1236 نتیجه برای نوع مطالعه: تحقيقي
آتناسادات جمالی، فریدا عابسی،
دوره 26، شماره 3 - ( 7-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: کانال اینفرااوربیتال (Infraorbital Canal: IOC) در کف اوربیت قرار دارد که به فورامن اینفرااوربیتال واقع در زیر ریم اوربیت خاتمه مییابد. IOC یک شاخص آناتومیک مهم برای بیحسیهای موفق در دندانپزشکی و نیز جراحیهای دهان و فک و صورت است. این مطالعه به منظور ارزیابی موقعیت و اندازههای IOC براساس توموگرافی کامپیوتری با اشعه مخروطی (CBCT) انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی-تحلیلی روی تصاویر CBCT 250 فرد (105 مرد و 145 زن) با میانگین سنی 36.14±17.7 سال مراجعه کننده به کلینیک رادیولوژی تخصصی دهان و فک و صورت در شهر بابل طی سالهای 1400 لغایت 1401 انجام شد. سه نوع مسیر مختلف IOC از سقف سینوس شامل قرارگیری کامل کانال در سقف سینوس ماگزیلا (نوع یک)، قرارگیری کانال در زیر سقف سینوس ماگزیلا (نوع دو) و معلق بودن کانال از سقف سینوس ماگزیلا در داخل سپتوم یا لاملای سلول اتموئید اینفرااوربیتال (نوع سه) اندازهگیری شدند. همچنین زاویه بین کانال و گرو اینفرااوربیتال با سقف سینوس ماگزیلا، زاویه بین کانال و گرو اینفرااوربیتال، طول کانال و گرو اینفرااوربیتال و فاصله IOC با نقاط آناتومیک مختلف اندازهگیری شدند. فواصل IOC (میلیمتر) به تفکیک جنسیت و گروههای سنی با سایر لندمارکهای آناتومیک مورد ارزیابی قرار گرفتند.
یافتهها: به طور کلی انواع مسیرهای مختلف IOC از سقف سینوس در نوع یک 39.4%، در نوع دو 53% و در نوع سه 7.6% تعیین شد. میانگین فاصله IOC تا ریم اینفرااوربیتال 8.58±1.30 و وسط ریشه کانین 10.16±0.81 میلیمتر، میانگین طول کانال 25.89±2.47 و گرو اینفرااوربیتال 5.06±0.58 و میانگین زاویه بین کانال و گرو اینفرااوربیتال 153.20±3.28 درجه تعیین گردید. به طور کلی فاصله IOC تا وسط ریشه کانین هر دو سمت چپ و راست در مردان بیشتر از زنان بود که این یافته در سمت چپ از نظر آماری معنیدار بود (P<0.05). بین طول IOC و زاویه بین کانال و گرو اینفرااوربیتال سمت چپ با گروههای سنی ارتباط آماری معنیداری مشاهده شد (P<0.05). میانگین فاصله از فورامن تا ریم اینفرااوربیتال و طول IOC متناسب با درجه برآمدگی عصب به سینوس ماگزیلاری بیشتر بود؛ اما میان انواع کانال (درجه برآمدگی عصب) با جنسیت ارتباط آماری معنیداری یافت نشد.
نتیجهگیری: رایجترین مسیر کانال اینفرااوربیتال از سقف سینوس، نوع دو بود. اگرچه شیوع نوع سه کم بود؛ اما باتوجه به خطر بالای این نوع کانال، بایستی جراحان هنگام جراحی در منطقه سینوس و اوربیت برای کاهش آسیبهای احتمالی با مورفولوژی و موقعیت آناتومیک IOC آشنایی کامل داشته باشند.
علی شفیع زاده، فرهاد شوری، بهنام قاسمی، سجاد باقریان،
دوره 26، شماره 3 - ( 7-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: محدودیتهای دوران پاندمی COVID-19 سبب کاهش سطح فعالیت بدنی در گروههای مختلف سنی به ویژه دانشآموزان گردید. این مطالعه به منظور تعیین اثر هشت هفته تمرینات اصلاحی بر میزان دردهای اسکلتی- عضلانی دانشآموزان 15-13 ساله انجام شد.
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی روی 101 دانشآموز (44 دختر و 57 پسر) 13 تا 15 ساله دارای دردهای اسکلتی - عضلانی در اندامهای مختلف در بندر ماهشهر استان خوزستان طی نیمه دوم سال تحصیلی 1401-1400 انجام شد. نمونهها بر اساس پرسشنامه غربالگری اسکلتی - عضلانی نوردیک نوجوانان انتخاب شدند و فقط پرسش اول این پرسشنامه که مربوط به وجود یا عدم وجود درد در هر یک از 9 ناحیه از بدن (گردن، شانه، آرنج، دست، بالای کمر، پایین کمر، لگن، زانو و مچ پا) طی هفت روز گذشته بود؛ مورد بررسی قرار گرفت. به وجود درد امتیاز یک و به عدم وجود درد امتیاز صفر تعلق گرفت. آزمودنیها به صورت تصادفی در دو گروه 60 نفری کنترل و مداخله قرار گرفتند. گروه مداخله به مدت هشت هفته هر هفته سه جلسه و هر جلسه 40 دقیقه تمرینات اصلاحی را در منزل اجرا کردند و برای گروه کنترل مداخلهای صورت نگرفت. سپس میزان درد اسکلتی - عضلانی در نواحی گردن، شانه، بالای کمر، آرنج – بازو، مچ دست، پایین کمر، زانو و مچ پا در پیشآزمون، پسآزمون و آزمون پیگیری مقایسه گردید.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار نمره کلی درد گروه مداخله و کنترل به ترتیب در پیش آزمون 1.32±0.41 و 1.33±0.46 در پس آزمون 1.01±0.08 و 1.34±0.46 و در آزمون پیگیری 1.17±0.36 و 1.11±0.31 تعیین شد. نتایج نشان داد هشت هفته تمرینات اصلاحی بر دردهای اسکلتی – عضلانی نواحی گردن، شانه، بالا و پایین کمر، آرنج، زانو، مچ دست و پا و لگن و ران دانشآموزان کاهش آماری معنیداری نشان داد (P<0.05)؛ اما در آزمون پیگیری این بهبودی ماندگاری نداشت.
نتیجهگیری: انجام تمرینات اصلاحی سبب کاهش دردهای اسکلتی – عضلانی نواحی گردن، شانه، بالا و پایین کمر، آرنج، زانو، مچ دست و پا و لگن و ران دانشآموزان 15-13 ساله میگردد و با توقف تمرینات ماندگار نیست.
