پیام خود را بنویسید

مقالات اجتماعی -مذهبی : زندگی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

 | تاریخ ارسال: 1396/3/20 | 

AWT IMAGEزندگی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

زندگی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

ابعاد زندگانی شخصی امام حسن مجتبی علیه السلام و دوران حضور ایشان در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله و امام علی علیه السلام را توضیح دهید؟

یک. تولّد

در نیمه ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت، اولین ثمره نبوت و امامت،مدینه را نور باران کرد و کانون امامت و ولایت را درخششی دیگر بخشید. ولادت امام حسن علیه السلام، بالاترین مژده به پیامبر خداصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام و فاطمه زهراعلیها السلام بود. خَلق و خُلق او از عنایت های بی شمار خداوند کریم بر امت اسلامی بود.

1-1. نام گذاری سبط اکبر پیامبر

بعد از تولد امام مجتبی علیه السلام، رسول خداصلی الله علیه وآله در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند؛ آن گاه از امیرمؤمنان علیه السلام پرسید: «چه نامی بر فرزندت نهاده ای»؟ آن حضرت پاسخ داد: «در نام گذاری بر شما پیشی نمی گیرم».

پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «من هم در نام گذاری او، بر پروردگارم پیشی نمی گیرم». جبرئیل علیه السلام بر رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شد و درود و سلام پروردگار را به او ابلاغ کرد و ضمن تبریک و تهنیت میلاد فرزندش، گفت: «خداوند به تو فرمان می دهد که نام فرزند هارون را بر روی فرزندت بگذار». پرسید: «نام او چه بوده است»؟ جبرئیل پاسخ داد: «شُبَّر». حضرت فرمود: «اما زبان من عربی است». جبرئیل گفت: نامش را «حسن» بگذار احمد زمانی، حقایق پنهان، ص 49..

ابن اثیر می گوید: «حسن» نامی است که در عرب جاهلیت، تا آن روز سابقه نداشت و کسی آن را نمی شناخت ابن اثیر، اسد الغابه، ج 2، ص 11، ش 1165..

1-2. القاب و کنیه آن حضرت

فرزند پیامبرصلی الله علیه وآله را با لقب هایی چون امام دوم، ریحانه رسول خدا، زکی، سبط اول، سید، طیّب، مصلح و... می شناختند. آن حضرت از شدت علاقه به این مولود مبارک، او را «ابومحمد» نامید و با همین کنیه او را صدا می زد ابوالفتح اربلی، کشف الغّمه، ج 2، ص 144..

انس بن مالک درباره امام مجتبی علیه السلام می گوید: «هیچ کس از حسن علیه السلام به پیامبرصلی الله علیه وآله شبیه تر نبود» شیخ عباس قمی، انوار البهیه، ص 38 ؛ حقایق پنهان، ص 51..

پیامبر اسلام در روز هفتم تولد امام مجتبی علیه السلام برایش گوسفندی عقیقه کرد و نیز در همین روز به دستور ایشان، فرزندش حسن علیه السلام را ختنه کردند تا به این سنت الهی، جامه عمل بپوشانند و به عنوان سیره عملی پیامبرصلی الله علیه وآله باقی بماند.

دو. دوران کودکی و زمان پیامبر

حضرت حسن علیه السلام هفت سال و شش ماه از عمر شریف خود را در کنار جدش رسول خدا و در دامان پر مهر او سپری کرد. علاقه رسول اکرم صلی الله علیه وآله به این کودک و برادرش حسین علیه السلام، بیش از حد بود. عایشه در روایتی چنین نقل می کند: «پیامبرصلی الله علیه وآله امام حسن علیه السلام را می گرفت و به سینه می چسباند، سپس می فرمود: خدایا!این پسر من است و من او را دوست می دارم؛ تو هم او را و هر کس را که دوستدار او است، دوست بدار» هیثمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 176 ؛ کنزالعمال، ج 7، ص 104 ؛ سید هاشم رسولی محلاتی، زندگانی امام حسن علیه السلام، ص 28..

در حدیثی پیامبرصلی الله علیه وآله درباره امام حسن علیه السلام می فرماید: «انه ریحانتی من الدنیا و ان ابنی هذا سید»؛ تذکره الحفاظ، ج 1، ص 167 ؛ زندگانی امام حسن علیه السلام، ص 31.؛ «او گل خوشبوی من از دنیا است و این پسرم سید و آقا است» و نیز: «حسن منی و أنا منه احب الله من احبه»؛ بحارالانوار، ج 43، ص 306.

؛ «حسن از من است و من از او، خداوند دوستدار او را دوست بدارد».

زمخشری در کتاب ربیع الابرار می گوید: روزی رسول خداصلی الله علیه وآله، حسن علیه السلام را در بر گرفت و بوسید و روی زانوی راست خود نشاند. سپس فرمود: «اما ابنی هذا فنحلته خُلقی و هَیبتی»؛ «به این پسرم، اخلاق و هیبت خود را بخشیدم.» آن گاه حسین علیه السلام را در بر گرفت و بوسید و روی زانوی خود نشاند و فرمود: «نَحْلتُه شجاعَتی وَ جُودی»؛ربیع الابرار، ص 513.؛ «به او شجاعت و سخاوت خود را عطا کردم».

