20 نتیجه برای اکبری
دکتر حافظ تیرگر فاخری، دکتر رضا ملکزاده، دکتر محمدرضا اکبری، دکتر مسعود ستوده،
دوره 6، شماره 1 - ( بهار و تابستان 1383 )
چکیده
مقدمه و هدف: مطالعات اندکی در کشورهای غرب آسیا در مورد شیوع بیماری سلیاک صورت گرفته است و در ایران تنها یک مطالعه به بررسی شیوع بیماری سلیاک در اهداء کنندگان خون پرداخته است. هدف این مطالعه بررسی شیوع بیماری سلیاک در شهر ساری است. مواد و روش ها: این مطالعه توصیفی در سال 1382 روی 1438 نفر (686 مرد و 752 زن، متوسط سن 35.5 سال از محدود سنی 18-66 سال) افراد اهل شهر ساری به روش تصادفی لایه ای انجام گردید. نمونه های خون افراد مورد مطالعه تهیه شد. در تمامی نمونه ها IgA سرم بررسی و افراد مبتلا به کمبود IgA از مطالعه خارج شدند. تمامی نمونه های تحت بررسی human recombinant tTG) IgA tissue transglutaminase antibody )قرار گرفتند. تمامی افرادی که سرولوژی مثبت برای آنتی بادی tTG داشتند، نمونه برداری از روده باریک صورت گرفت. بیوپسی ها بر اساس کارایتریای اصلاح شده Marsh طبقه بندی شدند. یافته ها: در تمامی نمونه ها IgA سرم طبیعی بود. 13 نفر از نظر آنتی بادی IgA - tTG مثبت بودند (6 مرد و 7 زن متوسط سن 37.5 سال). تمامی افرادی که سرولوژی مثبت داشتند به جز یک نفر در بیوپسی از روده باریک تغییرات بافتی منطبق بر انتروپاتی حساس به گلوتن در آنها یافت گردید. یکی از 13 نفر Marsh مرحله صفر، 8 نفر Marsh مرحله I، 3 نفر Marsh مرحله II و 1 نفر Marsh مرحله IIIa داشتند. نتیجه گیری: حداقل شیوع حساسیت به گلوتن در افراد عموم جامعه در شمال ایران 1 به 120 است. این یافته مشابه نتایج مطالعه انجام شده در مطالعه اهداء کنندگان خون و نیز مشابه شیوع بیماری سلیاک در کشورهای غربی است. لذا بیماری سلیاک در ایران نادر نیست.
دکتر محمدرضا جلالی ندوشن، دکتر مهدیه مرادی، دکتر حسن محمد حسینی اکبری، نادر فلاح،
دوره 9، شماره 4 - ( زمستان 1386 )
چکیده
زمینه و هدف : آپاندیسیت شایعترین جراحی شکم حاد است که در حال حاضر پاتوژنز آن به درستی مشخص نیست. شواهد فزایندهای مبنی بر درگیری سیستم عصبی در تنظیم ایمنی و پاسخهای التهابی وجود دارد. در این مطالعه وضعیت سیستم عصبی و ماست سلهای رودهای در آپاندیسهای طبیعی و ملتهب ارزیابی گردید.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی روی 45 نمونه آپاندیس بیمارانی که طی سالهای 79 لغایت پایان اسفند ماه 80 در مرکز پزشکی آموزشی درمانی شهید مصطفی خمینی تهران تحت عمل آپاندکتومی قرار گرفته بودند، انجام شد. بیماران به سه گروه 15 نفره آپاندیسیت حاد با علائم بالینی و پاتولوژی، آپاندیسیت حاد از نظر بالینی بدون یافتههای هیستولوژی و آپاندیس طبیعی به عنوان گروه کنترل تقسیم شدند. نمونهها با روش ایمونوهیستوشیمی برای مارکرهای سیناپتوفیزین به منظور مشاهده فیبرهای عصبی، S100 برای بررسی سلولهای شوان و نیز به روش هیستوشیمی رنگآمیزی تولوئیدن بلو برای مشاهده ماستسلها بررسی شدند. سپس تعداد فیبرهای عصبی، سلولهای شوان در زیر مخاط و لایه عضلانی و تعداد ماست سلها در زیر مخاط در 20 میدان میکروسکوپی شمارش و میانگین تعداد در هر میدان با بزرگنمایی 400 تعیین گردید. دادهها با استفاده از آزمون آنالیز واریانس تجزیه و تحلیل گردید.
یافتهها : در مطالعه انجام شده اختلاف معنیداری از نظر وجود سلولهای عصبی شوان، فیبر عصبی و سلول ایمنی ماست سل بین سه گروه وجود داشت. بدین ترتیب که در گروه اول در مقایسه با دو گروه بعدی خصوصاً گروه کنترل افزایش داشت (05/0P<). آزمون تکمیلی دانکن نشان داد که در مورد متوسط سلولهای شوان در زیر مخاط و لایه عضلانی و همچنین تعداد ماست سلها در زیر مخاط از لحاظ آماری در سه سطح جداگانه قرار داشتند. اما در مورد متوسط تعداد فیبرهای عصبی در زیرمخاط و لایه عضلانی گروه اول در یک سطح و گروه دوم و سوم در یک سطح قرار داشتند.
نتیجهگیری: این مطالعه نشان داد که افزایش واضح در اجزاء عصبی و ماست سلها در آپاندیسیت حاد بیانگر این مطلب است که ارتباطی عملکردی بین سیستم عصبی روده ، ماست سلها و پاتوژنز آپاندیسیت حاد وجود دارد. اگر چه مکانیسم واقعی هنوز مشخص نمیباشد.
