محسن جام شیر، دکتر سیدمهران حسینی، زهرا حاجی مشهدی، حبیب عظیمی،
دوره 13، شماره 3 - ( 7-1390 )
چکیده
زمینه و هدف : در شرایط طبیعی متابولیتهای اکسیژن فعال (Reactive Oxygen Species: ROS) توسط آنتیاکسیدانها خنثی و بدین ترتیب مولکولهای بیولوژیک از استرسهای اکسیداتیو محافظت میشوند. در مدلهای In Vitro تولید ROS در شرایط هیپوکسی گزارش و به نام استرس احیاء نیز نامیده شده است. با توجه به نقش مکانیسمهای دفاعی In Vivo و به منظور بررسی پدیده اخیر در شرایط فیزیولوژیک که در فعالیتهای روزمره تجربه میشود؛ اثر توقف ارادی تنفس بر سطح سرمی ROS بررسی گردید. روش بررسی : این مطالعه نیمهتجربی روی 12 داوطلب مرد سالم با میانگین سنی 3±21 سال از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی گلستان در سال 1387 انجام شد. هیچکدام از افراد ورزشکار حرفهای نبودند. توقف ارادی تنفس از انتهای دم عادی شروع شد و به مدت 40 ثانیه ادامه داشت. تعداد و عمق تنفس، ضربان قلب و درصد اشباع هموگلوبین خون شریانی به شکل پیوسته ثبت و نمونههای خون وریدی در دو نوبت شامل قبل از شروع آپنه ارادی و در انتهای آن و قبل از برقراری مجدد تنفس جمعآوری و سطح سرمی ROS در آنها با روش استاندارد D-ROM (Derivatives of reactive oxygen metabolites) اندازهگیری شد. دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS-11.5 و آزمون t زوجی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافتهها : میانگین و دامنه زمان آپنه ارادی افراد به ترتیب 7.9±52.5 و 7/61-40 ثانیه بود. ضربان قلب 12.75 درصد (P<0.003) و درصد اشباع هموگلوبین 2.05 درصد (P<0.001)؛ به ترتیب از میانگین 3.03±93.3 با دامنه 107-87 ضربه در دقیقه به مقدار 3.7±81.43 با دامنه 93-71 ضربه در دقیقه و از درصد اشباع 0.16±97.6 با دامنه 98-97 به مقدار 0.33±95.6 با دامنه 97-94 نسبت به مقادیر پایه کاهش داشت. سطح سرمی ROS هنگام40 ثانیه آپنه ارادی تغییر معنیداری نداشت. نتیجهگیری : براساس اندازهگیری سطح سرمی ROS با روش D-ROM توقف ارادی تنفس در افراد غیرورزشکار تغییری در غلظتهای ROS سرم ایجاد نمینماید.
آتوسا جان زاده، دکتر فریناز نصیری نژاد، دکتر سید بهنام الدین جامعی،
دوره 14، شماره 1 - ( 1-1391 )
چکیده
زمینه و هدف : استرس اکسیداتیو به عنوان یکی از دلایل ایجاد درد نوروپاتیک شناخته شده است و Reactive Oxygen Species (ROS) عامل ایجاد آن میباشد. کوآنزیم Q10 به عنوان یک آنتیاکسیدان قادر به کاهش صدمات ناشی از استرس اکسیداتیو میباشد. این مطالعه به منظور تعیین اثر کوآنزیم Q10 بر درد نوروپاتیک در مدل) (CCI Chronic Crash Injury روی موش صحرایی انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 30 سر موش صحرایی بالغ نر نژاد ویستار در محدوده وزنی 200-250 گرم در دانشکده پزشکی (پردیس همت) دانشگاه علوم پزشکی تهران انجام شد. بهروش انتخاب تصادفی، حیوانات در سه گروه دهتایی CCI ، CCI + CoQ10 و CCI + vehicle قرار داده شدند. قبل از انجام جراحی تمام حیوانات به روش self control از نظر رفتاری آزمون شدند و نتایج آزمون به عنوان گروه کنترل در نظر گرفته شد. برای القای درد نوروپاتیک از مدل CCI برای عصب سیاتیک استفاده گردید. کوآنزیم Q10 و یا حلال آن روزانه به میزان mg/kg200 یکبار در روز به مدت 10 روز بهصورت داخل صفاقی تزریق شد. آزمونهای رفتاری قبل از جراحی و در روزهای پنجم و دهم بعد از جراحی انجام شد و رفلکس کشیدن پا بهوسیله دستگاههای Randal Selitto, Analgesy Metter و رشتههای Von Frey بررسی گردید. دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS-14 و آزمونهای Mann- whitney و Independent t test تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها : آسیب به عصب سیاتیک با روش CCI آستانه درد را کاهش داد (P<0.05) و تزریق کوآنزیم Q10 و حلال آن باعث افزایش آستانه درد مکانیکی (P<0.05) و حرارتی گردید (P<0.05). همچنین تفاوت آماری معنیدار در آستانه درد بین حیواناتی که کوآنزیم Q10 را دریافت کرده بودند؛ نسبت به حیوانات دریافت کننده حلال آن وجود داشت (P<0.05). نتیجهگیری : این مطالعه نشان داد که کوآنزیم Q10 از اثرات مخرب ایجاد شده متعاقب آسیب به عصب در مدل حیوانی جلوگیری مینماید.