استعداد فوق العاده امام حسن

حسن بن علی علیه السلام هفت ساله بود و در مجلس رسول خداصلی الله علیه وآله حضور می یافت. آنچه را به آن حضرت وحی می شد، می شنید و آن را حفظ می کرد و برای مادرش فاطمه علیها السلام بازگو می کرد. هنگامی که حضرت علی علیه السلام به منزل می آمد، آن علوم را از فاطمه علیها السلام می شنید و چون از آن بانوی بزرگ می پرسید: «از کجا این علوم را فراگرفته ای»؟ پاسخ می داد: «از فرزندت حسن علیه السلام» مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 7 و 8..

سه. پس از رحلت رسول خدا

از دوران زندگانی امام مجتبی علیه السلام، هفت سال و چند ماه بیشتر نگذشته بود که جد بزرگوارش از دنیا رحلت فرمود. از همان زمان، دوران مظلومیت، غربت و مصیبت این خاندان شروع شد. به فاصله اندکی، مادر بزرگوارش در راه دفاع از حق و حریم ولایت مظلومانه به شهادت رسید و اندوهی بر غم های امام حسن علیه السلام افزون گشت. او شاهد آزار رساندن به مادرش بود و خانه نشینی پدر گرامی و به غارت رفتن میراث آن امام مظلوم، حوادث طاقت فرسا و ناگواری بود که تحمّل آن برای این کودک باهوش و با ذکاوت، بس دشوار و سنگین بود.

در این دوران تلخ و خسارت بار، امام حسن علیه السلام به همراه برادرش امام حسین علیه السلام، در کنار پدر گرامیشان به نشر اسلام حقیقی و ناب پرداختند و گره مشکلات جامعه اسلامی را با سر انگشت تدبیر و عقل و علم می گشودند. پیشرفت اسلام و عظمت مسلمانان، بالاترین هدف و آرزوی خاندان پاک رسالت بود.

چهار. در دوران حکومت علوی

امام مجتبی علیه السلام فرزند بزرگ امیرمؤمنان علیه السلام ویژگی های ممتازی چون لیاقت، شجاعت، شهامت، صداقت، تقوا، تجربه، آگاهی و بردباری را در حد کمال دارا بود و در زمان حیات و حکومت امیرمؤمنان علیه السلام دوشادوش آن حضرت در مشکلات شرکت داشت و مسئولیت های گوناگون و خطیری را بر عهده گرفت که به بعضی اشاره می شود:

4-1. تولیت موقوفات و صدقات

امام حسن علیه السلام طی حکمی از سوی امام علی علیه السلام سرپرستی و تولیت اوقاف را بر عهده گرفت نهج البلاغه، نامه 24، ص 876، (ترجمه و شرح فیض الاسلام) ؛ حقایق پنهان، ص 127.. مضمون این فرمان می رساند که مراد، سرپرستی اموال شخصی حضرت علی علیه السلام نبوده است؛ بلکه منظور اموال امام و حاکم و موقوفات و صدقات عمومی بوده است که باید برای حفظ امامت و زعامت خاندان پرفضیلت پیامبرصلی الله علیه وآله، حفظ شود و حقوق و صدقات به اهلش برسد.

4-2. شرکت در جنگ جمل

پیش از شروع جنگ جمل، امام حسن علیه السلام به دستور پدر بزرگوارش به همراه عمار یاسر و تنی چند از یاران امیرمؤمنان علیه السلام، وارد کوفه شد و با سخنانی شورانگیز و آتشین، آنها را به شرکت در جهاد علیه «ناکثین» فراخواند و با وجود کارشکنی ابوموسی اشعری - که از طرف عثمان والی کوفه بود توانست بیش از نه هزار نیرو آماده جنگ با منافقان نماید. امام مجتبی علیه السلام خود در خط مقدم جبهه جمل می جنگید و بر قلب سپاه دشمن یورش می برد و آنها را به خاک و خون می کشید تا آنجا که بر بسیاری از یاران امیرمؤمنان علیه السلام سبقت می جست الکامل فی التاریخ، ج 3، 231 ؛ حقایق پنهان، ص 147..