فاطمه غیاثی، دکتر اصغر اکبری،
دوره 10، شماره 4 - ( زمستان 1387 )
چکیده
زمینه و هدف : وضعیت تحمل وزن وضعیت کاربردی محسوب میشود، اما اطلاعات کمی درباره آن و حس وضعیت زانو در دسترس است. این مطالعه به منظور مقایسه حس وضعیت مفصل زانو در وضعیت تحمل وزن با وضعیت عدم تحمل وزن در زنان و مردان و تعیین اثرات زاویه هدف بر حس وضعیت مفصل زانو انجام شد. روش بررسی : این مطالعه مداخلهای روی 44 شخص سالم (22زن و 22مرد) از طریق نمونهگیری ساده غیراحتمالی در دانشگاه علوم پزشکی زاهدان طی سال 1385 انجام شد. از فرد خواسته میشد که با چشم بسته زانویش را در وضعیت به شکم خوابیده یا در وضعیت ایستاده خم کند. سه زاویه هدف (فلکشن 45، 60 و 90 درجه زانو) توسط هر شخص بازسازی و خطای زوایای بازسازی شده از طریق گونیامتر الکترونیکی اندازهگیری شد. نتایج به صورت خطای مطلق، خطای نسبی وvariable error جمعآوری گردید. دادهها با آزمون تحلیلی واریانس چندگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافتهها: تفاوت قابل توجهای درخطای زاویه بازسازی شده بین گروههای تحمل وزن و عدم تحمل وزن وجود داشت (P<0.05). درحالیکه تفاوت معناداری در خطای بازسازی زاویه در زنان و مردان دیده نشد. همچنین تفاوتی در زاویه هدف نیز وجود نداشت. نتیجهگیری: این مطالعه نشان داد که اشخاص در وضعیت تحمل وزن بیشتر قادر به شناخت و تعریف زوایا هستند. امکان دارد در وضعیت ایستاده، حجم وسیعتری از اطلاعات آورانهای حس عمقی از منابعی جز زانو و مفاصل اندام تحتانی تست شده ارسال گردد.
دکتر مهناز فولادی نژاد، ناصر بهنام پور، علی پاشایی زنجانی، محمد هادی قریب، مرجان اکبری کامرانی،
دوره 10، شماره 4 - ( زمستان 1387 )
چکیده
زمینه و هدف : برای ارزیابی میزان موفقیت مراقبتهای ویژه نوزادان در دنیا بانکهای اطلاعاتی شامل وزن زمان تولد، سن حاملگی و نتایج تستهای آزمایشگاهی مختلفی بهوجود آمده است. به علاوه برای بررسی تفاوت بیماران مختلف بستری شده در NICUها و مقایسه پیامد آنها سیستمهای امتیازبندی مختلفی از جمله SNAP وCRIB تعیین و ارزشگذاری شده است. این مطالعه به منظور ارزیابی خدمات پیشبینی ابزار نمرهدهی CRIB در پیشبینی پیامد نوزادان نارس با وزن بسیار پایین بستری شده در بخش مراقبت ویژه نوزادان انجام شد. روش بررسی: در این مطالعه توصیفی مقطعی برای 46 نوزاد با سن حاملگی زیر 37 هفته و وزن کمتر از 1500 گرم پرسشنامهای شامل جنس، وزن زمان تولد، سن حاملگی، مدت بستری، سن در هنگام ترخیص یا مرگ، عوارض و سایر اطلاعات مربوط به CRIB تکمیل شد. یافتهها : میزان مرگ در این مطالعه 17 نفر (37 درصد) بود. شایعترین علت مرگ نارسایی تنفسی بود. ابتلای به سندرم زجر تنفسی با افزایش 101 برابری احتمال مرگ همراه بود (6/793–9/12=CI ، 101=OR). این احتمال در مورد ابتلای به آسفیکسی زایمانی 7/4 برابر به دست آمد. متوسط وزن زمان تولد ، سن حاملگی و میانگین CRIB در گروه نوزادان زنده و نوزادان مرده به ترتیب 1201 و 934 گرم ، 30 و 28 هفته و 76/3 و 47/11 بود. با استفاده از منحنی ROC عدد 7 به عنوان cut off در نمرهدهی CRIB برای پیشبینی وقوع پیامد نامطلوب در نوزادان بهدست آمد. نتیجهگیری: میزان مرگ و میر در این مطالعه از میزانهای به دست آمده در اکثر نقاط دنیا بیشتر بود. میزان مرگ با افزایش میزان نمره CRIB ارتباط مستقیم داشت و بهخصوص در نمرات بالای 11 برقرار بود.
دکتر اصغر اکبری، دکتر محمد افشار، حسام مودی،
دوره 11، شماره 2 - ( تابستان 1388 )
چکیده
سردرد سرویکوژنیک (Cervicogenic Headache) سندرم درد مزمن نیمه سر است که منشاء آن ستون فقرات گردن یا بافت نرم اطراف آن میباشد. این نوع سردرد اختلال نسبتاً شایعی است که از آن چشمپوشی میشود. دلیل کافی برای این اختلال وجود داشته و علائم تشخیصی موجود کافی هستند. هدف از گزارش این مورد تشریح نگرش مداخلهای شامل روشهای ریلیز (Release) و انرژی ماهیچهای برای بیماری با سردرد سرویکوژنیک بود. معاینههای بالینی وجود نقاط ماشهای میوفاشیال (Myofascial trigger point) را در عضلات تراپزیوس، استرنوکلایدوماستوئید و ارکتورهای (Erectors) فوقانی ستون فقرات گردن نشان داد. کاهش دامنه حرکات روتیشن (Rotation) و فلکشن (Flexion) مشهود بود. بعد از سه جلسه درمان درد بیمار کاملاً از بین رفت. نتایج حاکی از تشخیص و درمان صحیح سردرد سرویکوژنیک بود.