زهرا آقاجانی، سمیه رجبی، سیدجواد ضیاءالحق،
دوره 26، شماره 3 - ( 7-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: متآمفتامین یک داروی بسیار اعتیادآور، با خطرات اجتماعی و روانی شدید است که بهطور گستردهای مورد سوء مصرف قرار میگیرد. این مطالعه به منظور تعیین اثر چهار هفته تمرین هوازی و مکمل بربرین بر بیان ژنهای گیرنده دوپامین 5 وPARP در بافت قلب موشهای مواجهه یافته با متآمفتامین انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی 30 سر موش صحرایی ماده نژاد ویستار بهصورت تصادفی در پنج گروه شش تایی شامل کنترل، متآمفتامین، متآمفتامین+ فعالیت هوازی، متآمفتامین+ بربرین و متآمفتامین+ فعالیتهوازی + بربرین تقسیم شدند. تزریق درون صفاقی متآمفتامین به میزان ۱۰ میلیگرم بر کیلوگرم و تمرین هوازی و مصرف بربرین (100 میلیگرم بر کیلوگرم) به مدت 4 هفته در دوره ترک در نظر گرفته شد. بیان ژن گیرنده دوپامین 5 وPARP با استفاده از روش Real time PCR مورد سنجش قرار گرفت.
یافتهها: بیان ژن PARP در گروه آمفتامین (1.02±0.65) نسبت به گروه کنترل (1.02±0.24) و بیان ژن گیرنده دوپامین 5 در گروه آمفتامین (5.74±4.94) در مقایسه با گروه کنترل (4.76±2.63) اختلاف آماری معنیداری نداشت. بیان ژنهای PARP و گیرنده دوپامین 5 متعاقب فعالیت ورزشی به ترتیب شامل 1.01±0.55 و 4.30±1.96، مکمل بربرین به ترتیب شامل 0.61±0.25 و 2.97±1.45 و مداخله ترکیبی به ترتیب شامل 0.67±0.30 و 3.43±1.87 بودند که تفاوت آماری معنیداری بین گروهها مشاهده نشد.
نتیجهگیری: القاء کوتاه مدت متآمفتامین تغییر معنیداری در بیان ژنهای گیرنده دوپامین 5 و PARP در قلب موشهای مواجهه یافته با متآمفتامین ایجاد نکرد.
زهرا جعفری، محمدحسین راضی جلالی، سارا لرکی، محمد خسروی،
دوره 26، شماره 3 - ( 7-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: سرطان کولورکتال سومین سرطان شایع در مردان و دومین سرطان شایع در زنان است. استفاده از انگلها یا آنتیژنهای انگل یکی از نوینترین روشهای درمانی برای سرطان است که هنوز در فاز انسانی مورد استفاده و تایید قرار نگرفته است. این مطالعه به منظور تعیین اثر سمیت سلولی کربوهیدراتهای تخلیص شده از لایه هیالن، مایع و پروتواسکولکس کیست هیداتید بر رده سلولی سرطان کولورکتال انسانی انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی تحلیلی روی دو کبد گوسفند و دو کبد گاو آلوده به کیست هیداتید و رده سلولی آدنوکارسینومای کولورکتال انسانی (LS174T) خریداری شده از انستیتو پاستور ایران در دانشکده دامپزشکی دانشگاه شهید چمران اهواز طی سال 1401 انجام شد. مایع کیست، پروتواسکولکسها و نیز لایه هیالن از کبدهای آلوده به کیست هیداتید جدا شدند و گلیکوپروتئینها و گلیکولیپیدهای بخشهای مختلف کیست به روش کلروفرم - متانول استخراج شدند. با روش بتا الیمینیشن کربوهیدراتها تخلیص شدند و حضور آنها با روش اسیدسولفوریک فنول تایید شد. سمیت سلولی کربوهیدراتهای تخلیص شده بر رده سلولی LS174T با استفاده از روش MTT به مدت 24 ساعت مورد ارزیابی قرار گرفت.
یافتهها: رقتهای 0.5 و 0.25 کربوهیدراتهای تخلیص شده از گلیکوپروتئینها و گلیکولیپیدهای کیست هیداتید بهطور معنیداری باعث مهار رشد سلولهای LS174T شد (P<0.05). ارزیابی سمیت سلولی در مرحله اول نشان داد که کربوهیدراتهای تخلیص شده از گلیکوپروتئین مایع کیست گوسفند (38.60±1.33%)، گلیکوپروتئین لایه هیالن کیست گاو (36.61±1.76%)، گلیکولیپید لایه هیالن کیست گاو (38.94±2.99%)، گلیکوپروتئین پروتواسکولکس کیست گاو (40.27±3.66%) و گلیکولیپید پروتواسکولکس کیست گوسفند (37.94±1.99%) بهطور معنیداری اثرات مهاری بارزتری دارند (P<0.05). غربالگری بعدی با روش MTT نشان داد که کربوهیدراتهای تخلیص شده از گلیکوپروتئینهای جداشده از مایع کیست هیداتید گوسفند (52.35±10.24%) و گلیکولیپید جدا شده از لایه هیالن کیست هیداتید گاو (53.40±7.88%) و گلیکولیپید جدا شده از پروتواسکولکس کیست هیداتید گوسفند (53.05±5.06%) بهطور معنیداری دارای اثرات مهاری بارزتری بر رشد سلولهای سرطانی LS174T بودند (P<0.05).
نتیجهگیری: کربوهیدراتهای جدا شده از گلیکوپروتئینها و گلیکولیپیدهای لایه هیالن و پروتواسکولکس مایع کیست هیداتید اثر ضدسرطانی قابل توجهی بر رده سلولی سرطان کولورکتال LS174T دارند.
محمد شریفی، جواد مظلوم خراسانی، پریسا رجایی،
دوره 26، شماره 3 - ( 7-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: نتایج درمانی تنبلی چشم (امبلیوپی) بعد از محدوده سنی 8 تا 10 سال ضعیف و امبلیوپی در سنین بالا به درمان مقاوم است. تحریک مغزی تکرار شونده با امواج الکترومغناطیسی (Repetitive Transcranial Magnetic Stimulation: rTMS) از تلاشهای معطوف به تغییر دادن کانونی تهییجپذیری کورتکسی در درمان اختلالات روانپزشکی است که تصور میشود با یک بیماری خاص مرتبط است. این مطالعه به منظور تعیین اثر rTMS بر درﻣﺎن تنبلی چشم ﻣﻘﺎوم ﺑﻪ درﻣﺎن در بیماران بالغ انجام شد.