در میدان جمل، عده ای اطراف شتر عایشه را گرفته بودند و به سختی از او دفاع می کردند. هر گروهی از آنها که کشته می شدند، دسته ای دیگر جای آنان را می گرفت. حضرت علی علیه السلام متوجه شد تا این شتر سرپا است، این فریب خوردگان و ساده لوحان، دست از مقاومت بر نمی دارند و آتش فتنه و آشوب خاموش نمی گردد! پس پسرش محمد حنفیه را طلبید و نیزه خود را به او داد و فرمود: «شتر عایشه را هدف قرار ده و آن را از پای در آور». محمد نیزه را گرفت و حمله کرد؛ ولی قبیله بنوضبه - که اطراف شتر را گرفته بودند او را از رسیدن به شتر بازداشتند و وی به ناچار به نزد پدر بازگشت. در این هنگام حسن بن علی علیه السلام چون شیری غرّان پیش آمد و نیزه را از دست محمد حنفیه گرفت و به سوی شتر حمله کرد و نیزه اش را در بدن آن فرو برد و در حالی که خون شتر از نیزه فرو می ریخت، بازگشت. محمد که این منظره را دید، رنگش دگرگون شد و خجالت کشید؛ ولی امیرمؤمنان علیه السلام به او فرمود: «لا تَأنَفْ فانه ابن البنی وَ اَنتَ ابنُ علی»؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 21 ؛ رسولی محلاتی، زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام، ص 133. ؛ «ناراحت نشو، چون حسن، فرزند پیامبر است و تو فرزند علی هستی». بالاخره با پایداری و رشادت سبط اکبر، امام مجتبی علیه السلام و دیگر یاران شجاع، شتر عایشه از پای درآمد و فتنه جمل به نفع لشکر حق پایان یافت.

4-3. دلاوری و ایثار در میدان صفین

جنگ صفین، به دلیل جاه طلبی و مقام پرستی معاویه و همفکرانش به وجود آمد. وی حاضر به تسلیم در برابر حق نبود و با اینکه خود و یارانش از زمینه سازان قتل عثمان بودند؛ خون خواهی خلیفه مقتول را بهانه کرده و با نیرنگ ها و فریبکاری های بسیار، توانستند مردم شام را با خود همراه و برای جنگ با امیرمؤمنان علیه السلام آماده کنند. سرانجام جنگ شروع شد و صف ها آراسته گردید. حسن بن علی علیه السلام در این نبرد سرنوشت ساز، نقش مهم و مؤثری داشت و امیرمؤمنان علیه السلام به هنگام تنظیم سپاه و صف آرایی لشکر، جبهه راست آن را به امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، عبداللَّه بن جعفر و مسلم بن عقیل سپرد مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 168 ؛ زندگانی امام حسن علیه السلام، ص 140..

در یکی از روزهایی که قرار بود، در میدان صفین از طرف سپاه امیرمؤمنان علیه السلام حمله ای عمومی انجام گیرد، آن حضرت متوجه شد که فرزندش حسن علیه السلام نیز خود را آماده حمله کرده است. امیرمؤمنان علیه السلام با نگرانی متوجه اطرافیان خود شد و فرمود: «املکوا عنی هذا الغلام فاننی انفس بهذین - الحسن و الحسین لئلا ینقطع بهذا نسل رسول الله»؛ حیاه الامام الحسن علیه السلام، ج 1، ص 497 و با مختصر تفاوتی در فیض الاسلام، ص 660، خطبه 198.؛ «جلو این پسر را بگیرید که من از آمدن این دو - حسن و حسین علیه السلام دریغ دارم، مبادا به خاطر این دو، نسل پیامبرصلی الله علیه وآله قطع گردد».

4-4. امام جمعه موقت

هرگاه عذری، مانند مریضی و مسافرت برای حضرت علی علیه السلام، پیش می آمد و نمی توانست برای اقامه نماز جمعه، در مسجد کوفه حضور یابد، طی حکمی فرزند برومندش، امام حسن علیه السلام را به این امر مهم می گمارد.

در یکی از خطبه هایی که امام حسن علیه السلام در نماز جمعه خواند، چنین فرمود: «خداوند سبحان، هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر اینکه بعد از او خلیفه و جانشینی و یا گروهی را تعیین فرمود. پس سوگند به آن کس که محمدصلی الله علیه وآله را به پیامبری برگزید! هیچ کس در حق ما اهل بیت کوتاهی نخواهد کرد؛ مگر اینکه خداوند سبحان اعمال او را ناقص خواهد گذاشت و هیچ دولتی بر ضد ما حاکمیت پیدا نخواهد کرد؛ مگر اینکه عاقبت، حکومت از آن ما خواهد شد. متجاوزان به حق ما پس از چند صباحی، سزای عمل خود را خواهند دید و به مکافات آن خواهند رسید» مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 9 ؛ حقایق پنهان، ص 152..

4-5. خطابه های امام حسن علیه السلام

ابن ابی الحدید به نقل از مدائنی می نویسد: «و کان الحسن اکبر ولد علی و کان سید الاسخیاء حلیماً خطیبا و کان رسول الله یحبّه»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 10 (4 جلدی).؛ «حسن علیه السلام بزرگ ترین فرزند علی بن ابی طالب علیه السلام، سرور سخاوتمندان و حلیم و بردبار و گوینده ای توانا بود. رسول خداصلی الله علیه وآله او را بسیار دوست می داشت».