اسرا عسکری، بابی سان عسکری، دکتر زین العابدین فلاح، شیما کاظمی،
دوره 14، شماره 1 - ( 1-1391 )
چکیده
زمینه و هدف : بیماریهای قلبی و عروقی یکی از مهمترین علل مرگ و میر در جهان میباشند. افزایش لیپیدهای خون به خصوص کلسترول و تری گلسیرید دو عامل خطر بیماریهای قلبی و عروقی میباشند. این مطالعه به منظور تعیین اثر هشت هفته تمرین هوازی بر سطح لیپیدو لیپو پروتئینهای سرم زنان غیرورزشکار انجام شد. روش بررسی : این مطالعه شبهتجربی روی 30 زن غیرورزشکار با دامنه سنی 45-30سال در شهرستان گلوگاه از استان مازندران در سال 1387 انجام شد. روش نمونهگیری از نوع تصادفی بود. افراد با روش همتاسازی از روی Vo2max به دست آمده به دو گروه 15 تایی کنترل و آزمایش تقسیم شدند. لیپوپروتئین پرچگال (HDL-c)، کلسترول تام (TC)، تریگلیسرید (TG)، لیپوپروتئین کمچگال (LDL-c)، لیپوپروتئین بسیارکمچگال (VLDL-c)، عامل خطر بیماریهای قلبی (RF=TC/HDL) و درصد چربی زیرپوستی قبل از تمرین هوازی ارزیابی گردید. سپس گروه آزمایش به مدت هشت هفته، هر هفته سه جلسه و هر جلسه یک ساعت تحت تمرین هوازی (با شدت 60 تا 70 درصد ضربان قلب بیشینه) قرار گرفتند. پس از هشت هفته تمرین لیپید و لیپوپروتئینهای سرم گروههای آزمایش و کنترل تعیین گردید. دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS-14 و آزمونهای t همبسته و t مستقل تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها : بین میزان کلسترول تام ، عامل خطر بیماریهای قلبی (RF) و درصد چربی زیرپوستی در گروه آزمایش در مرحله پسآزمون نسبت به پیشآزمون کاهش معنیداری مشاهده گردید (P<0.05). همچنین مقادیر HDL-c، تریگلیسرید، LDL-c و VLDL-c در گروه آزمایش نسبت به کنترل افزایش نشان داد؛ اما این افزایش از نظر آماری معنیدار نبود. بین میزان کلسترول تام ، LDL-c ، RF و درصد چربی زیرپوستی در گروه آزمایش نسبت به کنترل در پسآزمون کاهش معنیداری مشاهده گردید (P<0.05). افزایش مقدار HDL-c و کاهش در مقادیر تریگلیسرید و VLDL-c در گروه آزمایش نسبت به کنترل مشاهده گردید؛ ولی از نظر آماری معنیدار نبود. نتیجهگیری : این مطالعه نشان داد که تمرینات هوازی سبب کاهش درصد چربی زیرپوستی، کلسترول تام ، RF و لیپوپروتئینهای کمچگال پلاسما در زنان غیرورزشکار میگردد.