دکتر اصغر اکبری، فاطمه غیاثی، مریم براهویی، محمدرضا عرب کنگان،
دوره 11، شماره 4 - ( زمستان 1388 )
چکیده
زمینه و هدف : تمرین ثباتدهنده گردن روشی است که برای بهبود مکانیسمهای درونی ستون فقرات طراحی شده است و سبب ثبات فقرات گردن و آسیبناپذیری آن میگردد. این مطالعه به منظور تعیین اثربخشی تمرینهای اختصاصی ثباتدهنده عضلات گردن نسبت به تمرینهای دینامیک در بهبود ناتوانی و درد مزمن گردن انجام شد. روش بررسی : این کارآزمایی بالینی تصادفی کنترل شده دو سوکور روی 26 بیمار مراجعه کننده به کلینیک فیزیوتراپی دانشگاه علوم پزشکی زاهدان با تشخیص درد مزمن گردن طی سالهای 86-1385 انجام شد. بیماران به صورت تصادفی در دو گروه 13تایی تمرینهای ثباتدهنده و دینامیک قرار گرفتند. درد (رتبهای) با مقیاس اندازهگیری دیداری درد و Northwick Park Neck Pain Questionnaire (NPNPQ)، شدت ناتوانی (رتبهای) با Neck Disability Index (NDI)، قدرت عضلات گردن (بار) توسط Dynatest و دامنههای حرکتی (درجه) با گونیامتر مخصوص گردن قبل و پس از درمان ارزیابی شد. برنامه درمان برای هر دو گروه شامل 24 جلسه تمرین طی 12 هفته، هر هفته 2 جلسه و هر جلسه 45 دقیقه بود. از آزمونهای t مستقل ، منویتنی ، t زوج و ویلکاکسون به ترتیب برای مقایسه نتایج قبل و بعد درمان بینگروهی و درونگروهی استفاده گردید. یافتهها : میانگین درد گردن (NPNPQ) در گروه ثباتدهنده از 77/0+-23/18 به 39/4+-54/7 و در گروه دینامیک از 99/3+-31/18 به 89/3+-85/11 کاهش یافت (P<0.05). میانگین ناتوانی (NDI) در گروه ثباتدهنده از 99/4+-69/22 به 09/4+-23/8 و در گروه دینامیک از 88/4+-23/22 به 54/5+-92/14 کاهش یافت (P<0.05). افزایش قدرت عضلات، دامنه حرکتی اکستانسیون و کاهش میانگین درد و ناتوانی بعد از درمان در گروه ثباتدهنده نسبت به گروه دینامیک بیشتر بود (P<0.05). اختلافی بین دو گروه از نظر قدرت عضلات فلکسور و فلکسور طرفی چپ و نیز دامنه فلکسیون و فلکسیون طرفی راست و چپ بعد از درمان وجود نداشت. نتیجهگیری : این مطالعه نشان داد که هر دو روش تمرین ثباتدهنده و تمرین دینامیک گردن در بیماران با درد مزمن گردن سبب افزایش قدرت عضلات سطحی و عمقی گردن، افزایش دامنههای حرکتی آن و کاهش درد و ناتوانی میشوند. همچنین استفاده از تمرینهای ثباتدهنده در کاهش درد و ناتوانی و افزایش قدرت، موثرتر از تمرینهای دینامیک بود.
اصغر محمدپوراصل، محمد حسن صاحبی حق، فاطمه رستمی، الهه سیدرسولی، حسین اکبری، مهناز جبرئیلی، ماهنی موسوی پور شیری فرد، سارا ایمان پور،
دوره 12، شماره 3 - ( پاييز 1389 )
چکیده
زمینه و هدف : رشد کودکان در دو سال اول زندگی با عواملی نظیر مشخصات دموگرافیک، مراقبتهای دوران بارداری و وضعیت تغذیه ارتباط دارد. این مطالعه به منظور تعیین عوامل مرتبط با رشد نامطلوب کودکان 6 تا 24 ماهه در شهر تبریز انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه مورد شاهدی 233 کودک با رشد نامطلوب (گروه مورد) و 412 کودک با رشد مطلوب (گروه شاهد) به صورت غیرتصادفی از پنج مرکز بهداشتی و درمانی طی سال 1386 بررسی شدند. پرسشنامهای شامل سؤوالاتی در خصوص مشخصات دموگرافیک، سابقه باروری و وضعیت تغذیه کودک از طریق مصاحبه با مادران کودکان تکمیل گردید. ارتباط عوامل مختلف با رشد نامطلوب کودکان با استفاده از رگرسیون لجستیک در نرمافزارهای SPSS-14 و EPI-Info 2000 تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها : بیمار شدن کودک در فاصله دو نوبت مراجعه (OR=4.23, 95% CI: 2.95-6.07, P<0.001)، ناخواسته بودن بارداری (OR=1.87, 95% CI: 1.20-2.93, P<0.006) ، جنس مؤنث (OR=1.51, 95%CI: 1.05-2.17, P<0.025) ، وزن کم هنگام تولد (OR=1.0, 95% CI: 0.99-1.01, P<0.097) و داشتن اختلاف خانوادگی (OR=1.22, 95% CI: 1.01-1.47, P<0.045) با رشد نامطلوب کودکان ارتباط داشت. نتیجهگیری : با توجه به یافتههای این مطالعه استفاده از روشهای مطمئن پیشگیری از بارداری و کمک به کاهش بارداریهای ناخواسته، آموزش والدین در باره تغذیه کودکان بهویژه در دوران بیماری کودکان و ارائه مشاوره در کاهش اختلاف خانوادگی برای ارتقای سلامت کودکان پیشنهاد میگردد.