طه حسین در کتاب الفتنه الکبری می نویسد: «حسن بن علی علیه السلام، هنگام حیات پدرش و بعد از آن، سخنرانی های فراوانی ایراد کرد. مردمی که شنونده سخنان او بودند، هرگز در او خستگی، سستی و کمبود مطلب مشاهده نکردند؛ چون او از خاندانی بود که خستگی و سستی در سخن و کمبود مطلب برایشان بی معنا بود. این خاندان، معدن فصاحت و بلاغت و سخن بودند و در شبهه ها، آخرین سخن را می گفتند. وقتی امام حسن علیه السلام خطبه می خواند، بهترین گفتنی ها و درست ترین مطالب ممکن را ادا می کرد» طه حسین، الفتنه الکبری، ج 2، ص 202 ؛ حقایق پنهان، ص 154..

4-6. مساعدت در کار قضا

با توجه به اینکه قضاوت و حل و فصل و نزاع ها و اختلاف ها در مسائل حقوقی، جزایی، کیفری و... از شئون حاکم اسلامی است و امیرمؤمنان علیه السلام قضاوت های فراوانی داشت، افراد گوناگونی جهت دادخواهی - به عنوان حاکم اسلامی خدمت آن حضرت علیه السلام می آمدند و تقاضای استرداد حقوق خویش (مثل ارث، قصاص و مالکیت) و یا تنبیه مجرمان و جنایتکاران (همانند اجرای حدود زنا، شرب خمر، سرقت و...) را می کردند. امام حسن علیه السلام در این دوران، بازویی قوی و مطمئن برای زمامدار مسلمانان بود. وی که عالم و آگاه از همه مسائل شرعی بود، مسائل قضایی اسلام را به صورت عملی از پدر آموخته و با دقت، ظرافت و تسلّط قضاوت می کرد. نمونه های برجسته ای از قضاوت امام حسن علیه السلام را می توان در کتاب های تاریخی ملاحظه کرد ر.ک: حقایق پنهان، ص 156..

پنج. امامت و رهبری

زعامت و رهبری امام حسن علیه السلام، از جمله اموری است که امیرمؤمنان علیه السلام بر آن اصرار می ورزید و بارها جمع مسلمانان را به آن توجه می داد همان، ص 169.. این خود بیانگرلیاقت و استعداد سرشاری بود که در آن حضرت وجود داشت و می توانست با مدیریت قوی خود، جامعه اسلامی را به سعادت دنیا و آخرت برساند. اما عدم حمایت مسلمانان از آن حضرت و سلطه بنی امیه بر آنان، مانع از این شدکه امام مجتبی علیه السلام بعد از پدر بزگوارش، اهداف والای خود را جامعه عمل بپوشاند و مردم را با آن آشنا کند! پس از شهادت امیرمؤمنان علیه السلام، در روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری، بزرگ ترین اجتماع در کوفه، در جلوی منزل آن حضرت تشکیل شد. امام حسن علیه السلام فرزند فرزانه و برومند امیرمؤمنان علیه السلام با چشمانی اشک بار، برای مردم سخنرانی کرد و ضمن برشمردن فضیلت های پدر بزرگوارش، خود را به آنها معرفی کرد تا کسانی که با این خاندان پاک و شخص امام مجتبی علیه السلام آشنایی ندارند، آشنا گردند و حجت بر آنان تمام شود. بعد از این خطابه زیبا و شورانگیز - که دل ها را نرم و اشک ها را جاری ساخت عبداللَّه بن عباس به پاخاست و مردم را بر بیعت با امام مجتبی علیه السلام دعوت کرد. مردم نیز که همه معیارهای حاکم اسلامی را در چهره تابناک سبط اکبر رسول خداصلی الله علیه وآله می دیدند، بی درنگ به نشانه بیعت، دست مبارک آن حضرت علیه السلام را فشردند اثبات الهداه، ج 5، صص 134 - 136 ؛ حقایق پنهان، ص 175..

بعد از بیعت عمومی مردم، امام حسن علیه السلام دست به سازماندهی مجدد نیروها زد. او عبداللَّه بن عباس را به عنوان والی و فرماندار بصره و قیس بن سعد بن عباده و سعید بن قیس و عبیداللَّه عباس را به فرماندهی بخشی از نیروهای مسلح خود برگزید. بسیاری از افرادی را که در زمان پدر خود منصب و مقامی داشتند، در پستشان ابقا کرد کشف الغمه، ج 2، ص 164..

بیعت مردم کوفه و رؤسای قبایل با امام حسن علیه السلام، از یک سو شادی و سرور در میان مسلمانان را به دنبال داشت و از سوی دیگر دشمنان اهل بیت (مانند ناکثین و مارقین) و به ویژه حاکمان غاصب شام را مضطرب و سرگردان کرد و آنان را به فکر توطئه ها جهت سرنگونی حکومت نوپای امام حسن علیه السلام انداخت. آنها از هیچ گونه حرکت سیاسی و غیر سیاسی برضد آن حضرت علیه السلام کوتاهی نکردند؛ زیرا معاویه می دانست که حسن بن علی علیه السلام از محبوبیت فراوانی در میان مسلمانان برخوردار است و در اندک زمانی، جای خالی پدر را پرخواهد کرد. به همین دلیل معاویه با یاران صمیمی و مورد اعتمادش، به مشورت نشست و آنان را از وضعیت خطرناک آینده بیم داد و گفت: «اگر برای براندازی حکومت امام حسن علیه السلام فکری اساسی نکنیم، برای همیشه با تهدید مواجه خواهیم شد» همان، ص 164 ؛ حقایق پنهان، ص 176.