فرشته فرج دخت، منصوره سلیمانی، سارا مهرپویا، محمود براتی، آرزو نهاوندی،
دوره 15، شماره 2 - ( 4-1392 )
چکیده
زمینه و هدف : معمولاً اولین اثر استرس بر سیستم ایمنی، همراه با افزایش سریع فعالیت سیستم ایمنی است که با افزایش تعداد سیتوکینهای التهابی در خون تظاهر میکند؛ ولی متعاقباً کاهش عملکرد سیستم ایمنی را به دنبال دارد. در شرایط التهاب میزان بیان ژن هپسیدین افزایش مییابد تا آهن را از دسترس عوامل پاتوژن خارج کند. این مطالعه به منظور تعیین اثر استرس مزمن ملایم بر بیان ژن هپسیدین در هیپوکامپ موش صحرایی نر بالغ انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 30 سر موش صحرایی نر بالغ نژاد ویستار با وزن تقریبی 250-200 گرم انجام شد. موشها بهصورت تصادفی در دو گروه 15 تایی کنترل و استرس مزمن ملایم قرار گرفتند. حیوانات گروه مداخله به مدت سه هفته تحت استرس مزمن ملایم قرار گرفتند. خونگیری پس از پایان پروتکل استرس انجام و سرم برای اندازهگیری غلظت سرمی اینترلوکین-6 (pg/ml) تهیه شد. برای بررسی بیان هپسیدین در هیپوکامپ از روش real time PCR استفاده گردید. دادهها با استفاده از نرمافزار آماری SPSS-16 و آزمون Independent-t-test تجزیه و تحلیل شدند. یافتهها : میانگین سطح سرمی اینترلوکین-6 در گروه تحت استرس مزمن ملایم (0.84±27.98 pg/ml) بیشتر از گروه کنترل (1.18±18.29 pg/ml) بود (P<0.05). همچنین میزان بیان هپسیدین در هیپوکامپ گروه مداخله (0.266±2.69%) و در مقایسه با گروه کنترل (0.105±1%) افزایش آماری معنیداری نشان داد (P<0.01). نتیجهگیری : این مطالعه نشان داد که استرس مزمن ملایم سبب افزایش میزان بیان ژن هپسیدین و سطح سرمی اینترلوکین-6 در موشهای صحرایی بالغ میگردد.
رسول اسلامی، رضا قراخانلو، سیدجواد مولی، حمید رجبی، ریحانه محمدخانی،
دوره 16، شماره 1 - ( 1-1393 )
چکیده
زمینه و هدف : خانواده عوامل رشدی نقش مهمی را در سلامت سیستم عصبی-عضلانی ایفا میکند. این مطالعه به منظور تعیین اثر یک جلسه تمرین بدنی از نوع مقاومتی بر مقادیر پروتئینی و بیان ژن NT-4/5 در عضلات کند و تند تنش موشهای صحرایی انجام شد. روش بررسی : در این مطالعه تجربی 16 موش صحرایی نر به طور تصادفی در دو گروه 8 تایی تمرین مقاومتی و کنترل قرار گرفتند. تمرین مقاومتی شامل بالارفتن از نردبان یک متری به همراه وزنههای بسته شده به دم موشها بود. برای اندازهگیری بیان ژن NT-4/5 از Quantitative Real time RT-PCR و برای اندازهگیری پروتئین آن از روش الایزا استفاده شد. یافتهها : یک جلسه تمرین مقاومتی باعث کاهش معنیداری در بیان ژن NT-4/5 و افزایش معنیدار پروتئین آن در عضله سولئوس شد (P<0.05). یک جلسه تمرین مقاومتی بر مقادیر پروتئینی و بیان ژن NT-4/5 در عضله خم کننده بلند انگشتان اثر آماری معنیداری نداشت. نتیجهگیری : یک جلسه تمرین بدنی از نوع مقاومتی باعث تغییرات در مقادیر پروتئینی و بیان ژن NT-4/5 در عضله اسکلتی شد که این تغییرات به نوع عضله نیز وابسته است.