کتایون جلالی آریا، فاطمه ناهیدی، صدیقه امیر علی اکبری، دکتر سید حمید علوی مجد،
دوره 12، شماره 3 - ( پاييز 1389 )
چکیده
زمینه و هدف : نوجوانی دوره پرتلاطمی است که تغییرات جسمانی، جنسی و روانی زیادی را در بردارد .لذا محققین معتقدند که نوجوانان در دوران بلوغ باید از آگاهیهای لازم این دوره بحرانی مطلع گردند؛ زیرا ناآگاهی و بیاطلاعی آنان امکان بروز انحرافات و لغزشهای جنسی را بیشتر میکند. این مطالعه به منظور تعیین زمان و روش مناسب آموزش بهداشت باروری به دختران از دیدگاه والدین و معلمان شهر گرگان انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه توصیفی 400 والد (200 زوج) و 50 معلم دانشآموزان دبیرستانهای دخترانه شهرگرگان طی سال 1382 به روش نمونهگیری چندمرحلهای انتخاب شدند. با استفاده از پرسشنامه مشتمل بر دو بخش خصوصیات دموگرافیک و نظرسنجی که خود شامل سه مبحث لقاح و حاملگی، تنظیم خانواده و ایدز و بیماریهای مقاربتی بود؛ دادهها جمعآوری شدند. برای تعیین فراوانی و درصد دادهها از آمار توصیفی با استفاده از نرمافزار SPSS-9 استفاده شد. یافتهها : 43.5% از مادران و 38.5% پدران بهترین زمان آموزش لقاح و حاملگی را هنگام ازدواج و 46درصد از معلمان بهترین زمان را سال سوم و پیشدانشگاهی ذکر کردند. 55 درصد والدین و 56 درصد معلمان زمان مناسب برای آموزش تنظیم خانواده را هنگام ازدواج مناسب دانستند. 32 درصد معلمان بهترین زمان را برای آموزش ایدز و بیماریهای مقاربتی سال سوم دبیرستان و دوره پیشدانشگاهی ذکر نمودند. همچنین 30.7% پدران و 38درصد معلمان، سال اول و دوم دبیرستان را زمان مناسب برای آموزش عنوان نمودند. 45 درصد مادران و 44 درصد معلمان مناسبترین روش آموزش را مراجعه نوجوان به مامای حاضر در مدرسه بیان کردند. نتیجهگیری : این مطالعه نشان داد که بیشتر والدین و معلمان با آموزش بهداشت باروری در دوران دبیرستان و هنگام ازدواج موافق بوده و مناسبترین روش اطلاعرسانی را تدریس در مدرسه و حضور ماما در مدارس به عنوان مشاور ذکر کردند.
فرانک صفدری ده چشمه، تهمینه صالحیان، مهدی صفری، نسرین اکبری، فاطمه دریس، محبوبه نوربخشیان،
دوره 14، شماره 1 - ( بهار 1391 )
چکیده
زمینه و هدف : اعمال جراحی شکمی و از جمله جراحیهای ژنیکولوژیک در بیماران سبب اختلال در حرکات معدی رودهای میشود. تغذیه زودرس و حرکت بیمار از مداخلات غیردارویی هستند که ممکن است در برگشت حرکات روده مفید واقع گردند. شروع زودرس تغذیه پس از سزارین هنوز بهطور روتین در بیمارستانها اجرا نمیشود. این مطالعه به منظور تعیین اثر مایع درمانی خوراکی زودرس بر بازگشت عملکرد روده و رضایتمندی زنان نخستزا پس از عمل سزارین انتخابی تحت بیهوشی عمومی انجام شد. روش بررسی : این کار آزمایی بالینی روی 120 زن نخستزا پس از سزارین انتخابی تحت بیهوشی عمومی در بیمارستان هاجر شهرکرد طی ششماه اول سال 1387 انجام شد. زنان به صورت تصادفی در دو گروه 60 نفری مداخله و کنترل قرار گرفتند. در گروه مداخله تغذیه زودرس با مایعات شفاف 4 ساعت بعد از عمل، بدون در نظر گرفتن صدای روده و تغذیه جامد پس از سمع صدای روده انجام شد. تغذیه گروه کنترل 12 ساعت بعد از عمل با مایعات آغاز و در صورت تحمل، رژیم نرم و در وعده بعدی غذای معمولی دریافت نمودند. برگشت حرکات روده، زمان شروع حرکت بیمار، رضایتمندی و ترخیص از بیمارستان و عوارض در دو گروه با هم مقایسه گردید. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS-15 و آزمونهای آماری کایاسکوئر، تی تست، آنالیز واریانس یکطرفه تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها : میانگین فاصله زمانی سمع صدای روده (1.38±9.5 ساعت در برابر 2.5±12.5)، دفع گاز (3.61±15.7 در برابر 4.1±22.4 ساعت)، زمان احساس حرکات روده (1.99±10.8 در برابر 3.4±15.7 ساعت) و دفع مدفوع (3.65±18.9 در برابر 4.8±23.4 ساعت) در گروه مداخله نسبت به گروه کنترل به صورت معنیداری کوتاهتر بود (P<0.05). راهرفتن و پایین آمدن از تخت در گروه مداخله (14.1 ساعت) زودتر از گروه کنترل (18.8ساعت) بود (P<0.05). رضایتمندی گروه مداخله به طور معنیداری بیشتر از گروه کنترل بود (P<0.05). نتیجهگیری : نتایج این مطالعه نشان داد که تغذیه زودرس مایعات بعد از عمل سزارین انتخابی در مقایسه با روش معمول با برگشت سریعتر حرکات رودهای، تحرک سریعتر فرد و افزایش رضایتمندی همراه است.
اصغر اکبری، مریم میری تربقان، عبدالوهاب پورقاز،
دوره 14، شماره 4 - ( زمستان 1391 )
چکیده
زمینه و هدف : سندرم درد میوفاشیال یکی از وضعیتهای دردناک سیستم موسکولواسکلتال است. در اثربخشی روشهای درمانی اختلاف نظر وجود دارد. این مطالعه به منظور مقایسه اثر فونوفورزیس دیکلوفناک و آموزشهای ارگونومی بر درد گردن و شانه زنان دارای نقاط ماشهای در عضله تراپزیوس انجام شد. روش بررسی : این کارآزمایی بالینی روی 30 دختر دانشجو دارای نقاط ماشهای عضله تراپزیوس در کلینیک فیزیوتراپی رزمجومقدم دانشگاه علوم پزشکی زاهدان طی سال 1390 انجام شد. بیماران به صورت تصادفی ساده در سه گروه 10 نفری فونوفورزیس دیکلوفناک، آموزشهای ارگونومی و کنترل قرار گرفتند. در گروه فونوفورزیس ژل دیکلوفناک روی پوست مالیده شد و سپس اولتراسوند یک مگا هرتز از نوع مداوم با شدت 5/1 وات بر سانتیمترمربع به مدت 4 دقیقه دریافت نمودند. به گروه ارگونومی آموزشهایی برای حفظ پاسچر مناسب در طی انجام امور روزمره داده شد. گروه کنترل اولتراسوند روشن بدون خروجی دریافت نمودند. درمان به مدت 12 جلسه در 4 هفته و هر هفته 3جلسه انجام شد. قبل و بعد از مداخله درد گردن با پرسشنامه NPNPQ (The Northwick Park Neck Pain Questionnaire) و درد و ناتوانی شانه با پرسشنامه SPADI (Shoulder Pain And Disability Index) سنجیده شد. دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS-17 و آزمونهای آماری Kolmogorov-Smirnov، paired t-test، One-way ANOVA و Tukey تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها : نمره درد گردن در گروه فونوفورزیس از 3.5±18 به 4.4±7.6 و در گروه ارگونومی از 3.5±17.8 به 3.4±10.5 کاهش یافت (P<0.05). همچنین نمره درد و ناتوانی شانه در گروه فونوفورزیس از 28.1±106.2 به 30.7±36.76 و در گروه ارگونومی از 22.9±103.3 به 12.3±26.2 کاهش یافت (P<0.05). بین نتایج قبل و بعد از درمان در گروه کنترل اختلاف آماری معنیداری وجود نداشت. بعد از درمان اختلاف آماری معنیداری بین دو گروه درمان از نظر درد و ناتوانی گردن و شانه وجود نداشت. کاهش درد بین دو گروه درمان و کنترل از نظر آماری معنیدار بود (P<0.05). نتیجهگیری : نتایج این مطالعه نشان داد که فونوفورزیس دیکلوفناک و آموزشهای ارگونومی در کاهش درد گردن، درد و ناتوانی شانه در بیماران دارای نقاط ماشهای در عضله تراپزیوس موثر است و هیچیک از دو روش درمانی نسبت به دیگری برتری نداشت.