. پس از سخنان معاویه، شورا برگزار و تصمیمات زیر گرفته شد:

الف. فرستادن جاسوس جهت آشوب و اغتشاش به کوفه و بصره و دیگر شهرهای عراق؛

ب. تهدید و تطمیع نیروهای ارشد نظامی؛ معاویه همواره می کوشید فرماندهان لشکر امام حسن علیه السلام، همچون عبیداللَّه بن عباس و قیس بن سعد بن عباده و... را به نحوی تطمیع کند و یا بترساند. او افرادی مانند عبیداللَّه بن عباس را - با آنکه سابقه درخشانی داشت و همواره در خط مستقیم اهل بیت علیه السلام و علویان بود و وفاداری خود را به اهل بیت علیه السلام اثبات کرده بود فریب داد. او با دریافت پانصد هزار درهم و وعده پانصد هزار دیگر، به لشکریان معاویه پیوست و ننگ همیشگی را برای خود خرید. با فرار عبیدالله، دو سوم نیروهای تحت فرماندهی اش، در هم ریختند و آنان گروه گروه گریختند. کار به جایی رسید که معاویه فکر کرد، دیگر کسی از لشکریان امام علیه السلام باقی نمانده است؛ به همین جهت سردار جنایتکار خود، بسر بن ابی ارطاه را با سه هزار نیرو به سراغ بقیه فرستاد. اما قیس بن سعد به همراه چهار هزار نفر باقی مانده، مقاومت کردند. بسر و نیروهایش با دیدن این وضعیت، به سوی شام عقب نشینی کردند حقایق پنهان، ص 178..

ج. شایعه صلح قبل از تحقّق آن؛ از دیگر توطئه های حکومت شام، شایع کردن دروغ پیشنهاد صلح از سوی امام حسن علیه السلام به معاویه بود. شایعه این مطلب و مطالب غیر واقعی دیگر از سوی خوارج، روحیه رزمندگان مسلمان را در هم می شکست و حال آنکه آغازگر صلح و پیشنهاد دهنده آن، معاویه بود! وی یک مرتبه توسط عبداللَّه بن نوفل و بار دیگر به وسیله عبداللَّه بن عامر، صلح را خدمت امام حسن علیه السلام مطرح کرد؛ ولی آن حضرت با قاطعیت تمام آن را رد کرد و نپذیرفت ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 8 (چهار جلدی)..

امام مجتبی علیه السلام در برابر توطئه های شوم معاویه و حکومت شام، به سختی ایستاد و هیچ گونه سستی از خود نشان نداد. در قاموس رفتاری آن حضرت، جنگ با معاویه یک اصل است و مصالحه، تاکتیک و بهترین روشی است که آن روز می توانست برای حفظ مسلمانان و تضعیف و تفرقه آنان به کار برد. آن امام همام در جواب برخی از معترضان به صلح فرمود: «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛ بحارالانوار، ج 44، ص 59. ؛ یعنی، صلح من فضیلت و ارزش شب قدر را دارد. برخورد زیبا و پرشکوه امام مجتبی علیه السلام، صلابت و پابرجایی آن بزرگوار را می رساند احمد بن حنبل، مسند، ج 5، ص 44..

شش. بازگشت به مدینه طیبه

چند روز پس از امضای قرارداد صلح و رفت و آمدهای مکرر از سوی دوستان و دشمنان، امام مجتبی علیه السلام مصلحت را در آن دید که به همراه خاندان خود و برخی از یارانش، به مدینه برگردد. انتشار این خبر، بازتابی گسترده در میان مردم داشت. غم و اندوه مردم را فرا گرفت. اصرار و پافشاری عده ای از شیعیان، برای ماندن آن حضرت در کوفه، بی نتیجه ماند و در پاسخ به خواست آنها فرمود: «لیس الی ذلک سبیل»؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 575.؛ «چاره ای جز این ندارم«.

روزی که امام حسن علیه السلام به همراه برادرش حسین بن علی علیه السلام و خانواده و اطرافیانش راهی مدینه شدند، مردم کوفه با اندوهی عمیق و فراوان آن حضرت را بدرقه کردند؛ در حالی که اشک چشمان بسیاری را فرا گرفته بود.

