|
|
|
|
جستجو در مقالات منتشر شده |
|
|
7 نتیجه برای خزاعی
دکتر رستم قربانی، آنه محمد غراوی، دکتر مظفر خزاعی، دکتر ال آقا محسن امامی، دکتر علی پورمتعبد، دکتر جهانبخش قاسمی، دکتر پرویز صیادی، دوره 7، شماره 1 - ( بهار و تابستان 1384 )
چکیده
زمینه و هدف: (BPA) Bisphenol A، یک زنواستروژن محیطی است که به عنوان مونومر برخی پلاستیک ها (پلی کربنات ها و اپوکسی رزین) به طور وسیعی در تولید انواع مواد وسایل از جمله مواد پر کننده دندان، ظروف یکبار مصرف و پوشش های داخلی قوطی های کنسرو استفاده می شود. این ماده به دلیل داشتن اثرات استروژنی روی سیستم تولید مثل، جز مخرب های اندوکرینی طبقه بندی می گردد. تحقیق حاضر به منظور تعیین اثر Bisphenol A روی وزن و ساختار هیستولوژیک بیضه و پروستات انجام شد.روش بررسی: این مطالعه تجربی در سال 1383 انجام گردید. به رت های نر بالغ (50 سر) نژاد ویستار با سن بالای 12 الی 13 هفته روزانه یک دوز BPAمقادیر100 ?g/kgbw ,50 ?g/kgbw ,10 ?g/kgbw به مدت 6 و 12 روز از طریق داخل صفاقی تزریق شد و یک روز پس از آخرین تزریق موش ها کشته شد و وزن بیضه و پروستات آنها اندازه گیری گردید. سپس از آنها مقاطع 5 میکرونی تهیه شد و با دو روش رنگ آمیزی H&E و هماتوکسیلین ویگرت رنگ آمیزی گردید. داده ها با استفاده از آزمون ANOVA دو طرفه و آزمون کای اسکوئر تجزیه تحلیل گردید.یافته ها: در گروه های آزمایش در مقایسه با گروه کنترل وزن بیضه و پروستات کاهش یافته بود و اپی تیلوم سلول های لوله های اسپرم ساز تخریب شده بودند (0.05 P<).نتیجه گیری: نتایج این تحقیق نشان می دهد که در دوزهای پایین Bisphenol A اثر مخرب بر روی ساختار میکروسکوپی بافت بیضه و پروستات رت های بالغ دارد.
دکتر محمدجواد یزدانپناه، دکتر محمد ابراهیمیراد، دکتر سلیمه خزاعینژاد، دوره 8، شماره 3 - ( پاييز 1385 )
چکیده
زمینه و هدف: لیشمانیوز جلدی یکی از بیماری های اندمیک در ایران می باشد. درمان های سیستمیک و موضعی مختلفی برای بیماری استفاده می شود. جستجو برای یافتن روش موثر، ارزان و با حداقل عوارض جانبی برای این بیماری ادامه دارد. برای این منظور تصمیم گرفته شد مقایسه ای بین روش تزریق داخل ضایعه گلوکانتیم و روش کرایوتراپی در درمان لیشمانیوز پوستی پاپولر انجام شود.روش بررسی: در این کار آزمایی بالینی47 بیمار مبتلا به سالک پاپولر مراجعه کننده به درمانگاه پوست بیمارستان قائم (عج) مشهد مورد ارزیابی قرار گرفتند. همه بیماران اسمیر مستقیم مثبت از نظر جسم لیشمن داشتند. بیماران به صورت تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. گروه اول تحت درمان با گلوکانیسم به روش تزریق داخل ضایعه به طور هفتگی و گروه دوم تحت درمان با کرایوتراپی هفته ای یک بار قرار گرفتند که در هر دو گروه دوره درمان5 هفته تکرار شد. هر دو گروه 1.5 ماه پس از آخرین نوبت درمان پیگیری شدند.یافته ها: 38 بیمار مطالعه را کامل نمودند که21 بیماربا 35 ضایعه در گروه تزریق داخل ضایعه گلوکانیسم و 17 بیمار با 36 ضایعه در گروه گلوکانیسم با تزریق داخل ضایعه 37.1 درصد ضایعات و در گروه کرایوتراپی 22.2 درصد ضایعات از نظر بالینی، بهبود کامل یافتند (بهبود 100 درصد ضایعه) که با استفاده از آزمون کای اسکوئر اختلاف آماری معنی داری بین دو روش وجود نداشت.نتیجه گیری:کرایوتراپی در مقایسه با روش تزریق داخل ضایعه گلوکانتیم به همان اندازه موثر و در عین حال ارزان تر و با عوارض جانبی کمتر می باشد.
