع مختلف منجر به تلاشی جهانی در جهت کنترل و بهبود این مشکل اجتماعی شده است. این مطالعه به منظور تعیین ویژگیهای شخصیتی در اقدام به خودکشی مراجعین به بخشهای اورژانس مراکز آموزشی درمانی پنجم آذر و شهید صیاد شیرازی گرگان انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه مورد – شاهدی روی 80 فرد اقدام کننده به خودکشی و 80 فرد سالم مراجعه کننده به بخشهای اورژانس شهر گرگان طی سال 1399 انجام شد. اطلاعات دموگرافیک افراد ثبت شد. تیپ شخصیتی بر اساس پرسشنامه تیپ شخصیت نئو اندازهگیری شد.
یافتهها: شیوع بیماریهای اعصاب و روان و سابقه قبلی خودکشی در بیمار و خانواده بیمار اقدام کننده به خودکشی به صورت معنیداری بیشتر از گروه شاهد بود (P<0.05). روان رنجوری در بیماران اقدام کننده به خودکشی به صورت معنیداری بالاتر بود (P<0.05)؛ اما تمایل به برونگرایی، وجدانی بودن، تجربه گرایی و توافقپذیری در بیماران اقدام کننده خودکشی به صورت معنیداری کمتر از گروه شاهد بود (P<0.05).
نتیجهگیری: باتوجه به نقش ویژگیهای شخصیتی و به ویژه روان رنجوری در اقدام به خودکشی، توجه به ویژگیهای شخصیتی بر رفتار خودکشی، دادههای مهمی را برای بهبود درمان فراهم میکند.
علی جعفری، زهرا نوروزی، فاضل عیسی پناه املشی، ایمان شهابی نسب، پوریا قدیریان، شاهین شاه یوسفی، محمدتقی بادله شموشکی، سیده فاطمه موسوی عمادی، سیما بشارت،
دوره 24، شماره 4 - ( زمستان 1401 )
چکیده
زمینه و هدف: بیماری سلیاک که نوعی سوءجذب موادغذایی است؛ میتواند در صورت عدم رعایت رژیم غذایی فاقد گلوتن منجر به عوارض مختلفی از جمله بیماریهای روانشناختی و افسردگی گردد. این مطالعه به منظور برآورد فراوانی اختلال خلقی افسردگی و ارتباط آن با پایبندی به رژیم فاقد گلوتن در بیماران مبتلا به سلیاک انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی تحلیلی روی 47 بیمار مبتلا به سلیاک (30 زن و 17 مرد) با میانگین سنی 10.7±40.88 سال در مرکز تحقیقات گوارش و کبد گلستان طی تابستان 1399 انجام شد. از بیماران خواسته شد تا پرسشنامه بک 13 سوالی را تکمیل نمایند. تست پایبندی به رژیم غذایی سلیاک (CDAT) برای بررسی پایبندی از دید خود فرد و ارزیابی استاندارد شده توسط متخصص تغذیه (SDE) برای ارزیابی پایبندی بیمار از دیدگاه مصاحبه گر استفاده گردید.
یافتهها: 28 بیمار مبتلا به سلیاک (6/59 درصد) دچار درجاتی از افسردگی بودند. بر اساس SDE میزان پایبندی بیماران به رژیم فاقد گلوتن 83 درصد گزارش شد. بین میزان پایبندی به رژیم فاقد گلوتن و افسردگی در این بیماران ارتباط آماری معنیداری یافت نشد. بین افسردگی با جنسیت و سن بیماران ارتباط آماری معنیداری یافت نشد.
نتیجهگیری: فراوانی افسردگی در بیماران مبتلا به سلیاک بالا ارزیابی شد؛ اما رابطه آماری معنیداری با پایبندی به رژیم فاقد گلوتن نداشت.