بدرقه کنندگان با نگاه های طولانی خود، حسرت و تأسف خود را اظهار می کردند و با زبان حال، بر سرنوشت تیره خود، نوای اندوه سر می دادند. هنگامی که امام حسن علیه السلام و همراهان به دیر هند رسیدند، امام علیه السلام نگاهی به شهر کوفه انداخت و چنین سرود:

و لا عن قلی فارقت دار معاشری هم المانعون حوزتی و ذماری

یعنی «من خانه دوستانم را از روی دشمنی و بغض ترک نمی کنم؛ چون آنان حامیان من و یاران و پشتیبان من هستند» همان.. امام مجتبی علیه السلام می خواست با اقامت در مدینه، اهداف مهمی را پی گیری کند. این ناخدای بردبار، می خواست با فرو بردن خشم خود و شکیبایی و درایت، کشتی طوفان زده اسلام را از غرقاب خطرناک حکومت معاویه و دودمان بنی امیه، نجات بخشد و نگذارد دشمنان واقعی دین، با احادیث ساختگی و نسبت های ناروا، به پیامبر بزرگ اسلام و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام و اصحاب بزرگ، چهره واقعی اسلام را عوض کنند و به اسم «حکومت اسلامی»، اهداف شیطانی خود را بر امت اسلام تحمیل و بدعت ها و سنت های جاهلیت را دوباره زنده کنند.

بازگشت امام مجتبی علیه السلام، به همراه خاندان نبوت به مدینه، فروغ و عظمتی دوباره به این پایگاه وحی بخشید. جمعیت مشتاق و دلباخته اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، در کنار دروازه مدینه، در انتظار ورود قافله نور بودند. گویی مردم مدینه بار دیگر به استقبال رسول خداصلی الله علیه وآله آمده بودند. سرانجام انتظار به سر رسید. زنگ شترهای قافله به گوش رسید. پس از لحظاتی، زن و مرد مدینه، خاندان نبوت را در آغوش گرفتند و با اشک شوق از آنان استقبال کردند. امام حسن علیه السلام ده سال در مدینه اقامت گزید و در این مدت همانند پدر و جد بزرگوارش، طبیبی دلسوز، معلمی آگاه و پناهگاهی مطمئن برای مردم مدینه و مظلومان عالم بود. آن حضرت علیه السلام با سخنان عمیق و علی گونه، صبر و شکیبایی محمدی و عفّت و و تقوای فاطمی، مسلمین جهان را رهبری کرد و در مقابل جبهه کفر و بنی امیه و اندیشه های شیطانی آنها، راست قامتانه ایستاد. برنامه های سبط اکبرعلیه السلام در این مدت کوتاه عبارت بود از:

6-1. تربیت و آموزش نیروهای کارآمد

پس از حضور امام مجتبی علیه السلام در مدینه، محدثان، راویان و دانشمندان بزرگ، پروانه شمع وجود آن امام گشتند و پس از چند صباحی، مدینه با فروغ ستارگانی که در مکتب امام حسن علیه السلام تربیت شده بودند، جلوه ای جدید به خود گرفت. مکارم اخلاق و رفتار پسندیده و دل پذیر آن بزرگوار، در روح های مستعد و آماده، تأثیری عمیق داشت و هر روز بر شمار مشعل داران نهضت فرهنگی و سیاسی اسلام افزوده می شد. یاران باقی مانده علی بن ابیطالب علیه السلام و موالیان و محبان اهل بیت علیهم السلام، در خود سازماندهی جدیدی ایجاد کردند. نیروهای کارآمد را شناسایی و جنگ سردی را علیه نظام حاکم آغاز کردند.

در این مدت، بسیاری که در خواب غفلت و گمراهی به سر می بردند، با روشنگری آن حضرت بیدار شدند و مبانی اسلام اصیل را از سرچشمه زلال سلاله پاک پیامبرصلی الله علیه وآله آموختند. در منابع اسلامی، شاگردان نامدار و راویان اخبار آن حضرت علیه السلام به تفصیل آورده شده است ر.ک: بحارالانوار، ج 42، صص 110-112، تاریخ ابن عساکر، ج 12، ص 2؛ حقایق پنهان، صص 252-257..

6-2. نشر فرهنگ اصیل اسلام

از جمله امور زیربنایی و مهمی که امام مجتبی علیه السلام، آن را به بهترین صورت انجام داد، معرفی و نشر فرهگ اصیل اسلام، در برابر تحریفات و تهاجم فرهنگی حاکمان اموی - به ویژه معاویه بود؛ زیرا این خاندان، بیشترین دشمنی ها را در حق اسلام و رسول خداصلی الله علیه وآله روا داشتند. ابوسفیان با تحریک قریش و تهیه سلاح، جنگ بدر، احد و احزاب را علیه پیامبرصلی الله علیه وآله و مسلمانان به راه انداخت و معاویه نیز جنگ صفین را بر خاندان وحی تحمیل کرد. در جنگ نهروان و جمل و تحریکات داخلی دیگر نیز نقشی بارز داشت و از هیچ جنایتی فروگذار نکرد. معاویه با بدعت گذاری گسترده در دین، تجویز محرّمات، تعطیلی حدود الهی، تغییر بعضی از احکام شرع، تشویق مردم به جعل و ساختن حدیث در مدح و منقبت خاندان ابوسفیان و مذهب و نکوهش خاندان رسالت - به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام علنی کردن منکرات، کشتن بزرگان نامدار شیعه، برکناری دوستداران اهل بیت از پست های کلیدی و صدها جرم و جنایت دیگر، تصویری وارونه و زشت از اسلام به مردم - به ویژه اهل شام نشان داده بود. امام حسن علیه السلام با صبر و درایت و خاص خود، اسلام ناب محمدی را به مردم معرفی کرد و پرده از چهره نفاق و تزویر معاویه کنار زد و بسیاری از نقشه های خائنانه دشمن را نقش بر آب کرد ر.ک: حقایق پنهان، صص 258-265..