رحیم احمدی، شیما اکبری راد، مریم مرادی بیناباج،
دوره 15، شماره 2 - ( تابستان 1392 )
چکیده
زمینه و هدف : استرس بیحرکتی اثرات گوناگونی بر فعالیت آنزیمهای بدن دارد. این مطالعه به منظور تعیین اثر حفاظتی عصاره آبی گیاه آلوئهورا بر سطح سرمی آنزیم کراتینکیناز موشهای صحرایی نر مواجههیافته با استرس بیحرکتی حاد و مزمن انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 45 سر موش صحرایی نر نژاد ویستار با وزن تقریبی 30±200gr و سن 8 هفته انجام شد. موشها بهطور تصادفی به 9 گروه 5 تایی شامل شاهد، دریافت کننده نرمال سالین، تحت استرس بیحرکتی مزمن، تحت استرس بیحرکتی حاد، تحت استرس بیحرکتی مزمن دریافت کننده نرمالسالین، تحت استرس بیحرکتی حاد دریافت کننده نرمالسالین، دریافت کننده عصاره آبی گیاه آلوئهورا (600 mg/kg/daily)، تحت استرس بیحرکتی مزمن دریافت کننده عصاره آبی گیاه آلوئهورا (600 mg/kg/daily) و تحت استرس بیحرکتی حاد دریافت کننده عصاره آبی گیاه آلوئهورا (600 mg/kg/daily) تقسیم شدند. عصاره آبی گیاه آلوئهورا به صورت گاواژ، قبل از اعمال استرس بیحرکتی تجویز شد. حیوانات در بیحرکتی مزمن، روزانه 2 ساعت و به مدت 3 هفته و در بیحرکتی حاد روزانه 8 ساعت و به مدت یک هفته تحت استرس بیحرکتی قرار گرفتند. پس از پایان تجربیات، نمونههای خونی به روش خونگیری از قلب تهیه شدند و سطح سرمی آنزیم کراتین کیناز به روش اسپکتروفتومتری اندازهگیری شد. دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS-19 و آزمونهای آنالیز واریانس یکطرفه و آزمون تعقیبی Tukey تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها : سطح سرمی آنزیم کراتین کیناز (units/L) در گروههای تحت بیحرکتی مزمن (104.96±2367.20) و حاد (234.75±2177.80) نسبت به گروه شاهد (706.40±1240.40) دچار افزایش آماری معنیداری گردید (P<0.001) و این میزان در گروه دریافت کننده عصاره آبی گیاه آلوئهورا (171.41±1619.80) و گروههای تحت بیحرکتی حاد و مزمن دریافت کننده عصاره آبی گیاه آلوئهورا (206.03±1619.00) و بیحرکتی مزمن دریافت کننده عصاره آلوئهورا (106.07±1448.00) تغییر آماری معنیداری نشان نداد. نتیجهگیری : این مطالعه نشان داد که گاواژ عصاره آبی گیاه آلوئهورا (600 mg/kg/daily) به موشهای صحرایی میتواند از افزایش سطح سرمی آنزیم کراتینکیناز حاصل از استرس بیحرکتی جلوگیری نماید.
بابک باقری، وحید مخبری، نگین اکبری، صمد گلشنی، ساسان طبیبان،
دوره 15، شماره 3 - ( پاییز 1392 )
چکیده
جدا شدن شریان کرونر اصلی چپ از سینوس والسالوای سمت راست بسیار نادر بوده و انسیدانس 1-3/0 درصد در جمعیت عادی دارد. برای مشخص کردن تیپ آنومالی، سیتی آنژیوگرافی بسیار کمک کننده است؛ اما در بسیاری اوقات، نمای آنژیوگرافی در نمای right anterior oblique نوع مسیر کرونر را نشان میدهد. آنومالی شریان کرونر چپ از سینوس والسالوای سمت راست، ممکن است با انفارکتوس میوکارد یا مرگ ناگهانی قلبی تظاهر کند. به همین علت شناخت آن از اهمیت بالایی برخوردار است. در این مقاله بیماری گزارش میشود که به علت آنژین بعد از انفارکتوس میوکارد به منظور آنژیوگرافی کرونر به بیمارستان ارجاع شد و ناهنجاری جدا شدن شریان کرونر اصلی چپ از سینوس والسالوای سمت راست در وی مشاهده گردید.