شادمهر میردار، مریم جراحی، مهدی هدایتی، اکبر حاجی زاده، غلامرضا حمیدیان،
دوره 16، شماره 4 - ( 10-1393 )
چکیده
زمینه و هدف : کلیهها با بافت غنی از عروق خونی، نقش اساسی در حفظ هموستاز بدن دارند. عامل رشد آندوتلیال عروقی (Vascular endothelial growth factor: VEGF) در توسعه عروقی برای رشد و تمایز اندامها در دوره زندگی جنینی و دوران رشد پس از تولد ضروری است. این مطالعه به منظور تعیین اثر یک دوره شنای تمرینی موشهای باردار بر سطح VEGF بافت کلیه زادههای موش انجام شد. روش بررسی : این مطالعه تجربی روی 16 سر موش صحرایی ماده نژاد ویستار انجام شد. موشها پس از یک هفته آشنایی با محیط جدید و دو هفته آشنایی با تمرین شنا و سپس بارداری به دو گروه شنا و کنترل تقسیم شدند. برنامه تمرینی شنا 5 روز در هفته و هر روز یک جلسه بود که از روز اول بارداری با زمان 30 دقیقه شروع شد و با افزایش 5 دقیقه در هر جلسه طی مدت دو هفته به تدریج تا 60 دقیقه در هر جلسه افزایش یافت. این زمان تا آخرین جلسه تمرین شنا، ثابت ماند. نمونهگیری از بافت کلیه زادههای موشها (8 نوزاد از هر گروه) دو روز پس از تولد انجام گردید. سطح VEGF بافت کلیه با استفاده از روش ELISA تعیین شد. یافتهها : میانگین سطح VEGF بافت کلیه نوزادان گروه مداخله شنا (133.13 pg/ml) به صورت معنیداری در مقایسه با گروه کنترل (48.19 pg/ml) افزایش یافت (P<0.05). نتیجهگیری : تمرین شنای استقامتی موش صحرایی در دوران بارداری باعث افزایش سطح VEGF بافت کلیه زادههای آنان میگردد.
محمد فیاض، مهسا امیری رستکی، وحید تجری، سید مهران حسینی،
دوره 24، شماره 3 - ( 7-1401 )
چکیده
زمینه و هدف: میزان زمان واکنش دارای پتانسیل قابل توجهی برای کمک به ارزیابی عصبی روانشناختی در انواع محیطهای مراقبتهای بهداشتی است. اندازهگیری تنوع زمان واکنش درون فردی از اهمیت ویژهای برخوردار است. زیرا تصور میشود که منعکس کننده اختلالات بیولوژیکی - عصبی است. این مطالعه به منظور تعیین تغییرات درون فردی زمان واکنش به محرک دیداری در دید دو چشمی و تک چشمی غالب یا غیر غالب انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی - تحلیلی روی 12 داوطلب با میانگین سنی داوطلبین 1.448±30.08 سال از بین دانشجویان و کارشناسان (5 زن و 7 مرد) دانشگاه علوم پزشکی گلستان طی سال 1400 انجام شد. زمان واکنش توسط دستگاه زمان واکنش دست ساخت شرکت دانش سالار ایرانیان به شکل خودکار و بر اساس زمان ارایه تحریک دیداری بر صفحه رایانه و عکسالعمل فرد یعنی فشردن دکمه دستگیرههای هر یک از دو دست ثبت گردید. آزمایش برای همه داوطلبین بین ساعت 10 تا 11 صبح انجام شد و شرکت کنندگان حداقل از 2 ساعت قبل از آن تغذیه نداشتند. پس از تکمیل آزمایشهای زمان واکنش برای هر داوطلب، نسبت به تعیین چشم غالب با روش hole-in-card اقدام شد.
یافتهها: در 4 داوطلب چشم غالب چپ و در بقیه داوطلبین چشم غالب راست بود. بین دو جنس از نظر چشم غالب تفاوت آماری معنیداری مشاهده نشد. تعداد زمانهای واکنش ثبت شده در دید تک چشمی راست 902 مورد، تک چشمی چپ 911 مورد و دید دو چشمی 893 مورد بود. میانگین زمان واکنش در دید تک چشمی راست 3.410±306.81 ، تک چشمی چپ 3.339±304.28 و دید دو چشمی 4.569±312.95 و دامنه زمانهای واکنش در این سه حالت بهترتیب بین 194 تا 1750، 178 تا 1587 و 155 تا 1797 هزارم ثانیه تعیین شد. تغییرات درون فردی زمان واکنش در مورد چشم غالب چپ و دست چپ به ترتیب در مقایسه با چشم غالب راست و دست راست اختلاف آماری معنیداری داشت (P<0.05). تفاوتی بین زمان واکنش دید تک چشمی راست، تک چشمی چپ و دید دو چشمی مشاهده نشد.
نتیجهگیری: همسویی سمت غالب چپ در چشم و دست واکنش سریعتری نسبت به سمت غالب راست در چشم و دست دارد. مکانیسم این پدیده ممکن است با فرایند کلی تعیین کننده نیمکره غالب چپ در تقریبا 90 درصد جمعیت مرتبط باشد.