دکتر سیاوش وزیری، صدیقه خزاعی، سیده مروارید نیشابوری، پرستو مولایی توانا، دکتر مالک کنانی، دکتر سیدحمید مدنی، دوره 13، شماره 1 - ( بهار 1390 )
چکیده
زمینه و هدف : تست پوستی توبرکولین روش استاندارد برای تشخیص افراد مبتلا به سل نهفته است. نتیجه مثبت آن همیشه بیماری سل را به دنبال ندارد و نتیجه منفی آن نیز تشخیص سل را کاملاً رد نمیکند. همچنین ممکن است واکنش متقاطع با مایکوباکتریوم غیرتوبرکولوزی ایجاد شود و یا تعدادی از افراد آلوده به مایکوباکتریوم توبرکلوزیس، آنرژیک باشند. در تست دیگری به نام کوانتیفرون، میزان اینترفرون گامای مترشحه از لنفوسیتهای خون محیطی در پاسخ به مایکوباکتریوم توبرکلوزیس سنجیده میشود. این مطالعه به منظور تعیین میزان توافق تست کوانتیفرون با میزان ایندوراسیون تست پوستی توبرکولین در تشخیص سل نهفته پرستاران انجام شد.
روش بررسی : این مطالعه توصیفی - تحلیلی روی 72 پرستار شاغل در بخشهای داخلی و عفونی بیمارستانهای امام خمینی (ره) و امامرضا (ع) کرمانشاه در سال 1388 انجام شد. 58 نفر از پرستاران واکسن BCG را دریافت کرده بودند و به نقص ایمنی مبتلا نبودند. تست پوستی توبرکولین (TST) با استفاده از 0.1 میلیلیتر (5 واحد بینالمللی) از ویال 5میلیلیتری PPD به روش تزریق اینترادرمال انجام و تست کوانتیفرون 48ساعت پس از انجام PPD روی نمونه خون محیطی انجام گردید و سپس میزان اینترفرون گاما مترشحه از لنفوسیتهای موجود در پلاسما در پاسخ به آنتیژنهای کیت، به روش الیزا خوانده شد و نتایج آن با نرمافزار مخصوص کیت QFT (QuantiFERON-TB Gold In-Tube Test) بررسی گردید.
یافتهها : 3 پرستار از مطالعه حذف شدند و از بین 69 پرستار میزان توافق TST و QFT 63.7% تعیین شد (کاپا 0.139 ، P=0.69). میزان عدم توافق در حالت PPD منفی و QFT مثبت 94/15درصد و در حالت PPD مثبت و QFT منفی 20.3% تعیین شد. حساسیت آزمون 41.67% و ویژگی آن 75.56% تعیین گردید. میزان توافق TST و QFT براساس سابقه واکسیناسیون در افراد واکسینه شده (BCG مثبت) 63.8% (کاپا 0.143) و در افراد واکسینه نشده (BCG منفی) 66.67% (کاپا 0.54) تعیین شد. میزان توافق تست TST و QFT در افراد دارای علایم بالینی 72.73% (ضریب کاپا 0.425 ، P=1) و در افراد فاقد علایم بالینی 62.1% تعیین گردید (ضریب کاپا 0.217 ، P=0.832).
نتیجهگیری : نتایج این مطالعه نشان داد که تستهای QFT و PPD در قابلیت افتراق و تشخیص سل نهفته، ارجحیتی بر هم ندارند.
دکتر بابک ایزدی، دکتر ندا کامکار، دکتر مالک کنانی، صدیقه خزاعی، دکتر سیدحمید مدنی، دوره 13، شماره 3 - ( پاييز 1390 )
چکیده
زمینه و هدف : بیماری هیرشپرونگ یک بیماری مادرزادی است که بر مبنای فقدان سلولهای گانلگیونی در شبکه عصبی زیرمخاط و لایه عضلانی تشخیص داده میشود. روش استاندارد تشخیص، رنگآمیزی H&E است و با توجه به محدودیتهای تشخیصی که برای مشاهده سلول گانگلیونی در آن وجود دارد؛ این مطالعه به منظور مقایسه روش H&E و رنگآمیزی ایمونوهیستوشیمی با نشانگر BCL-2 انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه آزمایشگاهی 71 نمونه بافتی بیماران مشکوک به بیماری هیروشپرونگ در بخش پاتولوژی بیمارستان امام رضا(ع) کرمانشاه طی سالهای 87-1385 و 20 نمونه مثبت بیماری هیرشپرونگ براساس روش H&E از سایر مراکز (تهران و کرمانشاه) طی سالهای 87-1385 بررسی شدند. از 36 نمونه که در برشهای H&E سلول گانگلیونی در آن دیده شده بود و 35نمونه فاقد سلول گانگلیونی در برشهای رایج H&E، برشهای جدید تهیه شد و تحت رنگآمیزی H&E و BCL-2 قرار گرفت. یافتهها : از 36 مورد با سلول گانگلیونی مثبت در رنگآمیزی H&E ، سلول گانگلیونی در 29 مورد با نشانگر BCL-2 مشاهده شد و در 7 مورد این سلول مشاهده نگردید. در 35 موردی که با رنگآمیزی H&E سلول گانگلیونی مشاهده نگردید؛ سلول