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی روی 16 بیمار (12 مرد و 4 زن) مبتلا به آمبلیوپی یکطرفه با میانگین سنی 30±5 سال مراجعه کننده به درمانگاههای بیمارستان تخصصی چشمپزشکی خاتم الانبیاء (ص) مشهد طی سالهای 1395 لغایت 1396 انجام شد. بیماران بهطور تصادفی از بین مبتلایان به آمبلیوپی یکطرفه (آنیزومتروپی، استرابیسمی یا مخلوط) که به درمانهای متداول (بستن چشم سالم یا پنالیزاسیون) جواب نداده بودند؛ انتخاب شدند. چشم سالم به عنوان کنترل در نظر گرفته شد. مداخله درمانی شامل دریافت rTMS در چهار نوبت با فواصل دو هفتهای بود. حدت دید و حساسیت کنتراست بینایی بیماران در سه نوبت شامل قبل از انجام مداخله، اولین جلسه مداخله و چهارمین جلسه مداخله اندازهگیری و مورد مقایسه قرار گرفتند.
یافتهها: میانگین حدت دید در بدو مراجعه (0.36±0.19) در مقایسه با اولین جلسه درمانی (0.41±0.1) تفاوت آماری معنیداری نداشت؛ اما در مقایسه با جلسه چهارم (0.45±0.23) افزایش آماری معنیداری یافت (P<0.05). میانگین حساسیت کنتراست در بدو مراجعه (2.02±0.74) در مقایسه با اولین جلسه درمانی (1.97±0.63) و جلسه چهارم (2.16±0.94) تفاوت آماری معنیداری نشان نداد.
نتیجهگیری: در اکثر فالوآپها بهبودی در کنتراست بیماران مبتلا به تنبلی چشم مقاوم به درمان در سنین بالا توسط تحریک مغزی تکرار شونده با امواج الکترومغناطیسی مشاهده نشد و فقط بهبود دید بیماران در فالوآپ آخر نسبت به بدو مراجعه در گروه بیماران مشاهده گردید.
مریم ابوالقاضی، مجید شهبازی، محمدجعفر گلعلی پور،
دوره 26، شماره 4 - ( 10-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: ضایعات دمیلینه، آسیب بافتی منتشره و اختلالات اتصال عصبی در ماده سفید با کاهش زوال شناختی در بیماری مولتیپل اسکلروزیس (MS) مرتبط است و این یافتهها در کارپوس کالوزوم (جسم پینهای) مغز بسیار برجسته است. اینترلوکین-10 جزء سایتوکاینهای ضدالتهابی است. IL-10 مترشحه از سلولهای T تنظیمی Treg ویژگیهای ضدالتهابی داشته و قادر است تا تولید سایتوکاینهای پیش التهابی تولید شده ماکروفاژها و سلولهای T را مهار کند. اینترلوکین-6 نوعی سایتوکاین چندعملکردی است که در سیستم دفاعی بیماریهای خودایمن وجود دارد. ژن IL-6 از 5 اگزون، 4 اینترون و یک منطقه پروگزیمال پروموتور است که واقع در لوکوس کروموزومی 7P21 در انسان است. این مطالعه به منظور تعیین اثر پلیمورفیسم ژنهای IL10 (-1082/-819) و IL6 (-174) بر تغییرات جسم پینهای در زنان مبتلا به مولتیپلاسکلروزیس انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه مورد - شاهدی روی 40 زن مبتلا به MS در محدوده سنی 40-20 سال مراجعه کننده به مرکز تصویربرداری MRI گلستان و کوثر گرگان و 20 زن غیرمبتلا به MS، بیماری اتوایمن و التهابی بالای 40 سال در سال 1394 انجام شد. به منظور انجام ژنوتایپینگ از آزمودنیها 10 میلیلیتر خون اخذ شد. استخراج DNA به روش فنل کلروفرم انجام شد و ژنوتایپینگ DNA ها به روش SSP-PCR صورت گرفت. از تصاویر MRI مغز آزمودنیها، به منظور اندازهگیری کارپوس کالوزوم و بررسی ارتباط با پلی مورفیسمهای مورد مطالعه استفاده گردید.
یافتهها: پس از انجام آزمایشات و به دست آوردن ژنوتایپهای مختلف IL-6 ، IL-10(-819) و IL10 (-1082) ، ارتباط آماری معنیداری بین ژنوتایپهای اینترلوکینها در دو گروه مورد و شاهد مشاهده نگردید. بین ژنوتایپهای مختلف IL-6 ، IL-10(-819) و IL10 (-1082) و تغییرات اندازه بخشهای مختلف کارپوس کالوزوم شامل پهنای رستروم، پهنای اسپلنیوم، پهنای تنه، نسبت طول تنه به طول قدامی خلفی و نسبت طول تنه به حداکثر ارتفاع بین گروه مورد و شاهد ارتباط معنیداری مشهود نبود. کاهش متغیرهای پهنای رستروم، پهنای اسپلنیوم، پهنای تنه، نسبت پهنای تنه به طول قدامی خلفی و نسبت پهنای تنه به حداکثر ارتفاع در گروه مورد و شاهد معنیدار بودند (P<0.05). تنها کاهش پهنای اسپلنیوم با وقوع بیماری MS ارتباط آماری معنیدار داشت (95%CI=4.51-1.22, OR=2.35, P<0.009).
نتیجهگیری: بین تغییرات مورفومتریک کاهش کارپوس کالوزوم و تغییرات ژنوتایپهای IL-6 ، IL-10(-819) و IL10 (-1082) در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس ارتباطی وجود نداشت.
محمد شریفی، سمیرا حسن زاده، مرضیه نجاران، نگار شهسوار، نگار مروت دار،
دوره 26، شماره 4 - ( 10-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: اگزوتروپی گهگاهی شایعترین فرم اگزوتروپی در کودکان است. درمانهای غیرجراحی شامل تصحیح عیوب انکساری، بستن گهگاهی چشم نرمال در کودکان با سن پایین، پریزم درمانی و ورزشهای اورتوپتیک است. این مطالعه به منظور مقایسه اثر استفاده از عینک Overminus در مقابل پچتراپی در کودکان 3 تا 8 ساله مبتلا به اگزوتروپی گهگاهی انجام شد.
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی روی 30 کودک (9 پسر و 21 دختر) مبتلا به اگزوتروپی متناوب در محدوده سنی 3 تا 8 سال بدون سابقه درمان مراجعه کننده به درمانگاه استرابسیم بیمارستان خاتم الانبیاء مشهد انجام شد. بیماران بهصورت تصادفی در دو گروه پچتراپی (20 نفر) و Overminus (10 نفر) تخصیص داده شدند. در گروه پچتراپی، چشم سالم بیمار به مدت 6 ماه بین 2 تا 4 ساعت در روز بسته شد. عینک Overminus براساس سیکلوپلژیک رفراکشن بین 2 تا 4 دیوپتر انتخاب گردید. آستیگمات بهطور کامل تجویز شد. زمان پیگیری بیمار 3 ماه و سپس 6 ماه بود. در انتها اطلاعات شامل اندازه انحراف و میزان کنترل انحراف جمعآوری و تحلیل شدند.