الهام اکبری، ناهید هواسی سومار، سیمین رونقی،
دوره 21، شماره 4 - ( زمستان 1398 )
چکیده
زمینه و هدف: والدین کودکان مبتلا به سرطان بیشتر از والدین کودکان سالم در معرض مشکلات روانشناختی از قبیل اضطراب، افسردگی، استرس و بهطور کلی تهدید سلامت روان هستند. این مطالعه به منظور تعیین اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد به شیوه گروهی بر خودکارآمدی مادران دارای فرزند مبتلا به سرطان انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه شبهتجربی روی 30 مادر دارای فرزند مبتلا به سرطان مراجعه کننده به مرکز طبی کودکان در شهر تهران طی سال 1396 انجام شد. مادران بهطور غیرتصادفی در دو گروه 15 نفری کنترل و مداخله قرار گرفتند. برای گردآوری دادهها از پرسـشنامه خودکارآمدی والدینی دومکا و همکاران سال 1996 استفاده شد. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در 10 جلسه دو ساعته به شیوه گروهی برای گروه مداخله اجرا گردید و برای مادران گروه کنترل مداخلهای ارایه نشد.
یافتهها: میانگین نمره خودکارآمدی والدین دارای کودک مبتلا به سرطان در پیشآزمون 6.40±31.40 و پسآزمون 13.35±53.87 تعیین شد و این تفاوت از نظر آماری معنیدار بود (P<0.05). میانگین نمره خودکارآمدی والدین گروه کنترل در پیشآزمون 5.73±30.07 و در پسآزمون 7.58±29 تعیین گردید که این تفاوت از نظر آماری معنیداری نبود.
نتیجهگیری: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بهطور معنیداری باعث بهبود خودکارآمدی والدینی مادران دارای فرزند مبتلا به سرطان میگردد.
زهرا اکبریان راد، زینب کفشگر، ثریا خفری، رقیه خداداد هتکه پشتی، زهره برزگر، محسن حق شناس مجاوری،
دوره 22، شماره 3 - ( پاييز 1399 )
چکیده
زمینه و هدف: کولیک شیرخوارگی با ایجاد دلپیچه و بیقراری در شیرخوار سبب اضطراب و نگرانی بسیاری از والدین میگردد. این مطالعه به منظور تعیین فراوانی کولیک شیرخوارگی و عوامل مستعد کننده آن در شهر بابل انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی – تحلیلی مقطعی روی 591 شیرخوار (321 دختر و 270 پسر) در مرکز آموزشی درمانی آیت الله روحانی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی بابل طی سالهای 97-1395 انجام شد. نوزادان با وزن 2500 تا4000 گرم و سن بیشتر یا مساوی 37 هفته بدون مشکلات زمینهای وارد مطالعه شدند و در هفتههای 2، 4، 8 و 12 توسط یک فوق تخصص نوزادان تحت معاینه قرار گرفتند. شیرخواران بر اساس شکایت والدین و معیار Wessel در سه گروه دلپیچه با گریه (کولیکی) گروه دلپیچه بدون گریه و گروه بدون علامت تفکیک شدند. سپس عوامل خطر کولیک در سه گروه مورد مقایسه قرار گرفت.
یافتهها: 45.5 درصد از نوزادان دلپیچه همراه با گریه (کولیک) داشتند. زمان بیقراری بهطور معنیداری در هنگام شب بیشتر از صبح و عصر بود (P<0.05). همچنین در متولد شدگان به روش زایمان سزارین فراوانی کولیک بیشتر بود (P<0.05). از لحاظ پاریتی بهطور معنیداری در فرزند اول بیشتر از سایر فرزندان تظاهرات کولیک مشاهده شد (P<0.05). بین متغیرهای جنسیت، سطح تحصیلات مادر، سردرد مادر، سابقه مصرف دخانیات توسط والدین و مصرف لبنیات در مادر با کولیک شیرخوارگی ارتباط آماری معنیداری مشاهده نشد.
نتیجهگیری: علایم کولیک در نزدیک به نیمی از نوزادان وجود دارد و در فرزندان اول، شیرخواران بهدنیا آمده به روش سزارین و هنگام شب بیشتر بروز مینماید.
زهرا اکبریان راد، شهلا یزدانی، مژگان نعیمی راد، راضیه اکبرزاده، معصومه آقاسیان،
دوره 22، شماره 3 - ( پاييز 1399 )
چکیده
زمینه و هدف: میزان مرگ و میر پریناتال یکی از شاخصهای اساسی در ارزیابی سلامت جامعه و سیستم های مراقبتی و بهداشتی به شمار میرود. این مطالعه به منظور تعیین میزان مرگ پری ناتال در یک مرکز ارجاعی سطح سه مراقبت مادر و نوزاد وابسته به دانشگاه علوم پزشکی بابل انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی - تحلیلی به روش مقطعی و سرشماری روی 19234 تولد (9751 پسر و 9483 دختر) از هفته 22 بارداری تا 29 روز بعد از تولد در بیمارستان آیت اله روحانی بابل طی سالهای 96-1390 انجام شد. اطلاعاتی شامل علت مرگ نوزادی، سن مادر، نوع زایمان، نوع ناهنجاری، بیماری زمینهای مادر، شرایط مرتبط با بارداری مادر و بیماریهای همراه نوزادان فوت شده از فرم وزارت بهداشت مربوط به مرگ پریناتال جمعآوری شدند. سپس هر یک از شاخصها در هر 1000 تولد زنده محاسبه گردید.
یافتهها: شاخص مرگ پری ناتال 29.01 به ازای هزار تولد زنده و در نوزادان پسر و دختر به ترتیب 16.17 و 12.84 در هزار تولد زنده محاسبه شد. سهم زایمان واژینال 9.67 و سزارین 19.34 تعیین شد. از تعداد کل 558 مورد مرگ پری ناتال 59.9 درصد مرگها بهدلیل مرگ داخل رحمی با شاخص 17.37 ، 40.1 درصد مرگها بهدلیل مرگ نوزادی با شاخص 11.63 بودند. بیشتر موارد مرگ نوزادی (74درصد) طی 24 ساعت اول تولد رخ داده بود و از لحاظ سن حاملگی 86.02 درصد کمتر از 37 هفته بارداری با شاخص 24.95 و وزن تولد پایین 83.8 درصد با شاخص 24.31 بودند. بیماری زمینهای در مادران در 25.6 درصد و شرایط مرتبط با بارداری در 74.4 درصد موارد یافت شد. زجر جنینی در 14.4 درصد با شاخص 4.20 بیشترین بیماری همراه نوزاد هنگام مرگ یا مسبب مرگ در نوزادان نارس تعیین شد. اختلالات مشخص با منشا دوران پیرامون تولد، ناهنجاریهای بدو تولد و کروموزومی و حوادث و سوانح به ترتیب 10.09 ، 4.06 و 0.58 در هر هزار تولد زنده از سایر علل مرگ پریناتال بودند.