6-3. رسیدگی به نیازمندان

سخاوت و عطابخشی اهل بیت علیهم السلام - به ویژه سبط اکبر پیامبرصلی الله علیه وآله زبانزد عام و خاص بود. او قلبی پاک و پر مهر نسبت به دردمندان و محرومان جامعه داشت و همانند پدر بزرگوارش، با خرابه نشینان و اقشار ضعیف جامعه، همراه و هنمشین بود. درد دل آنان را با جان و دل می شنید و در رفع نیازهای آنان، سعی و کوششی فراوان داشت. از این رو هر درمانده و ناتوانی، درِ خانه آن حضرت را می کوبید و حتی از شهرها و دیار دیگر نیز به امید عطا و دستگیری امام مجتبی علیه السلام، به مدینه منوره می آمدند و از آن دریای جود و کرم بهره مند می شدند. امام هزینه سفر، ازدواج و زندگی و مداوای بیماران و دیگر نیازهای آنها را می پرداخت و گاه بدون هیچ گونه پرسشی، بر آنها ترحم و بخشش می کرد.

6-4. حمایت سیاسی و اقتصادی از موالیان

با تسلّط یافتن معاویه بر عراق، میزان جنایت و خیانت وی نسبت به مسلمانان - به خصوص دوست داران و موالیان خاندان نبوت بیشتر گردید و هر روز بر تعداد فراریان از ظلم و ستم حاکم شام افزون گشت. حسن بن علی علیه السلام پشتوانه ای محکم و استوار برای پناهندگان سیاسی بود و در دوران اقامتش در مدینه منوره، از هیچ گونه حمایتی در مورد آنان کوتاهی نکرد. امام علیه السلام با وجود انزجار از معاویه و اعمال او، برای رفع گرفتاری کسانی که مورد خشم و غضب معاویه و دار و دسته اش قرار گرفته بودند، گاهی به آنها نامه می نوشت و رفع ظلم و ستم از شیعیانش را درخواست می کرد.

به عنوان مثال سعید بن ابی سرح کوفی، مورد خشم زیاد بن ابیه، استاندار کوفه، قرار گرفت و از کوفه فرار کرد. وی راهی مدینه گشت و به امام مجتبی علیه السلام پناهنده شد. حاکم کوفه، خانواده سعید را زندانی و اموالش را مصادره نمود و خانه اش را با خاک یکسان ساخت تا وحشتی در دل شیعیان به وجود آید و سعید خود را تسلیم کند. وقتی امام علیه السلام از این جنایت آگاه شد، به شدّت ناراحت گردید و برای جلوگیری از ظلم زیاد بن ابیه و گرفتن امان برای سعید بن ابی سرح، نامه ای به زیاد نوشت. نامه امام حاوی امر به معروف و نهی از منکر و حمایت صریح از سعید بن ابی سرح و دارای متنی قوی و استوار بود. در این نامه خواسته شده که به سعید و خاندانش، آسیب و گزندی نرسد و همه ضررهای مالی وارد شده به وی جبران گردد و از همه مهم تر اینکه امام علیه السلام سعید را بی گناه دانسته و سزاوار عقوبت نمی داند. زیاد وقتی نامه را خواند، از حمایت امام علیه السلام و امر و نهی آن حضرت به خشم آمد، پلیدی ذات خود را در پاسخ نامه کاملاً نمایان ساخت و همه الطاف و مهربانی خاندان رسالت علیهم السلام در زمان حاکمیت امیرمؤمنان علیه السلام را از یاد برد!! با این حال امام علیه السلام با تهدیدات زیاد و جواب توهین آمیز وی، دست از حمایت سعید بر نداشت و نامه ای - به همراه نامه آکنده از فحّاشی و هتاکی زیاد برای معاویه فرستاد و از او خواست تا جلوی تجاوزات و ستم زیاد را بگیرد و امنیت سعید بن ابی سرح را تضمین کند. معاویه که موقعیت امام مجتبی علیه السلام را به خوبی درک می کرد و می دانست موضع گیری حسن بن علی علیه السلام برایش ارزان تمام نخواهد شد، نامه ای به زیاد نوشت و ضمن برشمردن فضایل و کمالات امام حسن علیه السلام و یادآوری صفات برجسته و ممتازش، از او خواست تا سعید را رها و خسارات وارد بر او را جبران کند ر.ک: حقایق پنهان، ص 270..