یافتهها: میانه عیب اسفریکال بیماران قبل از مداخله در گروه Overminus چشم راست +1 دیوپتر و چشم چپ +0.75 دیوپتر و در گروه پچتراپی چشم راست و چپ هرکدام +0.75 دیوپتر و 6 ماه پس از مداخله در گروه Overminus چشم راست و چپ هرکدام +0.62 دیوپتر و در گروه پچتراپی چشم راست +0.75 دیوپتر و چشم چپ +0.62 دیوپتر بود که در گروههای مورد بررسی اختلاف آماری معنیداری یافت نشد. میانه اندازه انحراف بیماران در گروه Overminus قبل از مداخله در دید دور +25 پریسم و نزدیک +25 پریسم، 6 ماه پس از مداخله در دید دور +22.5 پریسم و نزدیک +20 پریسم بود. همچنین میانه اندازه انحراف بیماران در گروه پچتراپی قبل از مداخله در دید دور +25 پریسم و نزدیک +25 پریسم، 6 ماه پس از مداخله در دید دور +25 پریسم و نزدیک +25 پریسم بود که میان گروههای مورد مطالعه اختلاف آماری معنیداری یافت نشد. میانه کنترل انحراف بر اساس معیار Newcastle Scale Score (NSS) بیماران قبل از مداخله در گروه Overminus 3.5 و در گروه پچتراپی 4 تعیین شد که 6 ماه پس از مداخله در گروه Overminus 1.5 و در گروه پچتراپی 3 تعیین گردید که در گروههای مورد مطالعه اختلاف آماری معنیداری وجود نداشت. گرچه بهبود کنترل براساس NSS در گروه Overminus بیشتر از گروه پچتراپی بود.
نتیجهگیری: هر دو روش Overminus و پچتراپی در درمان بیماران مبتلا به اگزوتروپی گهگاهی کاربرد دارد. در بیماران استفاده کننده از روش Overminus کنترل انحراف نسبت به روش پچتراپی بیشتر است.
علی نصر اصفهانی*، کوثر پاشائی، مرضیه تولائی، پریا بهداروندیان، بهاره نیکوزر، محمد حسین نصر اصفهانی،
دوره 26، شماره 4 - ( 10-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: چاقی و پیری مردان علاوه بر بسیاری از مشکلات سلامتی میتواند اثرات منفی بر عملکرد اسپرمزایی و پتانسیل باروری داشته باشد. این مطالعه به منظور تعیین ارتباط بین پارامترهای اسپرمی با سن و شاخص توده بدن در مردان نابارور انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه توصیفی تحلیلی پارامترهای مایع منی (غلظت، تحرک و مورفولوژی) 7069 مرد مراجعه کننده به مرکز باروری و ناباروری اصفهان بر اساس دستورالعملهای سازمان جهانی بهداشت سال 2010 مورد ارزیابی قرار گرفت. نمایه توده بدن (BMI) با تقسیم وزن افراد (کیلوگرم) بر مجذور قد آنها (متر) محاسبه شد.
یافتهها: بین BMI و سن مرد همبستگی مثبت و ضعیفی مشاهده شد (r=0.07, P<0.001). بین حجم مایع منی (r=-0.02, P<0.001)، غلظت اسپرم (r=-0.02, P<0.001) و تعداد اسپرم (r=-0.04, P<0.001) با BMI همبستگی منفی و ضعیفی یافت شد. بین تحرک اسپرم با شاخص توده بدنی ارتباط آماری معنیداری مشاهده نشد. در رابطه با سن مردان، فقط ارتباط منفی و ضعیفی بین این پارامتر با تحرک اسپرم مشاهده شد (r=-0.04, P<0.001).
نتیجهگیری: افزایش شاخص توده بدنی و سن مردان ممکن است با کاهش کیفیت اسپرم و پتانسیل باروری همراه باشد.
لیلا کاشانی، فاطمه سادات صمصام شریعت، نجمه شاهینی، غلامرضا وقاری، اعظم السادات حیدری یزدی،
دوره 26، شماره 4 - ( 10-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: در دوران پسا کرونا، پیامها و تماسهای ویدیویی با عزیزان، خانواده و دوستان، آنها را به هم نزدیک کرده و انزوای اجتماعی را قابل تحملتر نموده است. هرچند بهکارگیری و استفاده از این ابزارها دارای عناصر مثبت بسیاری است؛ اما موارد منفی نیز وجود دارند. این مطالعه به منظور تعیین شیوع اعتیاد به اینترنت در دانشجویان رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی گلستان و ارتباط آن با اختلالات روانپزشکی انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی تحلیلی روی 189 (73 مذکر و 116 مؤنث) دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی گلستان با میانگین سنی 23.35±3.03 سال طی سال 1400 انجام شد. نمونهگیری از نوع در دسترس بود و تمامی دانشجویان به عنوان جامعه آماری در نظر گرفته شدند. ابزار جمعآوری دادهها پرسشنامه اعتیاد به اینترنت یانگ و فرم کوتاه شده پرسشنامه شخصیتی مینهسوتا (MMPI-2) بود که توسط دانشجویان تکمیل گردید.
یافتهها: 50 نفر از دانشجویان رشته پزشکی (26.45%) در معرض اعتیاد به اینترنت و 3 نفر (1.58%) دارای اعتیاد به اینترنت بودند. کمتر از 4 درصد دانشجویان اختلالات روانپزشکی شدید و 9.5% تا 19.6% دانشجویان اختلالات روانپزشکی مختلف را در حد متوسطی دارا بودند. بهغیر از حیطه علایم هیپوکندریا، در سایر حیطههای اختلالات روانپزشکی شامل افسردگی (r=0.285, P<0.001)، هیستری (r=0.170, P<0.019)، سایکوپاتی (r=0.338, P<0.001)، پارانویا (r=0.384, P<0.001)، مانیا (r=0.336, P<0.001)، سایکواستنی (r=0.432, P<0.001) و اسکیزوفرنی (r=0.415, P<0.001)، بین اعتیاد به اینترنت و افزایش اختلالات روانپزشکی همبستگی مثبت و معنیداری وجود داشت و با افزایش اعتیاد به اینترنت شدت اختلالات روانپزشکی افزایش یافت.
نتیجهگیری: اعتیاد به اینترنت در میان دانشجویان رشته پزشکی در سطح پایینی قرار داشته و با افزایش اعتیاد به اینترنت، شدت اختلالات روانپزشکی افزایش یافته است.