نتیجهگیری: تولد نوزادان نارس و کم وزن از مهمترین و بیشترین عوامل مرگهای پریناتال تعیین شد که علل عمده آن، شرایط مرتبط با بارداری و سپس بیماری زمینهای مادر است. لذا تاکید بر مراقبتهای کافی دوره پره ناتال، شناسایی و پیگیری مادران با بیماریهای زمینهای میتوانند در کاهش مرگهای پریناتال مؤثر باشند.
فرزاد شریف نژاد، سمیرا عشقی نیا، حمیده اکبری،
دوره 23، شماره 4 - ( زمستان 1400 )
چکیده
زمینه و هدف: دیابت از شایعترین بیماریهای غیرواگیر در جهان با عوارض ناتوان کنننده و میزان مرگ و میربالاست که به دنبال کمبود انسولین، مقاومت به آن یا هر دو به وجود میآید. نقش تغذیه و برخی ریزمغذیها در ایجاد و پیشرفت بیماری بررسی شده و مطالعات نشان داده کمبود منیزیم میتواند باعث کاهش ترشح انسولین و مقاومت سلول به آن گردد. این مطالعه به منظور تعیین ارتباط سطح سرمی منیزیوم با وضعیت کنترل گلوکز خون، لیپیدهای سرم و عملکرد کلیه در بیماران مبتلا به دیابت نوع 2 و پیش دیابت انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه مورد – شاهدی روی 70 بیمار مبتلا به دیابت تیپ 2 و پره دیابت و 35 فرد سالم انجام شد. میزان گلوکز خون ناشتا، HbA1c، پروفایل چربی، کراتیینن و منیزیوم اندازهگیری شد.
یافتهها: سطح سرمی منیزیوم در بیماران دیابتی و پره دیابتی به طور معنیداری کمتر از گروه شاهد بود (P<0.05). سطح سرمی منیزیوم رابطه معکوس و معنیداری با میزان HbA1c در گروه بیماران دیابتی داشت (P<0.05). در گروه شاهد سطح سرمی منیزیوم رابطه معکوس و معنیداری با شاخصهای گلیسمیک (FBS, 2hpp) و کراتینین داشت (P<0.05). بین شاخصهای عملکرد کلیه ((Cr, eGFR و شاخصهای کنترل گلوکز خون (FBS, HbA1c, 2hpp)، همبستگی معنیداری وجود نداشت.
نتیجهگیری: سطح سرمی منیزیوم در بیماران دیابتی ارتباط معکوسی با میزان HbA1c دارد.
مینو اکبری، علی حسین رضایان، حسین رستگار، محمود آل بویه،
دوره 23، شماره 4 - ( زمستان 1400 )
چکیده
زمینه و هدف: اتصال آنتی بیوتیکها به نانوذرات باعث افزایش پتانسیل ضد باکتریایی نانوذرات و آنتی بیوتیکها میشود. این مطالعه به منظور تعیین اثر ضدباکتریایی و همولیتیک نانوکامپوزیت روی/فریت/سلولز (ZnFe2O4@Cell) (نانوذره تنها)، نانوکامپوزیت روی/فریت/سلولز آمیندار شده با triethoxysilane (3-Aminopropyl) APTES)) با نام ZnFe2O4@Cell@APTES (نانوذره پوششدار شده) و نانوکامپوزیت ZnFe2O4@Cell@APTES@Van (نانوذره پوششدار شده و اتصال یافته به ونکومایسین) علیه باکتریهای گرم منفی اشریشیا کلی (E. coli) و سودوموناس آئروژینوزا (P. aeruginosa) و باکتری گرم مثبت استافیلوکوکوس اورئوس (S. aureus) انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه توصیفی فعالیت ضدباکتریایی با روش ماکرودیلوش براث بررسی شد. حداقل غلظت مهارکنندگی (MIC) و حداقل غلظت کشندگی (MBC) برای باکتریهای E. coli ، S. aurous و P. aeruginosa تعیین شد. فعالیت همولیتیک نانوذرات با روش رنگسنجی بررسی گردید.
یافتهها: نانوذرات فعالیت همولیتیک نداشتند. ZnFe2O4@Cell و ZnFe2O4@Cell@APTES@Van اثر ضدباکتریایی قابل توجهی علیه باکتریهای گرم مثبت و منفی نداشتند و اتصال ونکومایسین منجر به فعالیت ضدباکتریایی گردید. ZnFe2O4@Cell@APTES@Van از رشد باکتریهای گرم منفی اشریشیا کلی و سودوموناس آئروژینوزا جلوگیری نمود. رشد اشریشیا کلی در غلظت 0.4mg/ml تا 85 درصد کاهش یافت و غلظت 0.1mg نانوذره از رشد سودوموناس آئروژینوزا بهطور کامل جلوگیری نمود. رشد باکتری گرم مثبت استافیلوکوکوس اورئوس در غلظت 0.3mg/ml نانوذره به طور کامل متوقف شد.
نتیجهگیری: نانوکامپوزیت دستکاری شده با ونکومایسین علیه هر دو دسته باکتری گرم مثبت و گرم منفی فعالیت ضدباکتریایی داشته و پتانسیل غلبه بر مقاومت آنتی بیوتیکی باکتریها را داراست.