6-5. افشاگری بر ضد معاویه

امام حسن علیه السلام بعد از بازگشت به مدینه طیبه، در هر زمان و مکان مناسبی، مشروعیت حکومت معاویه را زیر سؤال می برد و تنفّر و انزجار خود را از حکومت جابرانه آنها ابراز می کرد. او اجازه نمی داد تبلیغات مسموم دشمن حیله گر - که وانمود می کرد با خاندان رسالت رابطه ای حسنه دارند و آنان نیز از بنی امیه راضی اند به ثمر نشیند.

روزی امام علیه السلام در مسجدالحرام طواف می کرد که چشمش به «حبیب بن مسلمه فهری» - که از یاران صمیمی معاویه بود افتاد. رو به وی کرد و فرمود: «ای حبیب! راه و مسیری را که انتخاب کرده ای، راه خدا نیست». آن فاسق فریب خورده، در پاسخ از روی تمسخر گفت: آیا روزی که راه پدرت، علی علیه السلام را انتخاب کرده بودم، در مسیر طاعت خدا بود؟!

حضرت در پاسخ فرمود: «آری، سوگند به خداوند! تو برای رسیدن به اندکی از مال دنیا، یوغ بندگی معاویه را بر گردن نهاده ای. اگر او زندگی دنیایت را تأمین کرد، در عوض آخرت را از تو گرفته است» تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 532، ح 25؛ حقایق پنهان، ص 275..

6-6. جلوگیری از پیوند ازدواج با بنی امیه

تلاش معاویه بر آن بود که رابطه خود را با امام مجتبی علیه السلام و خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله نیکو و شایسته جلوه دهد و از نفوذ اهل بیت علیهم السلام در میان مردم به نفع خود استفاده کند. به همین دلیل کوشش فراوانی داشت تا با بنی هاشم، پیوند خویشاوندی برقرار کند. در همین راستا، مروان بن حکم، فرماندار مدینه را فرستاد تا از زینب دختر عبداللَّه بن جعفر برای فرزندش خواستگاری کند. وی در پاسخ به این درخواست گفت: باید در این مورد با بزرگ خود، حسن بن علی علیه السلام مشورت کنم و هر چه او صلاح دانست، انجام دهم.

مروان، مجلسی ترتیب داد و بزرگان بنی هاشم و بنی امیه را دعوت کرد. امام حسن علیه السلام را بالای مجلس نشاند و با اطمینان خاطر، پیشنهاد معاویه را مطرح کرد و گفت: «یزید جوانی است که همتایی ندارد. ابرها به برکت وجود او می بارند! در این ازدواج افتخاری که نصیب بنی هاشم می شود، بیش از مقداری است که نصیب بنی امیه خواهد شد.«

سخنان مروان که به اینجا رسید، امام مجتبی علیه السلام به پا خاست و نقشه های معاویه را در این خواستگاری سیاسی فاش و خنثی ساخت و در قسمتی از سخنانش فرمود: «دشمنی میان بنی هاشم و بنی امیه، برای خدا است و به جهت دنیا، صلح و آشتی برقرار نخواهد شد. یزید از دودمان بت پرستان جاهلیت است و چیزی بر او افزوده نشده است. ای مروان! اینکه گفتی، افتخار بنی هاشم به این ازدواج بیش از بنی امیه است، باید گفت: اگر خلافت بر نبوت برتری داشت، در این امر افتخاری نصیب ما می شد! اما نبوت، اشرف و برتر از خلافت است؛ پس در این پیوند، شما به افتخار و عزت می رسید، نه ما. بارش باران به سبب وجود اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله است، نه دودمان پلید شما و یزید آلوده و بدکار!!

در پایان فرمود: ما بهتر دیدیم که زینب را به عقد پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم و مهریه اش را یکی از زمین های زراعی خود، در مدینه قرار دهیم. معاویه این مزرعه را به ده هزار دینار از من می خواست و ندادم. بدین ترتیب با هوشیاری و شجاعت امام مجتبی علیه السلام این ازدواج سیاسی سر نگرفت و معاویه نتوانست به اهداف شیطانی خود در این مورد دست یابد و عده ای ساده اندیش را فریب دهد بحارالانوار، ج 44، ص 120، ح 13.

.

در جریانی دیگر وقتی معاویه، ابن خدیج را برای خواستگاری یکی ازدختران یا خواهران امام حسن علیه السلام فرستاد، حضرت فرمود: «ما دختران خود را در انتخاب همسر آزاد می گذاریم». ابن خدیج به همراه یکی از بانوان نزد آن دختر رفت و پیام معاویه را به او رساند؛ ولی او در پاسخ گفت: «به خدا قسم! این کار محال است؛ چون معاویه در میان ما، همانند فرعون است. او مردان را می کشد و زنان را رها می کند» فضل خوارزمی، ج 1، ص 124؛ حقایق پنهان، ص 279..


دفعات مشاهده: 1084 بار   |   دفعات چاپ: 193 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر



CAPTCHA