محسن یکرنگ، مهسا بشارت، سیما بشارت، جواد عنایت، خدیجه امجدی،
دوره 26، شماره 4 - ( 10-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: مسمومیت یکی از شایعترین دلایل مراجعه به بخش اورژانس در سراسر جهان است. آگاهی از الگوی مسمومیت به شناسایی عوامل خطر و امکان تشخیص زودهنگام کمک میکند. در ایران یکی از علل اصلی مسمومیت در اطفال، موادمخدر شناخته شده است. این مطالعه به منظور تعیین ﻓﺮاواﻧﻲ ﻣﺴﻤﻮﻣﻴﺖ ﺑﺎ ﻣﻮاد ﻣﺨﺪر در ﻛﻮدﻛﺎن زﻳﺮ 18 ﺳﺎل ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻛﻨﻨﺪه ﺑﻪ ﻣﺮﻛﺰ آﻣﻮزﺷﻲ - درﻣﺎﻧﻲ آلجلیل آققلا، استان گلستان انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی گذشتهنگر روی 36 کودک یک ماهه تا 18 ساله (22 پسر و 14 دختر) با میانگین سنی 51.62±36.25 ماه مراجعه کننده بهدلیل مسمومیت با موادمخدر به مرکز آموزشی - درمانی آلجلیل آققلا طی سالهای 1399 لغایت 1401 انجام شد. نمونهها به صورت سرشماری وارد مطالعه شدند. سوابق پزشکی بیماران از پرونده بررسی و در چکلیست ثبت گردید.
یافتهها: بیشترین مسمومیت ناشی از مصرف ماده مخدر تریاک (69.4%) و سپس مصرف متادون (25%) تعیین گردید. کاهش سطح هوشیاری بدو مراجعه به بیمارستان 66.7% تعیین شد. فاصله مسمومیت تا مراجعه به بیمارستان 5.60±3.86 ساعت بود. میانگین مدت اقامت در بیمارستان 1.25±0.80 روز بود و هیچ بیماری فوت نشد. بیشتر کودکان پسر (61.1%)، از قومیت ترکمن (69.4%) و ساکن روستا (86.1%) بودند. بیشترین موارد مسمومیت در فصل تابستان (36.1%) تعیین شد. راه رایج تماس از طریق دهان (97.2%) بود.
نتیجهگیری: میزان مسمومیت با تریاک در مقایسه با سایر موادمخدر بالا ارزیابی شد. با اینحال، شواهد قوی مبنی بر افزایش مصرف تریاک در بین جوانان و برخی شواهد برای افزایش مصرف متادون وجود دارد.
حامد شیخعلی زاده، فریبرز ایمانی، امیرعلی جعفرنژادگرو، مجید مافی،
دوره 26، شماره 4 - ( 10-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: راه رفتن یک الگوی حرکتی بنیادین است که تحت تاثیر ساختارهای مختلفی قرار دارد. این مطالعه به منظور تعیین اثر تمرینات روی شن بر طیف فرکانس نیروی عکسالعمل زمین در افراد دارای ترمیم رباط صلیبی قدامی و پای پرونیت هنگام راهرفتن انجام شد.
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی روی 28 دانشجوی پسر دارای پای پرونیت و آسیب ACL با دامنه سنی 25-22 سال در دانشگاه محقق اردبیلی انجام شد. آزمودنیها به صورت تصادفی در دو گروه 14 نفری کنترل و تمرینات روی شن قرار گرفتند. متغیرهای نیروی عکسالعمل زمین در پیشآزمون و پسآزمون با استفاده از دستگاه صفحه نیرو اندازهگیری شد.
یافتهها: تعداد هارمونی ضروری در مؤلفه گشتاور آزاد در پسآزمون گروه کنترل (16.48±4.14) در مقایسه با پیشآزمون (19.11±2.15) 15.95% کاهش یافت (P<0.05). تعداد هارمونی ضروری در راستای داخلی-خارجی نیروی عکسالعمل زمین در پسآزمون گروه تمرین (15.59±3.92) در مقایسه با پیشآزمون (19.23±2.66) 23.34% کاهش یافت (P<0.05). همچنین تعداد هارمونی ضروری در راستای قدامی-خلفی نیروی عکسالعمل زمین در پسآزمون گروه تمرین (21.61±2.55) در مقایسه با پیشآزمون (14.47±4.11) 33.04% درصد افزایش یافت (P<0.05).
نتیجهگیری: تمرین بر روی شن توانست مکانیک راهرفتن افراد دارای ترمیم رباط صلیبی قدامی و پای پرونیت را بهبود دهد.
علی میکائیلی، سمیرا قاسمی، نسترن قیاسوند، عبدالمجید ولدبیگی، مهدی مجرب،
دوره 26، شماره 4 - ( 10-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: درماتوفیتوزیس یک بیماری جلدی مهم در انسان و حیوانات بهشمار میرود که مقاومت آن به درمانهای رایج رو به افزایش است. آلیلآمینها، پلیانها و آزولها از گروههای شاخص دارویی ضدقارچ هستند که برای درمان درماتوفیتوزیس مصرف میشوند. گونههای مختلف جنس گیاهی درمنه که پراکندگی زیادی در ایران دارند به عنوان یک منبع غنی از ترکیبات طبیعی با فعالیت ارزشمند زیستی مورد توجه هستند. این مطالعه به منظور تعیین اثر ضد قارچی عصارههای حاصل از اندام هوایی درمنههای دو ساله، طلایی و قرمز انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه توصیفی روی عصارههای اترنفت، دی کلرومتانی، اتیل استاتی، اتانولی و هیدرواتانولی اندام هوایی درمنههای دو ساله (Artemisia biennis)، طلایی (Artemisia ciniformis) و قرمز (Artemisia turanica) علیه قارچهای عامل بیماری درماتوفیتوزیس انجام شد. قارچهای مورد بررسی شامل تریکوفیتون روبروم (Trichophyton rubrum)، تریکوفیتون وروکوزوم (Trichophyton verrucosum)، اپیدرموفیتون فلوکوزوم (Epidermophyton floccosum) و میکروسپوروم کانیس (Microsporum cannis) بودند. آزمایش حداقل غلظت بازدارندگی (MIC) براساس روش رقیقسازی در آگار انجام شد. فعالترین عصارهها در آزمونهای مقدماتی فیتوشیمیایی مورد بررسی قرار گرفتند.
یافتهها: در غربالگری اولیه، اپیدرموفیتون فلوکوزوم و میکروسپوروم کانیس به ترتیب مقاومت (11 از 15) و حساسیت (12 از 15) بیشتری را به عصارههای مورد آزمایش نشان دادند. عصارههای اتر نفتی حاصل از هر سه گونه درمنه، فعالترین عصارههای بهکار رفته در آزمایشها بودند. عصارههای هیدرواتانولی کمترین فعالیت ضددرماتوفیتی را بروز دادند. کمترین میزان غلظت بازدارنده (MIC) 78.1 میکروگرم بر میلیلیتر برای عصاره اتر نفتی حاصل از درمنه طلایی علیه تریکوفیتون روبروم ثبت شد. نتایج مطالعات مقدماتی فیتوشیمیایی، حضور مشترک ترپنوییدها را در تمام عصارههای گونههای گیاهی نشان داد.