گانگلیونی در 5مورد با رنگآمیزی BCL-2 مشاهده شد. حساسیت، ویژگی، ارزش اخباری مثبت و منفی در رنگآمیزی ایمونوهیستوشیمی با مارکر BCL2 به ترتیب 81درصد، 86درصد، 85درصد و 86درصد تعیین شد. عدم توافق (discordancy) رنگآمیزی BCL-2 مثبت (یعنی یافتن سلول گانگلیونی) و H&E منفی (یعنی عدم مشاهده سلول گانگلیونی) 14 درصد تعیین شد. تفاوت مشاهده شده از لحاظ آماری معنیدار نبود. نتیجهگیری : نتایج این مطالعه نشان داد که رنگآمیزی ایمونوهیستوشیمی با BCL-2 برای یافتن سلولهای گانگلیونی در موارد مشکوک به بیماری هیرشپرونگ از نظر علایم بالینی، نمیتواند جایگزین روش رایج H&E شود؛ اما استفاده از BCL-2 به عنوان یک روش تکمیلی، تعداد موارد منفی کاذب در یافتن سلول گانگلیونی را کاهش داده و در نتیجه از موارد تشخیص نادرست بیماری هیرشپرونگ میکاهد.
دکتر سیاوش وزیری، دکتر احیا خان احمدی، دکتر فرید نجفی، صدیقه خزاعی، دوره 14، شماره 2 - ( تابستان 1391 )
چکیده
زمینه و هدف : ضرورت واکسیناسیون علیه هپاتیت B برای گروه در معرض خطر مانند کارکنان بهداشتی درمانی کاملاً مشخص است. از آنجایی که روش متداول واکسیناسیون هپاتیت B (ماه صفر ، یکماه و ششماه) یک پروسه طولانی محسوب میشود؛ واکسیناسیون در فواصل زمانی کوتاهتر (روزهای صفر، 10و21) یکی از راههای دستیابی سریعتر به ایمنی علیه این بیماری است. این مطالعه به منظور مقایسه سطح پادتن محافظتی واکسن هپاتیت B در روشهای تسریع شده و متداول دو سال پس از واکسیناسیون انجام شد. روش بررسی : این مطالعه توصیفی تحلیلی روی 160 نفر از کارکنان بهداشتی داوطلب شاغل در بیمارستان امام رضا (ع) کرمانشاه که سابقه واکسیناسیون علیه هپاتیت B نداشتند؛ در سال 1388 انجام شد. افراد مورد مطالعه به دو گروه 80 نفری تقسیم شدند. واکسیناسیون علیه هپاتیت B در گروه اول با روش تسریع شده (روزهای صفر، 10و21) و در گروه دوم با روش متداول (ماه صفر، یکماه و ششماه) انجام گردید. بلافاصله بعد از اتمام واکسیناسیون و دوسال بعد از انجام واکسیناسیون، سطح پادتن محافظتی واکسن هپاتیت B اندازهگیری و مقایسه شد. عیار پادتن بالاتر از IU/ml 10 به عنوان سطح ایمنی مطلوب در نظر گرفته شد. یافتهها : 30 تا 45 روز پس از دوز سوم واکسن، 95.6% از افراد واکسینه شده به روش تسریع شده و 93% از افراد با روش متداول از سطح ایمنی مطلوب برخوردار بودند. دوسال پس از دریافت دوز سوم واکسن در گروههای متداول و تسریع شده به ترتیب سطح ایمنی مطلوب 97.7% و 94.5% تعیین شد. از نظر میزان ایمنیزایی، اختلاف آماری معنیداری بین دو روش یافت نشد. نتیجهگیری : این مطالعه نشان داد که تفاوت معنیداری از نظر ایجاد ایمنی علیه هپاتیت B در دو روش واکسیناسیون متداول و تسریع شده وجود ندارد.
اعظم خزاعی پور، سمیه نمرودی، شهره تازیکی، دوره 22، شماره 2 - ( تابستان 1399 )
چکیده
زمینه و هدف: سرب از سمیترین آلایندههای محیط زیست بوده که برای جانوران از جمله انسان بسیار خطرناک است. لذا استفاده از ترکیبات مختلف چون نانوکیتین برای حذف سرب از محیطهای آبی در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته است. این مطالعه به منظور تعیین اثر نانوکیتین بر میزان جذب بافتی استات سرب در کبد موشهای صحرایی انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه تجربی روی 15 سر موش صحرایی نژاد ویستار با وزن 150 تا 180 گرم و سن 8 تا 10 هفته انجام شد. حیوانات در سه گروه پنج تایی شامل گروه شاهد، گروه دریافت کننده سرب (50 mg/kg/bw) و گروه دریافت کننده سرب (50 mg/kg/bw) توام با نانوکیتین (1.6 mg/kg/bw) قرار گرفتند و بهمدت 6 هفته گاواژ شدند. سپس بافتهای کبد جدا و غلظت سرب با دستگاه جذب اتمی اندازهگیری شد. بافتهای کبد برای رنگآمیزی هماتوکسیلین - ائوزین آمادهسازی و سپس بهوسیله میکروسکوپ نوری بررسی شدند.