حسن اسمعیلی، فاطمه چراغعلی، زهره اکبری جوکار،
دوره 24، شماره 1 - ( بهار 1401 )
چکیده
بیماری کاوازاکی یک بیماری التهابی عروق متوسط با حداکثر شیوع در شیرخواران 9 تا 11 ماهه است. مورد معرفی شده شیرخوار دختر 18 ماهه بود که با شکایت تب پایدار به مدت دو هفته به رغم استفاده از درمانهای سرپایی در مرکز کودکان طالقانی گرگان بستری شد. بررسی اکوکاردیوگرافیک با شک بالینی قوی از نظر بررسی همخوانی وضعیت قلبی بیمار با کرایترای تشخیصی قلبی در بیماری کاوازاکی انجام گرفت که منجر به تایید تشخیص و کشف عوارض جدی کرونری در شیرخوار شد. با شروع درمان به صورت همزمان با IVIG و کورتیکواستروئید بهبود در وضعیت عمومی شیرخوار حاصل شد. بهبود کاردیت حاصل از بیماری در اکوکاردیوگرافی رویت شد؛ اما طبق انتظار افزایش سایز آنوریسم عروق کرونر تا بیش از 80 روز میتواند ادامه داشته باشد. در بیمار ما افزایش سایز در مطالعات اکوکاردیوگرافی سریال رویت شد و ایجاد آنوریسم ژانت در بیمار تایید گردید. تشخیص بیماری کاوازاکی بر اساس وجود تب پایدار و سایر کرایترای تشخیصی است و هدف از این گزارش مورد تاکید بر توجه مداوم به این تشخیص به منظور جلوگیری از عوارض جدی بعدی این بیماری است.
معصومه اسلامی، فاطمه عبدی، مرجان اکبری کامرانی، ارژنگ گردیز، فاطمه نجفی،
دوره 24، شماره 3 - ( پاییز 1401 )
چکیده
زمینه و هدف: هر عاملی که موجب اختلال دستگاه خروجی اشک شود؛ میتواند سبب اشکریزش (Epiphora) گردد که یکی از علل شایع مراجعه بیماران به کلینیکهای چشم پزشکی است. انسداد مجرای نازولاکریمال میتواند مادرزادی و یا اکتسابی باشد. برای درمان انسداد مجرای اشکی درمان استاندارد، جراحی داکریوسیستورینوستومی (Dacryocystorhinostomy: DCR) است که میتواند با دو رویکرد خارجی و اندونازال انجام گیرد. این مطالعه به منظور ارزیابی نتایج موفقیت جراحی داکریوسیستورینوستومی آندوسکوپیک بیماران با انسداد مجرای اشکی انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی روی 38 بیمار (29 زن و 9 مرد) بالای 18 سال با میانگین سنی بیماران 13.83±43.07 سال مبتلا به اشکریزش که طی سالهای 1394 لغایت 1397 به مرکز آموزشی درمانی پنجم آذر گرگان مراجعه نمودند؛ در سال 1398 انجام شد. میزان موفقیت داکریوسیستورینوسکوپی اندوسکوپیک در بهبود اشک ریزش شش ماه بعد از انجام جراحی و نیز از نظر عوارض جراحی و ارتباط یافتههای سیتی اسکن ارزیابی شد.
یافتهها: نتایج جراحی برای 36 بیمار به میزان 94.74% موفقیتآمیز ارزیابی شد. انسداد مجرای اشکی سمت راست 63.2% و سمت چپ 36.8% تعیین شد. خونریزی اندک حین عمل در 76.3% و خونریزی شدید حین عمل در 7.9% مشاهده شد. در هیچیک از بیماران نشت مایع مغزی نخاعی و آسیب اربیت در حین جراحی ایجاد نشد. با توجه به یافتههای سیتی اسکن، انحراف سپتوم در 76.3% از بیماران مشاهده شد که برای 41.37% از بیماران حین عمل، جراحی سپتوپلاستی نیز انجام گردید. 50 درصد از بیماران دچار سینوزیت مزمن بودند که برای همه آنان حین جراحی، دهانه سینوسهای درگیر باز و تخلیه سینوسها انجام گردید.
نتیجهگیری: جراحی داکریوسیستورینوستومی آندوسکوپیک روش موفقیت آمیز و قابل قبولی برای اشکریزش به ویژه در بیماران دارای سینوزیت یا انحراف تیغه بینی ارزیابی شد.
فاطمه اکبری، محمد ربیعی، بنفشه محمدی، سجاد باقریان،
دوره 26، شماره 1 - ( 1-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: بیثباتی مچ پا از شایعترین آسیبها بین ورزشکاران است. تغییرات بیومکانیکی، نقصهای حسی– حرکتی و اختلالات عصبی– عضلانی در افراد مبتلابه بیثباتی مزمن مچ پا گزارش شده است. این مطالعه بهمنظور مقایسه فعالیت الکتریکی عضلات منتخب ساق و ران حین اجرای حرکات عملکردی در ورزشکاران زن با و بدون بیثباتی مزمن مچ پا انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه مورد شاهدی روی 40 ورزشکار زن در محدوده سنی 30-18 سال در دو گروه 20 نفری مورد (دارای بیثباتی مچ پا) و شاهد سالم (بدون بیثباتی مچ پا) انجام شد. فعالیت الکتریکی عضلات منتخب ساق و ران طی سه الگوی عملکردی اسکات بالای سر، اسکات بالای سر با بالا بردن پاشنه و اسکات تکپا توسط دستگاه الکترومایوگرافی ثبت شد. عضلات مورد بررسی شامل عضله دوقلو داخلی، عضله دوقلو خارجی، عضله درشتنئی قدامی، عضله نازک نئی بلند، عضله نعلی، عضله پهن خارجی، عضله پهن داخلی و عضله دوسر رانی بودند.
یافتهها: فعالیت عضلات پهن داخلی، پهن خارجی، دوسر رانی و درشت نئی قدامی در اسکات تکپا و فعالیت عضلات پهن داخلی، پهن خارجی، دو سررانی، نعلی و درشت نئی قدامی در اسکات بالای سر گروه مورد افزایش آماری معنیداری در مقایسه با گروه شاهد یافت (P<0.05). بیشترین تفاوت در فعالیت عضلات دو گروه در حرکت اسکات بالای سر با بالا بردن پاشنه مشاهده شد که در این حرکت غیر از بخش خارجی عضله دوقلو، بین تمام عضلات دیگر افزایش آماری معنیداری یافت شد (P<0.05).
نتیجهگیری: حرکات عملکردی باعث افزایش سطح فعالیت الکتریکی عضلات ساق و ران ورزشکاران زن دارای بیثباتی مچ پا میگردد.