نتیجهگیری: برخی ترکیبات چربی دوست موجود در عصارههای مختلف بهویژه عصارههای اترنفتی درمنههای دوساله و طلایی و عصاره دیکلرومتانی درمنه دوساله فعالیت قابل توجه برونتنی ضددرماتوفیتی نشان دادند.
روزیتا کاویانی، نفیسه حکمتی پور،
دوره 26، شماره 4 - ( 10-1403 )
چکیده
زمینه و هدف: کودکان در سن مدرسه بهدلیل دور شدن از خانواده با اختلال اضطراب جدایی روبرو میشوند. از روشهای درمان، بازیدرمانی به روش تراپلی است. این مطالعه به منظور تعیین اثر بازی درمانی تراپلی بر اضطراب جدایی دانشآموزان دختر دبستانی انجام شد.
روش بررسی: این کارآزمایی بالینی روی 60 دانشآموز دختر دبستانی شهرستان علیآباد کتول در دو گروه 30 نفری کنترل (میانگین سنی 8.69±0.71 سال) و مداخله (میانگین سنی 8.9±0.85 سال) در سال 1402 انجام شد. در پیش آزمون و پس آزمون از پرسشنامه اضطراب جدایی Hahn و همکاران (نسخه والدین، 2003) برای سنجش اضطراب جدایی استفاده شد. مداخلهای روی گروه کنترل صورت نگرفت. در گروه مداخله 10 جلسه 45 دقیقهای به مدت 10 روز بازی درمانی به روش تراپلی همراه با مادر اجرا شد.
یافتهها: میانگین نمره کل اضطراب جدایی پیشآزمون در گروه مداخله 82.2±9.27 و در گروه کنترل 83.53±8.8 تعیین شد که این تفاوت از نظر آماری معنیداری نبود. همچنین نمرات ابعاد اضطراب جدایی پیشآزمون دو گروه کنترل و مداخله تفاوت آماری معنیداری نداشتند. میانگین نمره کل اضطراب جدایی پسآزمون در گروه مداخله 78.36±7.87 و در گروه کنترل 84.03±9.01 تعیین شد که این اختلاف از نظر آماری معنیدار بود (P<0.05). قبل و بعد از مداخله در گروه مداخله اختلاف آماری معنیداری در همه ابعاد اضطراب جدایی (P<0.05) بهجز فراوانی حوادث مشاهده شد.
نتیجهگیری: نتایج این مطالعه نشان داد که بازی درمانی تراپلی در دختران دبستانی باعث بهبود اضطراب جدایی میگردد.
سعید کوکلی، امید مومن، امید کر، سیدمحسن حسینی نژاد،
دوره 27، شماره 1 - ( 1-1404 )
چکیده
زمینه و هدف: کپسولیت چسبنده (Adhesive capsulitis) جزء شایعترین اختلالات شانه بویژه در بیماران دیابتی بوده و درمان آن تاکنون مورد چالش است. کپسولیت چسبنده با افزایش تدریجی درد شانه و شروع خود به خودی و محدودیت حرکات فعال و غیرفعال مفصل گلنوهومورال در همه جهات شروع میشود. در ۹۰ درصد موارد به درمان محافظهکارانه جواب میدهد؛ اما اگر بهبودی علامتی بعد از ۶-۳ ماه به دنبال درمان محافظهکارانه حاصل نگردد؛ بایستی درمان جراحی شامل آزادسازی کپسول به صورت آرتروسکوپیک یا باز را در نظر گرفت. این مطالعه به منظور مقایسه اثربخشی روش درمانی غیرجراحی و روش آرتروسکوپیک بر عملکرد و درد شانه بیماران دیابتی مبتلا به کپسولیت چسبنده شانه انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه شبهتجربی روی 48 بیمار دیابتی (16 مرد و 32 زن) با میانگین سنی 53.56±15.93 سال مبتلا به کپسولیت چسبنده شانه مراجعه کننده به درمانگاه ارتوپدی مرکز آموزشی درمانی 5 آذر شهرستان گرگان طی سالهای 1401-1400 انجام شد. در ابتدا بیماران تحت نظارت فلوشیپ شانه تحت درمان محافظهکارانه به مدت ۳ ماه قرار گرفتند و بیمارانی با عدم بهبودی کلینیکی مقاوم به درمانهای محافظتی بعد از ۶ ماه، وارد مطالعه شدند. بیماران با انتخاب خود در یکی از دو گروه روش درمانی غیرجراحی (درمان محافظهکارانه) و گروه روش جراحی آرتروسکوپیک (آزادسازی آرتروسکوپیک شانه) قرار گرفتند. نتایج فانکشنال و محدودیت حرکت شانه بیماران بر اساس معیار DASH دو گروه در پیشآزمون و پس از گذشت 3 ماه و 6 ماه از انجام مداخله مورد مقایسه قرار گرفتند. دادهها با استفاده از شاخصهای آماری توصیفی ارایه شد. سپس نتایج فانکشنال و محدودیت حرکت شانه ارزیابی شدند.
یافتهها: میانگین نمره عملکرد شانه 3 ماه و 6 ماه پس از انجام مداخله در گروه عمل جراحی آزادسازی آرتروسکوپیک (45.80±19.32 و 43.10±14.12) کمتر از گروه درمان محافظهکارانه (67.89±17.46 و 72.10±15.16) تعیین شد (P<0.05). میانگین و انحراف معیار نمره علایم مانند درد، سوزش، ضعف و سفتی شانه 3 ماه و 6 ماه بعد از مداخله در گروه عمل جراحی آزادسازی آرتروسکوپیک (12.70±5.66 و 10.02±4.06) کمتر از گروه درمان محافظهکارانه (19.83±8.17 و 21.14±9.37) تعیین شد (P<0.05).
نتیجهگیری: کاهش میزان عملکرد و شدت علایم شانه بیماران در زمانهای 3 ماه و 6 ماه بعد از مداخله در گروه عمل جراحی آزادسازی آرتروسکوپیک موثرتر از گروه درمان محافظهکارانه ارزیابی شد.