یافتهها: میانگین غلظت سرب در بافت کبد گروه شاهد، دریافتکننده سرب و دریافتکننده سرب توام با نانوکیتین بهطور همزمان به ترتیب برابر با 0.45±8.01 ، 4.73±45.41 ، 0.83±17.06 میکروگرم بر گرم تعیین شد. غلظت کبدی سرب در گروه دریافتکننده سرب نسبت به گروه شاهد بهطور معنیداری افزایش یافت (P<0.05). همچنین غلظت کبدی سرب در گروه دریافتکننده سرب توام با نانوکیتین نسبت به گروه دریافتکننده سرب بهطور معنیداری کاهش یافت (P<0.05). مطالعات هیستوپاتولوژیک بیانگر کاهش ضایعات بافتی (دژنره شدن و نکروز هپاتوسیتهای کبدی، پرخونی و احتقان شدید در بافت کبد) در گروه دریافت کننده سرب توام با نانوکیتین نسبت به گروه دریافت کننده سرب به تنهایی بود.
نتیجهگیری: نانوکیتین بدون داشتن اثرات منفی بر بافت کبد میتواند باعث افزایش حذف و مانع جذب فلز سرب در بافت کبد موشهای صحرایی باشد
سامان برزگر، طیبه نوری، محمدحسین فرزایی، مظفر خزاعی، سمیرا شیروئی، دوره 24، شماره 3 - ( پاییز 1401 )
چکیده
زمینه و هدف: مصرف مزمن اوپیوئیدها منجر به بروز تحمل به اثرات ضددردی آنها میشود. پروتئین کیناز C ، آدنیلیل سیکلاز، نیتریک اکساید و گلیکوژن سنتاز کیناز 3 بتا (GSK-3β) مکانیسمهای مولکولی درگیر در تحمل مورفین هستند. لیتیوم باعث فعال شدن مسیر فسفاتیدیلینوزیتول 3 کیناز (PI3K) / پروتئین کیناز بتا (AKT) میشود که GSK-3β را مهار کرده و تحمل ناشی از مورفین را کاهش میدهد. این مطالعه به منظور تعیین ثر لیتیوم بر علایم وابستگی به مورفین و تحمل به اثرات ضددردی آن در موشهای سوئیسی از طریق سیگنالینگ GSK-3β انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه تجربی روی 56 سر موش سوری سوئیسی آلبینو نر بالغ (8 گروه 7 تایی) انجام شد. تزریق داخل صفاقی مورفین با غلظتهای 50 ، 50 و 75 میلیگرم بر کیلوگرم وزن بدن در ساعات 8 صبح، 11 صبح و 16 عصر به مدت 4 روز انجام شد و تک دوز 50 میلیگرم بر کیلوگرم وزن بدن در روز پنجم انجام گردید. اثرات سه دوز خوراکی لیتیوم در غلظتهای 1 ، 5 و 10 میلیگرم بر کیلوگرم وزن بدن 45 دقیقه قبل از تزریق مورفین، بر تحمل ناشی از مورفین بررسی شد. برای بررسی تحمل ضددرد در روزهای 1 ، 3 و 5 مطالعه، تستهای Tail flick و Hot plate انجام شد. در روز آخر مغز موشها به منظور اندازهگیری سطح نیتریت، ارزیابی بافتشناسی و ایمونوهیستوشیمی برای p-گلیکوژن سنتاز (p-GSSer640) جمعآوری شدند.
یافتهها: مصرف همزمان لیتیوم به طور معنیداری تحمل ضددرد را در مقایسه با گروه مورفین در روز 3 و 5 افزایش داد (P<0.05). لیتیوم افزایش سطح نیتریت ناشی از مورفین و همچنین آسیب مغزی را کاهش داد. لیتیوم، اثرات محافظتی بر تحمل به مورفین را در آزمایش ایمونوهیستوشیمی 640p-GSSer نشان داد و فسفوریلاسیون GS در ریشه سرین 640 توسط GSK-3β را کاهش داد.
نتیجهگیری: تجویز لیتیوم سبب کاهش تحمل مورفین در موشهای سوئیسی نر بالغ گردید.
|
|
|
|
|
|