لیلا صبوری، عباس معمارباشی، محسن برغمدی، زلجکو زیلیک، امیر فتح الهی،
دوره 27، شماره 1 - ( 1-1404 )
چکیده
زمینه و هدف: سندرم درد پاتلوفمورال از جمله علل شایع درد قدامی زانو در نوجوانان و افراد زیر 60 سال است. این مطالعه به منظور تعیین اثر تمرینات زنجیره جنبشی بسته بر تغییرات دینامیک فشار کف پای زنان مبتلا به سندرم درد پاتلوفمورال انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه شبهتجربی روی 30 دانشجوی دختر در محدوده سنی 35-20 سال در دو گروه 15 نفری مبتلا به سندرم درد پاتلوفمورال و سالم در دانشگاه محقق اردبیلی طی سال 1402 انجام شد. گروه مبتلا به سندرم درد پاتلوفمورال دارای سابقه درد حداقل بیش از دوماه و حداکثر یک سال بودند. گروه تجربی تمرینات زنجیره جنبشی بسته را سه جلسه در هفته به مدت هشت هفته اجرا کردند. اندازهگیری متغیرهای فشار کف پا با دستگاه فوت اسکنر فشاری (نمونهبرداری 300 هرتز) انجام شد.
یافتهها: اوج نیروها در انگشت اول در گروه سالم (64.91±28.69) و مبتلا به سندرم پاتلوفمورال (215.19±60.28) طی دویدن با سرعت آهسته کاهش آماری معنیداری داشت و زمان رسیدن به اوج نیروی عکسالعمل زمین در گروه مبتلا به سندرم پاتلوفمورال (49.65±44.332) طی پس آزمون در سرعت آهسته افزایش آماری معنیداری پیدا کرد (P<0.05). همچنین نیروی خارجی پاشنه (153.97±3.62) و پنجمین استخوان کف پایی (65.19±19.77) در گروه سالم طی پس آزمون کاهش آماری معنیداری در مقایسه با گروه مبتلا به سندرم پاتلوفمورال طی دویدن با سرعت تند داشت (P<0.05). در گروه سالم و مبتلا به سندرم پاتلوفمورال طی پس آزمون متغیرهای جابجایی مرکز فشار در ناحیه داخلی-خارجی و قدامی-خلفی در سرعت آهسته و تند طی دویدن کاهش آماری معنیداری یافتند (P<0.05). همچنین در گروه سالم جابجایی مرکز فشار در انگشت اول در مرحله پس آزمون (64.5±51.08) طی دویدن با سرعت تند کاهش آماری معنیداری پیدا کرد (P<0.05).
نتیجهگیری: تمرینات زنجیره جنبشی بسته باعث کاهش معنیدار در متغیرهای فشار کف پا در زنان مبتلا به سندرم پاتلوفمورال و زنان سالم میگردد.
زکیه صلبی، غلامحسن واعظی، عباسعلی دهپور جویباری، ناهید مسعودیان، ویدا حجتی،
دوره 27، شماره 1 - ( 1-1404 )
چکیده
زمینه و هدف: سدیم والپروات (Sodium valproate: SV) یک داروی ضدصرع پرکاربرد است؛ اما استفاده درمانی از آن به دلیل توانایی آن در ایجاد استرس اکسیداتیو محدود است. رزوراترول، یک پلی فنل طبیعی با خواص آنتی اکسیدانی است. این مطالعه به منظور تعیین اثر رزوراترول بر استرس اکسیداتیو القا شده ناشی از مواجهه تحت سدیم والپروات در بافت هیپوکامپ مغز جنینهای موش سوری انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی 40 سر موش ماده باردار نژاد BALB/c به پنج گروه هشت تایی شامل کنترل، سدیم والپروات mg/kg/bw 40، سدیم والپروات mg/kg/bw40 + رزوراترول 0.6 mg/kg/bw ، سدیم والپروات mg/kg/bw 40 + رزوراترول 0.35 mg/kg/bw و سدیم والپروات mg/kg/bw 40 + رزوراترول 0.225 mg/kg/bw تقسیم شدند. سدیم والپروات روزانه به روش دهانی و رزوراترول روزانه به صورت داخل صفاقی تجویز شد. در روز 8 تا 18 بارداری مداخلات دارویی شروع و تازمان تولد نوزادان ادامه یافت. در روز 18 بارداری موشهای مادر تحت بیهوشی قرار گرفتند و 8 جنین مربوط به هر گروه جدا گردید. پس از بیهوشی جنینها، بافت مغز جدا شد. سپس پارامترهای استرس اکسیداتیو از جمله میزان مالوندیآلدید (MDA) برحسب nmol/mg به عنوان شاخص پراکسیداسیون لیپیدی، تغییرات سطح گلوتاتیون (GSH) برحسب µg/mg و تغییرات سطح پروتئین کربونیل (PC) برحسب nmol/mg در بافت هیپوکامپ مغز ارزیابی شدند.
یافتهها: سدیم والپروات موجب ایجاد استرس اکسیداتیو از طریق افزایش MDA (4.8 nmol/mg) و PC (51.4 nmol/mg) و نیز کاهش GSH (31.86 μg/mg) در بافت مغزی نسبت به گروه کنترل گردید (P<0.05). رزوراترول با یک روند وابسته به غلظت باعث کاهش استرس اکسیداتیو از طریق کاهش MDA وPC به ترتیب با مقادیر 3.02 nmol/mg و 37.21 nmol/mg و همچنین افزایش GSH (49.76 μg/mg) در بافت مغزی شد. و بیشترین اثر در غلظت 0.6 mg/kg/bw بود که نسبت به گروه SV از نظر آماری معنیدار بود (P<0.05).
نتیجهگیری: استفاده از سدیم والپروات به همراه رزوراترول موجب کاهش التهاب و عوامل ناشی از استرس اکسیداتیو در جنین موش میگردد.
آفاق ضامن قدیرلی، حسام الدین بابایی، مرضیه گودرزی، سهیل شهرامی راد، عارف آرمین فر، علیرضا عوض زاده، بهروز یحیایی، لیلا خجسته،
دوره 27، شماره 1 - ( 1-1404 )
چکیده
زمینه و هدف: استفاده از کتامین به عنوان یکی از مشتقات فنسیکلیدینها به عنوان ماده بیهوشی در عملهای جراحی، همچون داروهای دیگر میتواند با عوارض متعددی بر اندامهای مختلف بدن همراه باشد. این مطالعه به منظور تعیین اثر کتامین تزریقی بر تغییرات بافتشناسی کبد نوزادان متولد شده از موشهای صحرایی ماده باردار تحت بیهوشی کوتاه مدت و بلند مدت انجام شد.
روش بررسی: در این مطالعه تجربی 15 سر موش صحرایی ماده باردار از نژاد ویستار به صورت تصادفی به سه گروه پنج تایی شامل کنترل، بیهوشی کوتاه مدت (کتامین تزریقی mg/kg/bw 25 سه بار در هفته به مدت 4 هفته) و بیهوشی بلند مدت (کتامین تزریقی mg/kg/bw 75 یکبار در هفته به مدت 4 هفته) تقسیم شدند. پس از زایمان و طی دوره شیردهی هنگامی که سن نوزادان به دو هفته رسید؛ به منظور نمونهگیری بافتی ابتدا نوزادان موشهای صحرایی توسط 7 واحد کتامین و 3 واحد زایلازین بیهوش و قربانی شدند و نمونهگیری بافتی انجام شد. نمونههای بافتی با ضخامت ۵ تا ۶ میکرون جدا شده و پس از ثابتسازی در فرمالین توسط میکروسکوپ نوری بررسی شدند.
یافتهها: در گروه بیهوشی کوتاه مدت در وریدهای مرکز لوبولی متسع و تجمع مایع با نمره شدت تغییرات 2 و برخی از هپاتوسیتها دارای روند دژنراتیو نکروتیک و سیتوپلاسم اسیدوفیلیک و تیره با نمره شدت تغییرات 1 رویت شدند. در گروه بیهوشی بلند مدت بافت کبد تغییرات پرخونی در فضای پورت با نمره 1 و نیز افزایش اتساع فضاهای سینوزوئیدی و وریدهای مرکز لوبولی دارای اندازههای مختلف و بینظمی با شدت تغییرات 1 مشاهده شد که در برخی از آنها تجمع مایع و خون نیز دیده شد. در گروه کنترل ساختارهای سلولی به صورت کاملاً منظم حفظ شده بود و نمره شدت تغییرات صفر تعیین شد.
نتیجهگیری: مصرف کتامین در موشهای باردار میتواند سبب ایجاد تغییرات هیستوپاتولوژیک در بافت کبدی نوزادان آنها شود که در گروه بلندمدت نسبت به کوتاهمدت و کنترل، این تغییرات مخرب مشهودتر بود.
محبوبه زاهدی، کاظم شریعت نیا، افسانه خواجوند خوشلی،
دوره 27، شماره 1 - ( 1-1404 )
چکیده
زمینه و هدف: اختلال مصرف مواد از جمله معضلات جمعیت جوان در دنیا و نیز در کشور ما محسوب میشود که علاوه بر مشکلات جسمی، عواقب روانی نیز به دنبال دارد. رفتارهای پرخاشگرانه از جمله عوارض رفتاری ناشی از سومصرف مواد هستند. این مطالعه به منظور تعیین اثر طرحواره درمانی گروهی بر رفتارهای پرخاشگرانه مبتلایان به اختلال مصرف مواد مخدر انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه شبهتجربی روی 42 مرد مبتلا به اختلال مصرف مواد مخدر مقیم در مرکز جامع درمان هیرکانیان در گرگان طی سال 1400 انجام شد. پروتکل طرحواره درمانی 8 جلسهای تلفیقی در گروه تجربی اجرا شد. پروتکل طرحواره درمانی شامل تکنیکهای شناختی (آزمون اعتبار طرحوارهها)، ارزیابی مزایا و معایب سبکهای مقابلهای، راهبردهای تجربی مانند تصویرسازی ذهنی و ایفای نقش در گروه، گفت و گوی ذهنیتها و بررسی و تمرین رفتارهای سالم به عنوان راهحل جایگزین در برابر مهمترین رفتارهای مشکلساز بود. نمره پرسشنامه رفتار پرخاشگری Buss و Perry سال 1992 در پیش آزمون و پس آزمون بین دو گروه کنترل و مداخله مورد مقایسه قرار گرفت.
یافتهها: میانگین و انحراف معیار نمره پرخاشگری پس آزمون گروه مداخله (79.619±12.212) در مقایسه با گروه کنترل (107.476±7.890) بهطور معنیداری کاهش یافت (P<0.05).
نتیجهگیری: روش طرحواره درمانی در کاهش رفتارهای پرخاشگرانه افراد مبتلا به اختلال مصرف مواد مخدر، اثربخش ارزیابی شد.
نوید محمدی، کیانا اصلانی مهر، عباس علامی،
دوره 27، شماره 1 - ( 1-1404 )
چکیده
سید کمال الدین میرکریمی، عبدالحلیم رجبی، علی مقصودلو،
دوره 27، شماره 1 - ( 1-1404 )
چکیده
زمینه و هدف: توانمندسازی خانواده محور، مددجو و خانوادهاش را در تصمیمگیری برای ارتقاء سطح سلامت درگیر میکند تا با تصمیمگیری صحیح بر وضعیت سلامتی خود کنترل داشته باشند. خودکارآمدی مهمترین مؤلفه توانمندسازی محسوب شده و در روند درمان بیماریهای مزمن و بالا بردن خودکارآمدی اهمیت زیادی دارد. این مطالعه به منظور مقایسه اثر آموزش مبتنی بر الگوی توانمندسازی بیمار محور و الگوی توانمندسازی خانواده محور بر خودکارآمدی درک شده و قند خون ناشتا بیماران مبتلا به دیابت نوع دو انجام شد.
روش بررسی: این مطالعه شبهتجربی روی 120 بیمار مبتلا به دیابت نوع دو مراجعه کننده به مراکز جامع سلامت روستایی شهرستان گرگان طی سال 1402 انجام شد. بیماران در سه گروه 40 نفری شامل کنترل، توانمندسازی خانواده محور و توانمندسازی بیمار محور با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای وارد مطالعه شدند. آموزشها در گروههای بیمار محور و خانواده محور بر اساس چهار مرحله الگو و در گروههای 8-6 نفره انجام شد. مراحل الگو شامل درک تهدید، مشکلگشایی، مشارکت آموزشی و ارزشیابی بودند. بیماران در گروه کنترل فقط آموزشهای روتین مرکز سلامت را دریافت کردند. به منظور گردآوری دادهها از پرسشنامه استاندارد خودکارآمدی درک شده بیماران دیابتی میانسال و چک لیست ثبت مشخصات بالینی استفاده گردید.
یافتهها: میزان قند خون ناشتا در هر سه گروه بعد از مداخله کاهش یافت؛ اما این اختلاف از نظر آماری بین گروهها در پیشآزمون و در پسآزمون معنیدار نبود. در پسآزمون خودکارآمدی درک شده بین گروه بیمارمحور با گروه خانواده محور و نیز گروه بیمارمحور با گروه کنترل، افزایش آماری معنیداری مشاهده شد (P<0.05).
نتیجهگیری: آموزش مبتنی بر الگوی توانمندسازی بیمار محور و الگوی توانمندسازی خانواده محور بر خودکارآمدی درک شده بیماران موثر ارزیابی شد؛ اما روی میزان قند خون ناشتا بیماران مبتلا به دیابت نوع دو اثری نداشت.